یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۷ - ۰۶:۴۹
۰ نفر

یاسر هدایتی: طوفانی که در راه بود حالا بعداز 4 چاپ می‌شود گفت سپری شده و نویسنده‌اش سرگرم سروسامان دادن به دغدغه‌های دیگرش است.

سید مهدی شجاعی در حالی که دهه پنجم عمر خود را سپری می‌کند با رمان طوفان دیگری در راه است با همان زبان صمیمی و روایت سرراست سراغ دغدغه‌ای- به تعبیر خودش- 20 ساله رفته و گویی حاصل آن هم به مذاق مخاطبان آثارش که همیشه طیف و درعین حال جمعیت وسیعی را دربردارد خوش آمده و این‌گونه شد که این رمان در مدت کوتاهی 4 بار تجدید چاپ شد.

خواستیم تا بعداز سپری شدن شور و هیجانات استقبال مخاطبان و منتقدان از این رمان گفت‌وگویی داشته باشیم که به علت گرفتاری ایشان  به گفت‌وگویی مکتوب قناعت کردیم که از نظرتان می‌گذرد.

  • استقبال عالی مخاطبان از آخرین کار شما، یعنی« طوفان دیگری در راه است» چقدر شما را نسبت به آنچه که می‌نویسید سختگیر کرده است و اصولا خودتان در این آشفته بازار کم‌خوانی و تیراژ‌کم کتاب، استقبال از این رمان اخیرتان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ جدا از این مسئله که کارهای شما اغلب چندین چاپ می‌خورد.

اولا: اصل و فرع و اول و آخر همه این ماجرا لطف خداست که من از شکرش عاجزم.
ثانیا: از همان روزهای اولی که قلم به دست گرفتم، توصیه بزرگی همچنان و همواره در گوش جانم تکرار می‌شود که: «مخاطب خود را دست کم نگیرید! باورتان این باشد که اثرتان توسط فهیم‌ترین و کارشناس‌ترین آدم‌ها مورد مطالعه و ارزیابی قرار می‌گیرد.»

ثالثا: دومین کار هر نویسنده‌ای به طور منطقی و طبیعی باید از کار اولش بهتر یا کم غلط‌تر باشد و به همین ترتیب سومی از دومی و چهارمی از سومی و... و اگر این عدد به بیست و سی و چهل رسید، طبیعی است که هم نویسنده و هم مخاطب، سخت‌گیرتر می‌شوند و سطح توقعشان بالاتر می‌رود.

رابعا: رسیدن یک رمان به چاپ چهارم در فاصله چندماه، به قول شما در این آشفته بازار کم‌خوانی، ممکن است قابل توجه به نظر بیاید ولی در عمل جمع تیراژ این چهار چاپ، 12هزار نسخه است و این رقم در قیاس با علاقه‌مندان به کتاب و ادبیات و رمان در کشور از یکسو و از سوی دیگر-همچنانکه اشاره فرمودید- در مقایسه با تیراژ کارهای قبلی، چندان چشمگیر نیست. دستیابی به ارزیابی دقیق تر و واقعی‌تر زمانی ممکن می‌شود که ما دو مشکل اساسی توزیع و اطلاع‌رسانی در بخش کتاب را تا حدودی حل کرده باشیم.

  • در طوفان دیگری در راه است به نظرتان این قصه و شکل و تکنیک روایت است که مخاطب را جذب می‌کند یا آن چیزی که می‌خواهد بیان شود؟

خود شما بدون شک مستحضرید که هیچ کدام از این دو وجه، به تنهایی نمی‌توانند عامل موفقیت یک اثر باشند. آن چیزی که ما اسمش را جذابیت یا تاثیرگذاری یا ماندگاری یا موفقیت می‌گذاریم، زمانی اتفاق می‌افتد که ظرف و  مظروف یا تکنیک و محتوا یکدیگر را پیدا کرده باشند و به درستی با هم در آمیخته باشند. در مسیر تکوین طوفان دیگری... عمده تلاش من، معطوف این مسئله بوده است.

