بنابراین هر قدر مردم ساکن در هر سرزمین همگام با استفاده بهینه از ظرفیتهای زیست بوم های طبیعی، برای حفاظت آنها نیز کوشش کرده باشند، میتوان نتیجه گرفت که از سطح دانش، تمدن و فرهنگ بالاتری برخوردار بودهاند.
همچنانکه در اسلام توصیههای مکرری برای حفاظت از منابع طبیعی شده، ایرانیان نیز براساس درک عمیق از اهمیت درخت و جنگل در سرزمین خود، برای حفاظت و احیای آن ارزش زیادی قائل بوده و هستند.
هرچند امروزه در بازارهای مزایده در تکاپوی نشانهای از آنچه در تاریخ هر سرزمین اتفاق افتاده، قیمتهای میلیونی برای یک قطعه سنگواره، عکس، سنگ نوشته، نقشه و امثال آن پرداخت میشود، ولی برای حفاظت از منابعی که وجود دارند کمترین هزینه پرداخت میشود.
علاوه برآن گاهی با تصمیمهای اشتباه از سوی افرادی که با وجود نداشتن آگاهی کافی، از اختیار تغییر در محیطهای طبیعی برخوردار شده اند، اصل منابع در آستانه قهقرا واقع میشوند و در ادامه برای حفظ منافع عاملین، توجیهات فریبنده ابداع میشود تا آتش عشق دلدادگان به آیات خلقت و هستی را خاموش نمایند.
در روزگار نه چندان دور، در تمامی پهنه شمال ایران زمینه استقرار، تولید و پرورش درختان، جانوران، پرندگان، حشرات و گیاهان دارویی وجود داشته است. درختانی که بهطور انحصاری در شمال ایران یافت میشوند باقیمانده دوران سوم زمین شناسی، در فهرست ذخایر ژنتیک جهانی و حامل پیامهای علمی و مقررات خلقت در اعصار طولانی و از جمله آیات خداشناسی محسوب میشوند.
این جنگل ها از اوایل سده اخیر ابتدا مورد تهاجم و غارت استعمارگران خارجی واقع شده و سپس افراد داخلی با شدت بیشتری به آن تاختهاند. اگرچه همواره دلایل ذکر شده برای یورشها به توجیهات ظاهری مثل رفع مشکل «بخش خاصی از» مردم تحت شرایط اضطرار مزین شده و میشود، سؤال اینجاست که آیا شنیده شده تا بهحال کسی که اصل منابع را نابود میکند قصد خود را با صراحت «تخریب منابع» اعلام کند؟
قطعا برای جلب افکار عمومی دلایل عامه پسند به خوراکهای خبری افزوده میشود. بههرحال با افزایش جمعیت و تقلیل منابع انهدام کامل زیست بوم ها نمود بیشتری مییابد.
هم اکنون در شمال ایران تراکم جمعیتهای انسانی 3 برابر ظرفیت استانی و میانگین کشوری است. این فشردگی همچنان با مهاجر پذیری و جاذبههای طبیعی شمال کشور روند صعودی دارد.
هریک از استانهای شمال به تنهایی به لحاظ مهاجرپذیری به نسبت وسعت، رتبه اول را در بین استانهای کشور دارا هستند. بهخاطر شیبدار بودن اراضی، پراکنش جمعیت در شمال ایران هندسه یکنواختی ندارد و نواحی کم شیبتر که زیست بوم های منحصر بهفرد جهانی در روی آنها مستقر شده، ابتدا جنگل زدایی شده و سپس با طی فرآیند تبدیلی به محلهای کشاورزی و سپس مسکونی و تجاری تغییر میکنند.
در این پهنه بهطور متوسط در هر2 کیلومتر مربع یک شهر، روستا یا آبادی وجود دارد. ساکنان، حواشی آنها را متناسب با توان تصرفی خود، تغییر داده و پوششهای طبیعی آن را حذف و بهطور دلخواه جایگزین مینمایند. در ادامه، پسماندها و پسابهای سکونتگاهها بهصورت انواع زباله، عناصر شیمیایی کشاورزی و صنعتی و اخیرا میکروبی «زبالهها و فاضلاب های بیمارستانی و آزمایشگاههای تشخیص پزشکی» چرخههای طبیعی را دچار بههمریختگی میکنند.
زیبایی هایی که به تاریخ می پیوندد
به مرور زمان مناظر درختان سر به فلک کشیده نادر جهان، حیوانات و پرندگان وابسته به آنها به تاریخ سپرده میشوند. اجتماعات کوچک و پایههای پراکنده درختان به آشیانهای اکولوژیک و مناطقی که انهدام آنها بهعلت شیب زیاد دشوارتر است پناه برده و درخواست حمایت را به اطلاع گوشهای شنوا میرسانند.
