البته این پرسش بسیار قدیمی است و شاید سابقهای همپای خود بزهکاری داشته باشد. به عبارت دیگر همواره این قبیل سوالها برای نوع بشر مطرح بوده است که چرا برخی مرتکب جرم میشوند؟ و چرا اینگونه افراد را نمیتوان بهسادگی از بزهکاری منع کرد؟ ولی درعوض بعضی دیگر را حتی در محیطی نابسامان و آلوده نیز همچنان مبرا از جرم مییابیم؟!
در قرون کهن که هنوز علم گسترش نیافته بود، برای بزهکاری توجیهاتی خرافی مانند حلول شیطان یا ارواح خبیثه در جسم انسان ارائه میشد.
ادامه این قبیل تفکرات را در قالب کلماتی مانند «شیطنت» و یا زمانی که اولیا برای رفع و رجوع بازیگوشی یا اشتباهات فرزندان خود عبارت «شیطان به جلدش رفته»، را به کار میبرند، میشنویم.
در قرون وسطی جنزدگی یا تسخیر کالبد شخص جانی توسط روح ناپاک مهمترین علت ارتکاب جرم تلقی میشد و ازاینرو سوزاندن مجرم یا سایر شکنجهها برای معذب کردن و خروج او از جسم فرد بزهکار مرسوم بود! گسترش علم توانست از ابعاد این خرافات کاسته و راه را برای توجیهات علمی بزهکاری هموار سازد.
با وجود این تنها قسمت کوچکی از مشکلات این مسیر حل شده بود.زیرا، ماهیت متنوع علل موجد جرایم، هر گونه تکبعدینگری را راجع به بزهکاری بیفرجام گذاشت و ازاینرو سالهای دراز، سرنوشت هر نظریهای که در باب اتیولوژی بزهکاری ارائه میشد، شکست بود.
علت را امروز میدانیم زیرا هیچ تئوری نیست که بهتنهایی مبین تمام عوامل محتمل بزهکاری باشد.
دانشمندان علوم گوناگون پس از هزاران سال فراز و نشیب (در مطالعات نهچندان علمی – و سپس مشاهدات علمی راجع به بزهکاری) امروزه در این معنا اتفاقنظر یافتهاند که جرم پدیدهای چندوجهی و به قول آنها پدیدهای بیوسایکوسوسیال است. اگرچه شاید بتوان گاه
رد یک یا چند عامل را قویتر از سایر عوامل در آن دید ولی این بهمعنی نفی سایر عوامل و تأثیر مستقیم و غیرمستقیم آنها در بزهکاری نیست.
بهطور مثال یک نفر عامل اقتصادی و فقر را علت سرقت قرار میدهد، دیگری اختلال روانی، سومی مشکل سوءآموزش و چهارمی هر سه را.
بدینترتیب نمیتوان و نباید تمام کجرفتاریها را از یک منشأ دانست و در این بین تأثیر عوامل گوناگون را در ارتکاب جرایم (و نیز بر یکدیگر) نباید نادیده گرفت. بهعنوان مثال بیشک نوع تغذیه شخص تأثیر مستقیم در رفتار او دارد (و از نظر طبی) هیچ تردیدی نیست که پایین آمدن میزان قند خون میتواند موجب خشونت و عصبانیت بیشتری در انسان شود.
اثبات ساده این واقعیت را در توصیه افراد باتجربهتر و مسن که برای التیام اعصاب فرد غضبناک، تجویز یک لیوان آب قند را میکنند، میبینیم. زیرا ایشان طی گذر زمان تأثیر مواد شیرین را در کاهش خشم یافتهاند. آیا به همین علت نیست که در یک مسابقه فوتبال اکثر برخوردهای فیزیکی و تنشها از اواسط بازی رخ میدهد که دوندگی و تحرک زیاد موجب سوختن اکثر قند محلول در خون و پایین آمدن آن شده است؟!
تأثیر میزان قند خون بر رفتار آدمها را میتوان با دقت در وزن و اندام افراد چاق و لاغر با یکدیگر مقایسه کرد! معمولا افراد عصبی را در بین افراد فربه میبینید یا گروه استخوانی؟!
موارد یاد شده تنها مثالهایی ساده از تأثیر یک نوع ماده غذایی بر رفتارهای روزمره بود و راجع به غذاهای مختلف (مانند انواع ویتامینها، چربیها، پروتئینها) و تأثیر هریک بر کنش و رفتار آدمی جای بحثهای فراوان است.
لازم نیست تأکید کنیم نوع تغذیه تنها عامل مؤثر در رفتار انسان نیست. با یادآوری مقدمه بحث اکنون میافزاییم، نوع و میزان خوراک ما فقط یکی از عوامل زیستی مؤثر بر رفتارمان را تشکیل میدهد که در کنار عوامل دیگر مانند بیماریها، داروها، توارث، اختلالهای کروموزومی، پرتوها، امواج الکترومغناطیسی و... حتی تغییرات جوی، میتواند تأثیرات بزرگ و در عین حال شگرف بر جسم و بهتبع آن بر رفتار آدمی بگذارد و از همین رو مواردی از این قبیل، موضوع مطالعه و علاقه جرمشناسان (بهویژه زیستشناسی جنایی) است.
چنانچه خواسته باشیم، ساده بگوییم رفتارهای انسان تابعی از عوامل گوناگون است که «عوامل زیستی» فقط یک گروه از آنهاست و تازه در همین گروه از عوامل، تغذیه، مقولهای از عوامل متعدد زیستی است.
از سایر عوامل میتوان بهعنوان مثال به تغییرات آب و هوا اشاره کرد که در نظر عموم مردم امری ساده (و حداکثر موجبی برای تفکر در حد انتخاب نوع پوشش و لباس) تلقی میشود ولی همین موضوع چند قرن پیش برای 2 دانشمند بلژیکی و فرانسوی، نکتهای مهم برای مشاهده و تحقیق جرمشناسی واقع شد، «کتلر» و «گری» درپی ملاحظات آماری خود راجع به جرایم متوجه ارتباطی خاص میان جرایم و مناطق جغرافیایی فرانسه شدند.
به این معنا که در شرایط آب و هوایی خاص، آمار نشانگر شیوع جرایمی خاص بود. بهعلاوه آب و هواهای همسان، جرایم مشابه را نشان میداد. ظاهراً چنین بود که سردی آب و هوا با جرایم مالی ارتباط داشت و اقلیم گرم با شیوع جرایم علیه اشخاص...
آنها این موضوع را زمانی دریافتند که قصد نشان دادن نوع و آمار جرایم روی نقشه جغرافیایی را داشتند و بدینسان فهمیدند مناطق مشابه از نظر مختصات جغرافیا و آب و هوایی، شباهتهایی در نوع و میزان جرایم ارتکابی دارند.
نگارنده آرزو میکرد با استخراج آمار جنایی و فراهم کردن امکان تحلیل آن در کشور پهناور ایران درخصوص میزان صدق این نظریه مداقه میشد.
موارد یادشده صرفاً یک تحلیل مجرد از عوامل تأثیرگذار بر رفتار انسان بود وگرنه در تحلیلهای جامع جرمشناسی علاوه بر عوامل طبیعی فوقالذکر، تأثیر عوامل فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، جسمی، زیستی و... باید منظور شود تا ادعای ریشهیابی بزهکاری، حمل بر صحت شود ولی در همین اندازه نمیتوان کتمان کرد که حداقل تأثیر آب و هوای گرم بر جسم آدمی کاهش آب بدن و در نتیجه غلظت خون و افزایش سموم بدن و اختلال متابولیک (و حتی آنابولیک) و شکل حاد گرمازدگی و گاه مرگ است.
از نظر رفتاری نیز مسلماً گرما در تقلیل میزان تحمل، التهاب و برافروختگی، آمادگی برای ستیزه (ناشی از بالا رفتن درصد هورمونهای خون)، خستگی (ناشی از کم شدن آب و نمک بدن و افزایش اسیدیته خون) مؤثر است. با این توضیحات شاید موجب بسیاری از رفتارهای عجیب و ناگهانی خود یا دیگران را در روزهای گرم یافته باشیم و در شکل آرمانی قضیه درصدد پیشگیری از آن برآییم.
حداقل پس از این میدانیم در اوقات گرم روز و روزهای گرم، خطر امکان برخوردهای فیزیکی (و دعوا) بیشتر است و همچنین بدانیم با نوشیدن مایعات و پوشیدن لباس های مناسب میتوان از این احتمال کاست.
در همین جا شایسته است به تأثیر اهمیت نور نیز اشاره کوتاهی شود، عاملی که در هوای ابری زمستان به تشدید آثار سرمای هوا و در نتیجه احساس خمودگی و افسردگی (که در بین مردم «بیحالی» و «دلگرفتگی» تعبیر میشود) میانجامد و به همین علت تحرک و برونفکنی احساسات (از جمله شادی) کمتر به چشم میخورد و طبق اطلاعات موجود «اقدام به خودکشی» افزایش مییابد.
بنا بر این با یک مقایسه کوتاه متوجه خواهیم شد که نورها هم در رفتار انسان تأثیرگذارند. جالبتر آن که بدانیم تأثیر مزبور نه فقط مختص انسانها بلکه مربوط به تمام موجودات زنده است.
باتوجه به مباحث پیشین اکنون میتوانیم در کنار عامل گرما، وجود نور زیاد در تابستان به مثابه عاملی جهت تشدید اثر گرما و در عین حال وسیلهای برای تحرک بیشتر (و احتمالاً خستگی شدیدتر) اشاره کنیم.
پیچیدگی رفتارهای انسان (از جمله بزهکاری) و ارتباطهایی که با جسم او و محیط اطرافش دارد، غیرقابل انکار و شایسته توجهات ویژه، بهویژه از طرف برنامهریزان جامعه است.
* حقوقدان