یعنی به تعبیر شما:« آن چیزی که می‌خواهد بیان شود» با تار و پود داستان پیوند بخورد و محصول نهایی، به عبارتی، آلیاژ باشد نه کولاژ یا... یعنی ترکیب این دوعنصر، حتی‌الامکان شیمیایی باشد، نه فیزیکی. اما اینکه چنین تلاشی به موفقیت انجامیده یا نه، قضاوتش با مخاطب است.

  • این رمان همانطور که خودتان هم در گفت‌وگوهایتان اشاره کردید 20سال از شکل‌گیری ایده‌اش تا به امروز که نوشته و چاپ شده زمان برده است. این سیر برای صیروریت داستان لازم بوده؟ یا حس و فضای نوشتنش نبوده؟

عوامل شخصی باعث تطویل زمان در حد 20سال شد که عمده‌اش طبیعی یا لازم و ضروری نبود. ولی بنده در نهایت از این تطویل زمان، راضی‌ام و روایت امروز را به روایت 20سال پیش ترجیح می‌دهم. از آن نوع ترجیحی که آدم‌ها برای سیرترشی 7ساله قائلند نسبت به سیرترشی یک ساله، فارغ از خوب یا بد بودن اصل جنس سیر.

  •  اگر کمی مدرن‌تر به شما به عنوان مولف یک متن(طوفان دیگری در راه است) نگاه کنیم در همین نقطه زمانی سیالی که اکنون قرار گرفته‌اید، اگر بخواهید دوباره رمانتان را بازنویسی کنید، آن را چگونه خواهید نوشت؟

 از آنجا که هیچیک از آثار پیشین به اندازه رمان طوفان دیگری... دستخوش بازنگری و نظرسنجی پیش از چاپ و بازنویسی و... نشده، گمان نمی‌کنم که روایت امروز، تفاوت چندانی با روایت چاپ شده پیدا کند. البته اگر چند سال بعد، من زنده باشم و شما این سؤال را مجددا بپرسید، معلوم نیست که پاسخم همین باشد.

  •  آیا حاج‌امین و زینت خانم همانطور که شروع شده‌اند و بعدتر پرداخته شده‌اند، در بازنویسی‌تان تکرار می‌شود؟

من سال‌ها با حاج امین و زینت‌خانم زندگی کرده‌ام و از نزدیک، شاهد احوالات گوناگونشان بوده‌ام، نمی‌توانم جور دیگری روایتشان کنم.

وقتی طی این 20سال به تم اصلی قصه فکر می‌کردید، نمی‌ترسیدید که تم کلی آن دچار ایدئولوژی زدگی و به تبع آن دور شدن از ورطه قصه گویی و جذابیت‌های داستانی شود؟
 چیزی که از آن می‌ترسیدم و امیدوارم اتفاق نیفتاده باشد، فاصله گرفتن از حس وحال و فضای شخصی، عمومی،  اعتقادی، اجتماعی و... سال 62 است. من امروز مسلما آن آدم سال 62 نیستم ولی در روایت طوفان دیگری... تلاش کرده‌ام که باشم.

  •  این رمان در بین مخاطبان باتوجه به تقسیم‌بندی خاصی که در ادبیات جدی ما از مخاطب می‌شود( مخاطبان عام و خاص و منفعل و فعال) چه رویکردهایی را -که مورد توجه شما نیز قرار گرفته باشد- برانگیخته؟

 در رمان طوفان... با وجود بضاعت اندکم سعی‌ام این بوده که اثر- چه به لحاظ تکنیکی و چه به لحاظ محتوایی- از ابعاد ولایه‌های بیشتر و متنوع‌تری برخوردار باشد به نحوی که هم مخاطب عام با داستان همراه شود و لایه اولیه بتواند او را درگیر کند و با خود بکشاند و هم مخاطبان خاص و اخص با نگاه عمیق‌تر و دقیق‌تر خود بتوانند لایه‌های درونی را استخراج کنند.