در حالی که هر قسمت از اندامهای درختانی از قبیل: آزاد، شمشاد، سرخدار، سفیدپلت، ملج، اوجا، نمدار، توس، بارانک، گیلاس وحشی و بسیاری از گیاهان دارویی و صنعتی، که رویشگاه انحصاری آنها شمال ایران است، در اروپا و آمریکا به قیمتهای باور نکردنی به فروش می رسد، کشور ما بهرهای از این ثروت عظیم و مجانی نمی برد. در ازای آن پس از گذشت هر دهه بر صفحات فهرست گونههای نادر و در حال انقراض ایران و کتاب Red book of Iran افزوده میشود.
اگرچه روند تخریب، تصاعدی است و شتاب آن خطی و یکنواخت نیست اما با احتساب جنگلزدایی روزانه چهل هکتار در جنگلهای شمال ایران1، در دهه 2040 هجری شمسی نسل بعدی فقط میتواند تصاویر جنگلها و درختان شمال کشور را تماشا کند. همانگونه که اینک در مناطق مرکزی و باختری کشور آثاری از تجدید حیات و نسل بعدی درختان کهن و قطور دیرزیست دیده نمیشود.
در قبال این مبارزه با طبیعت و مساعد کردن زمینه مجازات و قهر خداوندی چه محصولی عاید فرزندان ما میشود که حتی نقش و نفعی در ایجاد این شرایط نداشته اند؟
فرسایش خاک کشور، بهویژه در شمال ایران، بیش از 3 برابر میانگین جهانی است. خاکی که برای تولید هر یک سانتیمتر آن، بدون حضور عوامل تخریب، سیصد سال فرصت لازم است به میزان 10 برابر میزان خاکزایی سالانه، شسته و روانه مخزن سدها و اراضی پایین دست میشود. افزایش تعداد وقوع سیلهای خسارت آور در سالهای اخیر یکی از پیامدهای محسوس تخریب پوشش گیاهی است.
افزایش تعداد و ظهور آفات جدید کشاورزی و مصرف سموم متنوع به میزان 9 برابر میانگین کشوری در مازندران برای مهار آنها، تولید و دفن زبالههایی که سریعا تجزیه میشوند، زبالههای بیمارستانی و آزمایشگاهی که با وجود بارشهای جوی، پرندگان و وحوش جابهجا کننده، انواع بیماریها به سکونتگاهها برمیگردند، بروز و ظهور بیماریهای جدید گیاهی، دامی و انسانی به خاطر بیتوجهی به هشدارهای افرادی که چشم و گوششان برای درک هشدارهای خالق هستی بسته نشده است، از علایم حرکت بهسمت وضعیت بحرانی حکایت دارد.
آیا انهدام محصولات کشاورزی و باغی وارداتی ناسازگار با محیطهای شمال کشور بر اثر سرمای زمستان 1386 با دوره بازگشت کمتر از نیم قرن، برای ساکنین، مدیران و کارشناسان پیام و هشدار خداوند نیست؟
کافی است در یک مقایسه ساده، که همگان قادر به درک آن هستند، درختان و گیاهان طبیعی مصون مانده هر ناحیه جغرافیایی را با آنچه از بیرون مرزهای اکولوژیک به آن وارد و تحمیل شدهاند مقایسه نماییم. آیا آثار سرمای اخیر بهصورت ترکهای عمیق تنه درختان، شکستگی شاخهها، خشک شدن بسیاری از درختان سی تا 40 ساله بهطور فراگیر در شمال کشور پیام خداوند نیست؟ آیا پیام الزاما باید معادل ضربات فیزیکی و صدمه به اعضا و جوارح انسان باشد تا آن را درک کنیم؟
به نام توسعه به کام دیگران
برخی از مردم ساکن در سرزمینهای شمالی کشور هشدارهای الهی را دریافت نموده اند، ولی از آنجاییکه اختیارات اداری در دست آنها نیست به ناچار خسارات توسعه نامتوازن را متحمل میشوند.
توسعهای که اغلب منافع نهایی آن نصیب مال اندوزانی میگردد که شمال را برای تفریح و درآمدزایی نه برای زیست انتخاب کردهاند؛ برخی از این مردم با تخریب محیطهای طبیعی مقابله میکنند و نمیخواهند محیط زندگی آنها به محیط تفریح رفاه طلبان ساکن در شهرهای بزرگ تبدیل شود.
همچنین متخصصان اعم از دانشگاهیان، پژوهشگران، کارشناسان دستگاههای اجرایی، مدیران ارشد و حتی وزارتخانه مربوطه نسبت به تخریب منابع، پایداری و مخالفت کردهاند. ولی یورشها به بهانه یا تصور اشتغال زایی و توسعه همچنان تداوم یافته و پیش خور کردن سرمایه آیندگان و تامین منافع ثروتاندیشان را به ارمغان میآورد. یکی از مصداقهای بارز آن هجمه تصاحب و تغییر در باغ جهانی و ملی گیاهشناسی نوشهر است. وجود 465 گونه گیاهی نادر ایران و جهان با قدمت بیش از 70 سال نشان از سرمایهگذاری و زحمتهای ایثارگرانه گذشتگان برای تاسیس و نگهداری آن دارد.
این باغ گیاه شناسی در زمره باغ های رسمی جهانی و مایه مباهات، افتخار و نشانه هویت طبیعی کشور است. اخیرا به بهانه احداث جادهای که میتوان با مختصر تغییر مسیر، بدون تجاوز به حریم باغ گیاه شناسی ترددها را تأمین کرد، به آن دست اندازی شده است.
طومارهای مردم ساکن در منطقه، استنادات سازمان میراث فرهنگی و گردشگری مبنی بر ثبت آن در زمره آثار ملی و IUCN بهعنوان ذخیره گاه ژنتیک بیوسفر، مخالفتهای سازمان حفاظت محیط زیست، سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور، وزیر جهاد کشاورزی، مؤسسه تحقیقات جنگل ها و مراتع کشور، سازمان جهاد کشاورزی استان، مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان و نیز موضع گیری انجمن علمی جنگلبانی ایران (دانشگاه تهران) و جامعه جنگلبانی ایران (مازندران و 10 استان کشور) برای قانع شدن مدعیان عامل به توسعه ناپایدار کافی نیست؟
آیا مسیر لوله گاز جاده فیروزکوه مازندران، که با وجود مخالفت دستگاههای مذکور، با فشارهای غیرکارشناسی احداث شد و معادن ذغال سنگ و جادههای متعدد که منجر به رانش و تخریب دامنههای کوهستانی شدهاند شواهدی بر اقدام عجولانه برخی متصدیان وقت و نادیده گرفتن نظریههای کارشناسی موجب عبرت نیست؟
در این قبیل موارد نظریه چه کسانی یا چه مراجعی باید مستند قرار گیرد و اتخاذ تصمیم نهایی بر عهده کیست؟ اگر اشتباهات مکرر و غیرقابل جبران رخ داد و پیامدهای آن بر مردم و طبیعت و جبران آن بر دولت تحمیل شد آیا عاملین به استناد تلاش برای خدمات عمرانی مبرا میشوند؟
آیا اگر افرادی که با بیتوجهی به هشدارهای مستند کارشناسی با استفاده از جایگاه اداری خواسته خود را بر جامعه تحمیل کردهاند مورد مؤاخذه قرار گیرند موجب نمیشود تا دیگران اهتمام خود را صرف کنند تا ضمن خدمت رسانی، براساس رهنمودهای علمی و کاربردی محیطهای طبیعی را حفظ و حتی احیاء نمایند؟
آیا هرکس به هر بهانهای میتواند با سوار شدن بر اهرمهای سیاسی و اداری نظرات کارشناسی مستند مراجع را زیر پا گذارد؟ بهانه صنعتی کردن شمال کشور و اختصاص ده درصد از سطح جنگل هایی که هیچ نقشی در ایجاد آنها نداشتهاند به بهانه اشتغال زایی نیز از همین مقولات است.
در حالیکه بسیاری از صنایع سازگار با محیطهای شمال کشور و پشتیبانیکننده بخش کشاورزی یا از بین رفته و یا در همین مسیر قرار دارند و کارکنان آنها به جای بخش تولید به بخش خدمات شهرها افزوده شده اند، برخی به زمین زدن کلنگ صنایع خودروسازی در شمال را افتخار میدانند. کشور هلند وسعتی معادل مجموع مساحت مازندران و گیلان و تراکم جمعیتی 400نفر در کیلومتر مربع دارد در حالیکه در شمال ایران این تراکم 120 نفر در کیلومتر مربع است.
در کشور یاد شده نه تنها در زمینه خدمات توسعه و عمران افراط نشده بلکه با طراحی صحیح و پایبندی به اصول طرح تفصیلی آمایش سرزمین، صنایع سازگار و در خدمت بخش کشاورزی را محور توسعه قرار دادهاند و اینک بخشی از صادرات کشاورزی آن (بهویژه در زمینه پرورش گل، تولید گوشت و محصولات لبنی) معادل کل صادرات کشاورزی کشور ماست. از نمونههای دیگر میتوان به کشور ژاپن اشاره نمود که شرح آن موجب اطاله مطلب میشود.
آیا آنها کلنگ و تیشه بدست گرفته و برای جلب رضایت برخی، منافع ملی خود را فدا نموده اند؟ یا آنکه به استناد بررسیهای علمی، توسعه پایدار و دراز مدت را هدف قرار داده و جایگاه هر اقدام، فعالیت و برنامهای را در این راستا معین کردهاند. شاید اگر در هر تصمیم کلان نگاهی گذرا به مصوبات برنامه ایران در افق 1404 داشته باشیم بسیاری از تصمیمات مقطعی و متناقض با آن و مخرب محیطهای حیات انسانی که در دراز مدت ثمری برای کشور ندارد، به تجدید نظر احتیاج داشته باشند.
*دکترای جنگلداری
پی نوشت:
1 - سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور، کنفرانس رامسر 1379