ادراک عمیق و تعامل صادقانه و هوشمندانه مخاطب با همه گستردگی و تنوعش، به نحو مؤکد و مکرر نشان داد که اگر نویسنده قدر و منزلت مخاطب را بشناسد و حرمت و ارزش حقیقی را برایش قائل شود و تمام توان خود را با صداقت در طبق اخلاص بگذارد، بهترین پاسخ‌ها و مفیدترین رهنمودها را می‌تواند از مخاطب دریافت کند.

  •   این نقدها در حوزه تکنیکی بود یا محتوایی و چقدر به آنها اهمیت می‌دهید؟

ناگزیرم به تصریح و تاکید بر این نکته که مقصودم از مخاطبین خاص،‌ به هیچ وجه منتقدین رسمی و حرفه‌ای نیست، مقصودم مخاطب است که ادبیات را می‌شناسد، با داستان و رمان زندگی می‌کند، از خواندن یک داستان خوب و فنی و استوار لذت می‌برد، نقاط ضعف و قوت یک اثر ادبی را می‌فهمد و تلاش می‌کند که نظرات تشویقی یا توبیخی خود را به نویسنده منتقل سازد. چنین مخاطبانی را من نویسنده باید بر سر و چشم بگذارم، اگرچه تلخ‌ترین انتقادها را از زبان او بشنوم.

گروه دیگری از مخاطبین، خوانندگان فهیم و پیگیر و علاقمند اما ساکت و خاموشند. این گروه با اقبال یا عدم اقبال نسبت به یک اثر، دیدگاهشان را عیان می‌کنند و احیانا در معرفی اثر مقبولشان به دیگران. نویسنده اگر اهل بصیرت باشد، می‌تواند دقیق‌ترین نقدها را در آینه رفتار این طیف خاموش ببیند.

 و اما این بنده همانقدر که آراء و نظرات خوانندگان و مخاطبین را با همه وسعت طیف و تنوع دیدگاهشان، محترم و مغتنم و کارساز می‌شمارم، نقدهای حرفه‌ای و رسمی و متداول را فاقد اعتبار و مصدع اوقات می‌دانم.

قبلا هم عرض کرده‌ام که ما در عرصه ادب و هنر از حیث منتقد فهیم و منصف، بسیار فقیریم و اگر صاحبنظران و اساتید محدود و معدود را استثناء کنیم، اغلب مطالبی که به عنوان نقد، چاپ و منتشر می‌شود، یا غرض آلوده است یا مبتنی بر جهل و ناآگاهی و نتیجتا غیرعالمانه و غیرمنصفانه، و نقدهایی از این دست، نه تنها کمکی به ارتقای ادبیات و نویسنده و خواننده نمی‌کند که فضای هنر و ادب را آلوده می‌سازد، خواننده را به انحراف می‌کشاند و اسباب زحمت نویسنده می‌شود.

  •  سال گذشته را در کارنامه حرفه‌ای شما به نوعی می‌توان سالی در اوج دانست؛ چه در عرصه موسیقی و چه در عرصه کتاب که در عرض 8ماه «طوفان دیگری در راه است» چهاربار تجدید چاپ شد.
    البته شما در گذشته هم کم از این سال‌های اوج نداشته‌اید؛ اما اکنون سید مهدی شجاعی روزنامه‌نگار و نویسنده‌ای که نوجوانان مذهبی عاشقانه دوستش دارند و بسیاری از آدم بزرگ‌های امروز، نوجوانی‌شان را با موهای سیاه حالا سپیده شده او رنگ زده‌اند، در دهه پنجم عمرش چه جایگاهی در ادبیات معاصر برای خودش قائل است؟ آیا اصولا به جایگاه داشتن در ادبیات معاصر اهمیتی می‌دهد؟ یا به افق‌های دور دست دیگری فکر می‌کند؟

 باید دید که جایگاه در ادبیات معاصر را چه کسی رقم می‌زند. آنچه در حال حاضر متداول و مرسوم شده این است که یک نفر از یک طیف یا طایفه یا گرایش فکری خاص، آثاری از همفکران خود را جمع‌آوری می‌کند و به عنوان تاریخ ادبیات معاصر ارائه می‌دهد، نویسندگانی را که به لحاظ اندیشه و عقیده و حتی سلیقه، نمی‌پسندد علیرغم قوت و قدرت ادبی، به کلی حذف می‌کند و نادیده می‌گیرد و همفکران خود را علیرغم ضعف‌های جدی ادبی تحویل می‌گیرد و گمان می‌کند که با انتشار آثاری از این دست، عده‌ای را جاودانه ساخته و برخی را به زباله‌‌دان تاریخ فرستاده است.

و جالب‌تر اینکه عده‌ای از  نویسندگان جوانتر، این بازی را جدی می‌انگارند و برای اینکه مقبول آن طایفه قرار بگیرند و جایگاهی در تاریخ ادبیات معاصر پیدا کنند، از دیدگاه‌ها و باورهای خود فاصله می‌گیرند و تلاش می‌کنند که به گونه‌ای بیندیشند و بنویسند که آنها می‌پسندند و به رسمیت می‌شناسند.

در حالی‌که این بازی از بنیان عبث و غلط است. این ما نیستیم که جایگاه هنرمندان و نویسندگان را در تاریخ هنر وادب، معین می‌کنیم، عوامل مختلفی در این ماجرا نقش و سهم دارند که جای بحثش اینجا نیست؛ ولی در پاسخ به پرسش شما باید صحیح و روشن عرض کنم که به تنها چیزی که فکر نمی‌کنم جایگاه در ادبیات معاصر است.

  •  برای شما هنوز استقبال مخاطب از هر نوعش چقدر اهمیت دارد؟

 من به همان میزان که نسبت به نقدهای رسمی و جایگاه ادبی و منتقدین بی‌پایه و مایه بی‌اعتنا هستم برای مخاطب اهمیت قائلم.

اصلا مگر می‌شود نسبت به مخاطب بی‌اعتنا بود؟! نویسنده اگر به پسند و اقبال مخاطب توجه نکند، برای چه کسی می‌نویسد؟ البته این نکته را هم عرض کنم که توجه به پسند و اقبال مخاطب فهیم غیر از این است که نویسنده دنباله‌روی مخاطب باشد یا مخاطب، مسیر پیش روی نویسنده را رقم بزند. در این صورت اگر به هر دلیل، سلیقه مخاطب تنزل کرد یا دچار ابتذال شد نویسنده هم دچار انحراف مسیر می‌شود.

به تعبیری می‌توان گفت، جایگاه نویسنده جایگاه پزشک و حکیم است، نه آشپز، آشپز وظیفه خود می‌داند که غذا را مطابق میل و سلیقه مهمان پخت کند ولی حکیم و پزشک قاعدتا در پی ارائه نسخه و تجویز دارویی است که سلامت بیمار یا مراجعه کننده محقق شود. انتخاب این مسیر نه تنها بی‌اعتنایی به مخاطب نیست که نشانه نهایت توجه اوست به مخاطب.

  • سیدمهدی شجاعی که 3سال دیگر تا دهه ششم عمر فاصله دارد چقدر از کارنامه حرفه‌ای خود راضی است.

 به هیچ وجه راضی نیستم و فاصله خودم را با وضعیت مطلوب و اهداف از پیش تعیین شده بسیار زیاد می‌دانم.

  •  و حرف آخر؟

 حرف‌های زیادی باقیماند و من شرمسارم از اینکه پاسخ برخی از سؤال‌هایتان را شتابزده و خلاصه و به اجمال عرض کردم، امیدوارم که در یک زمان مناسب‌تر و  وقت وسیع‌تر بتوانم جبران کنم.

کد خبر 48576

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز