به گزارش همشهری آنلاین به نقل از مهر، جبار رحمانی نوشته است بیماریهای عمومی، بهداشت عمومی، سلامت عمومی و …، مفاهیمی هستند که در زندگی انسان مدرن اهمیت بسیاری یافتهاند. شاید این مفاهیم در نگاه اول، صرفاً اموری معطوف به سلامت بدنی و بیولوژیک افراد یا گروهها در نظر گرفته شوند. اما به نظر میرسد، اصولاً بدن، سلامت، بیماری و بهداشت که در وهله اول به پزشکی و متخصصان بهداشت مربوط میدانیم، به شدت اموری چندوجهی و چندلایه هستند که نمیتوان آنها را بدون توجه به سیاست، الهیات، اقتصاد و جامعه و فرهنگ فهمید. به همین دلیل در هر جامعهای نظامهای دانش و نهادهای قدرت سعی میکنند نه تنها این مفاهیم و مقولات کلیدی را تعریف کنند، بلکه هدف اصلی آنها به واسطه تعریف این مفاهیم، کنترل جامعه و بازتولید یا برساخت اقتدار خودشان و اِعمال آن اقتدار میباشد.
بر این اساس، در هر جامعهای نظامهای دانش و قدرت سعی در مهار این مفاهیم و پیامدهای حاصل از آن داشتهاند. جریانها و نهادهای مختلف، هرکدام حسب منابعی که در اختیار دارند وارد این نزاع میشوند. این موضوع در ایران مدرن، بالاخص از دوره قاجار به این سو اهمیت بسیاری یافته است. زیرا از این دوره است که یکی از وظایف حکومت تأمین بهداشت عمومی و مراقبت از سلامت عمومی شهروندان است. زمانی که بحرانهایی مانند بیماریهای عمومی (وبا، طاعون، …) ظهور میکردند، این مساله اهمیت بسیاری مییافت که چگونه باید با یک بیماری بزرگ فراگیر مبارزه کرد و جان سالم به در برد و چگونه نیز باید آن را توجیه کرد و توضیح داد.
با توجه به زمینه تاریخی جامعه ما، میتوان چندین گفتمان را در مواجهه با این مقولات در نگاه کلی برشمرد: ۱) گفتمان طب سنتی که سعی دارد در بسیاری از موارد با کمک مشروعیت حاصل از دین و بهرهای که از دانشهای بومی طبی در طی تاریخ برده، خودش را مدعی نظام متقنی از دانش، جهانبینی و همچنین راههای حفظالصحه و تأمین سلامت و تداوم زندگی معرفی کند. ۲) در کنار این طب سنّتی، طبهای دیگری هستند که از سنّتهای دیگر آمدهاند و در جامعه ما حضور دارند، با این تفاوت که این بار الهیات پشتیبان آنها، همراهشان نیست، گاه در سنتهای محلی طبی و شبه طبی و گاه در سنتهای منسجم طبی مانند طب یونانی، طب هندی، طب هومیوپاتی و.... ۳) اما یک رقیب دیگر در این میان ظهور یافته که بسیار جدّی و پرتوان نیز وارد این معرکه شده است: طب مدرن و الهیات ضمنی آن در قالب علم مدرن (بالاخص پوزیتیویسم).
از این رو همیشه در جامعه ما جدالی بین این گفتمانهای مختلف دانش / قدرت و ابعاد طبّی و الهیاتی آنها و در نهایت موقعیت و منزلت اجتماعی آنها وجود داشته است. در شرایط عادی، میتوان از نوعی همزیستی میان اینها صحبت کرد که هر کدام پیروان و مریدان خاص خودشان را دارند. حتی گاه آدمها فرصت و شرایط کافی دارند که این طبها را به نوبت و گاه همزمان آزمایش کنند. اما در موقعیتهای حاد و جبرانی مانند یک بیماری فراگیر کشنده (وبلا، مالاریا، سل و…)، این نزاع گفتمانی و نمایش قدرت شروع میشود و شاهد نوعی جنگی تمام عیار میان این گفتمانها هستیم.
اصولاً نزاع طب سنتی و طب مدرن از دوره قاجار در دو عرصه شروع شد، سلامت شاه و درباریان و همچنین سلامت عمومی و جلوگیری از کشته شدن مردم در مواجهه با بیماریهای واگیر عمومی. حال، بعد نزدیک به دو قرن، این مجادله با ورود کرونا رنگ و بوی دیگری به خودش گرفته است. این بار مسأله کرونا و شروع آن طبق اخبار عمومی کشور، از شهر قم، این نزاع را به شدت برجسته و بزرگ کرده است. مسأله کرونا، در افواه عمومی، صرفاً یک بیماری ساده نیست، مسأله مرگ و زندگی است. هرچند میزان مرگ در این بیماری چندان هم زیاد نیست، اما تلقی عمومی از کشندهبودن آن، مواجهه با این بیماری را به یک پدیده حساس و ملتهب و پراسترس بدل کرده که گاه ترس از کرونا خودش بیشتر از کرونا اثر منفی دارد.
در نتیجه برای برخی از اذهان مردم مواجهه با کرونا به مسأله مرگ و زندگی تبدیل شده است. به همین دلیل غریزه بقا، کلیدیترین عنصر در همه رفتارها و سیاستگذاریهای فردی و جمعی شده است. طنزهایی که این روزها رایج شدهاند، این مسأله را به خوبی به طور نمادین نشان میدهند: "این روزها اگر کسی عطسه کنه، دیگه بهش نمیگن عافیت باشه، بهش میگن، ای مرگ". شاید این طنز که تأکیدی بر نقش عطسه در پخش این بیماری دارد، آن مناسبات اجتماعی آدابمند را به یک رابطه عریان و معطوف به سایه مرگ بدل کرده است، رابطهای که در آن سایه مرگ هست، نه جامعهای زنده و آدابمند و اخلاقی.
اما چگونه باید این منازعه کرونا و الهیات نهادهای دینی در جامعه ایرانی را فهمید. این روزها خبرهای متفاوت و گاه نقیضی در باب واکنش علما، هیأتهای مذهبی و عتبات مقدس نسبت به کرونا دیده میشود. از یک سو تولیت آستان قدس رضوی میگوید برای تعطیلی حرم، تابع نظر وزارت بهداشت هستیم، از آن سو تولیت آستان حرم حضرت معصومه قم، تعطیلی نماز جماعت را نمیپذیرد و باز هم نماز جماعت در شهری برگزار میکند که بیشترین فراگیری و مرگ و میر ناشی از این بیماری را داشته است. آن سوتر برخی مداحان معروف پایتخت، محافلشان را تعطیل کردهاند و برخی هم گفتهاند که مراسم طبق روال برگزار خواهند شد.
به نظر میرسد این تعارضها و تضادها چندان هم بیسابقه و بیریشه نیستند، آنها شاخ و برگ نزاعی هستند که در دو قرن اخیر در بدنه جامعه ایران شکل گرفتهاند، نزاعی که شاید بهتر است بگوییم به خطا، شکل گرفت و تداوم یافت و هزینههای خودش را بر جان و مال این مردم تحمیل کرد. این نزاع، نزاع علم و دین بود. هرچند علم و دین در همه جای دنیا، روابط مختلفی داشتهاند و گاه این روابط به صورت همکاری، نزاع، رقابت، تضاد و… بوده، اما تصور عمومی در تاریخ فرهنگی کشورها، معمولاً معتقد به نوعی تضاد و رقابت و نزاع میان اینهاست. لذا کمتر به سایر اشکال رابطه میان این دو ساحت الهیاتی و علمی توجه شده است.
از ابتدا در ایران مسأله مواجهه با علم جدید و بالاخص طب جدید، مواجهه و رقابت دو نوع الهیات بود. به همین دلیل همیشه جدالی بین این دو گفتمان شکل گرفته است. زیرا این دو ساحت معرفتی، صرفاً به مثابه مسألههای معرفتی سامان نیافتهاند، بلکه نهادهای اجتماعی، مسألههای اجتماعی، گروههای منزلتی و حتی سرمایههای اقتصادی و نمادین و فرهنگی معطوف به هرکدامشان در نهایت ترکیب پیچیدهای از گروهها، مسألههای عینی اجتماعی و مسائل معرفتی و حتی الهیاتی و… را ایجاد کرده است. در نتیجه مسأله اصلی نه یک نزاع معرفتشناختی، بلکه یک نزاع قدرت و منزلت هم بود. هرکدام، آدمها و حامیان و ذینفعان خودشان را داشتند.
برای همین این نزاع بیش از هر چیزی دلالتهای اقتصاد سیاسی خودش را داشت. این رقابتهای گفتمانی بین گروههای منزلتی- معرفتی علوم دینی سنّتی و علوم مدرن، حول تضاد علم و دین صورتبندی شد، گویی علم و دین دشمن یکدیگرند. هرچند در واقع مسأله رقابت نظمهای اجتماعی وگروههای ذینفع از هر کدام از اینها بودند، گروههایی که یک طرف، دین و الهیات سنّتی و طب سنّتی را ابزار نزاع و غلبه و اعمال قدرت و کسب مشروعیت خودش انتخاب کرده بود و طرف مقابل هم از موضع علم جدید و طب مدرن و با ابزارهای علمی وارد این جدال و رقابت اجتماعی و سیاسی شده بود. هرکدام خودش را تنها حامل حقیقت میدانست، یکی به پشتوانه حقیقت دین و دیگری به پشتوانه حقیقت علم. هر دو به نیروی ایمان به این حقیقتها وارد کارزار شده بودند.
در این نزاع تاریخی بود که عدّهای از روشنفکران سعی کردند راه میانه را انتخاب کنند و نشان دهند که علم و دین نزاعی ندارند و اسلام با علم سازگار است و تلاش کردند ابعاد علمی و منطقی و ریاضی دین و منابع مقدس را نشان دهند. اینها هم راه سومی بودند که در نسبت به طرفین نزاع خودشان را تعریف کردند و وارد مجادله شدند.
فارغ از اینکه این نزاع در تاریخ ما چه پیامدهایی برای جان و مال مردم داشته، مسأله اصلی آن است که دو موضع و ساحت مورد نزاع بود: یکی ساحت الهیات و جهانبینی بود و دیگری ساحت تدبیر زندگی و امر دنیایی یعنی سلامت و بیماری. در نتیجه این نزاع بود که علم به تدریج نه یک ساحت معرفتی با منطق ابطالپذیری خودش، بلکه به یک ساحت حقیقت و ایمان تبدیل شد، لذا مسأله اصلی آن بود که چه کسی جایگاه الهیات و جهانبینی را باید بگیرد. آن سوتر نیز طب سنّتی و طب مدرن در اینکه چه کسی بهتر و موفقتر بهداشت و سلامتی را به ارمغان میآورد و بیماری را درمان میکند، رقیب هم شدند. تداخل و درهمآمیزی این دو دعوا، در نهایت ترکیب طب سنّتی و الهیات دینی را در مقابل طب مدرن و علم به مثابه الهیات قرار داد. این صورتبندی خطاگونه ما با معرفت مدرن علمی بود که هنوز هم تداوم دارد. هرچند این روزها همانگونه که روشنفکران دینی راه میانه آشتی علم و دین را انتخاب کرده بودند، علما هم راه میان هم این و هم آن را انتخاب کردهاند. میگویند که دستورات بهداشتی را رعایت کنید و هم زیارت عاشورا بخوانید. اما بنیان این نزاع پیامدهای بسیاری برای جامعه ما داشته است.
در نگاهی اجمالی به تاریخ این منازعه در حوزه سلامت عمومی و بهداشت عمومی، تا نیم قرن اخیر، برنده نهایی دین سنتی و طب سنّتی بوده، لذا به واسطه این موقعیت برتر و سرمایههای نهادی و فرهنگی ای که در اختیار داشته توانسته علم را به یک خردهفرهنگ شهریِ طبقه متوسط به بالا تقلیل دهد. اما در دهههای اخیر این تلاقیها و تعارضها تغییر کرده و الهیات و طب سنّتی برگ برنده را ندارند. در گذشته حاکمان باید به زور و بخشنامه مردم را وارد گفتمان سلامت عمومی و بهداشت عمومی مدرن میکردند و البته حکومت نیز حکمرانی خودش را از این طریق اعمال و بازتولید میکرد. اما امروزه تلفیق دین و حکومت سبب شده در عمل نهاد رسمی دین نیز به حامی نهاد طب مدرن و سلامت عمومی بدل شود.
به تعبیری، تاریخ مدرنیته در ایران را میتوان ذیل همین مقوله بهداشت و سلامت بالاخص در قالب بهداشت عمومی فهمید. از این منظر تاریخ مدرنیته ایرانی تاریخ گذار از طب سنّتی به طب مدرن است. جایی که شاه از حکیمهای سنّتی دست کشید و به پزشکان فرنگی اعتماد کرد. و در عرصه عمومی نیز سلامت مردم از دست طب عامیانه و سنّتی و رمالان و … به دست پزشکان و نهادهای بیمارستان و… افتاد. به نقل برخی منابع تاریخی"امیرکبیر برای نخستینبار بر آن شد از بیماریهای همهگیر همچون آبله پیشگیری جدّی کند. البته او با مانعها و مسائلی فراوان از سوی گروهها و قشرهای گوناگون جامعه روبهرو شد. اجرای آبلهکوبی در ایران از همان آغاز با مخالفتها و رودرروییهای بسیار انجام گرفت؛ بسیاری با وجود همه فشارها و اجبارهای حکومتی، نظارت بر انجام آن و تعیین جریمههایی برای متخلفان، باز از کوبیدن آبله دوری میجستند. این بیماری حتی تا روزگار معاصر نیز تلفات داشت و بسیاری از مردم تا اوایل سده چهاردهم خورشیدی در برخی مناطق به تلقیح تن نمیدادند. نهادهای حکومتی به دلیل همین ایستادگیها، روشهایی گوناگون برای برانگیختن مردم به زدن واکسن آبله به کار میگرفتند.
روزنامه «وقایعاتفاقیه» چندین بار درباره لزوم آبلهکوبی نوشتههایی منتشر کرد تا ضرورت و لزوم این کار را به مردم یادآور شود. یکی از مطالب آن روزنامه به سال ١٢٦٧ قمری چنین بود «در ممالک محروسه ناخوشی آبله عمومی است که اطفال را عارض میشود که اکثری را هلاک یا کور و معیوب میکند، اشخاصی که در کودکی این آبله را درنیاوردهاند در بزرگی بیرون میآورند و به هلاکت میرسند… ". بیماریهای عمومی مانند آبله، وبا، مالاریا و… دوره به دوره مرگ و میر فراوانی ایجاد میکردند و به گونهای این بیماریها فراگیر میشدند که افولهای تمدنی نیز گاه ایجاد میکردند.
فوزیه جوانمردی در مقاله خودش (۱۳۹۸) نیز به نکته مهمی در تاریخ سلامت عمومی اشاره میکند "نخستین نشریهای که به طور خاص در زمینه پزشکی منتشر شد، مجله حفظالصحه بود که شماره نخست آن در صفر ۱۳۲۴ ق، اندکی پیش از پیروزی نهضت مشروطه منتشر شد. صاحب امتیاز این نشریه دکتر علی اصغر نفیسی و مدیریت آن با آقا میرزا اسداللّه طبسی بود که به صورت ماهنامه و در ۲۷ صفحه منتشر میشد." در این سیر تاریخی است که میبینیم به تدریج بر ساز و برگ طب مدرن افزوده میشود، بیمارستانها تأسیس میشوند، در دربارها طبیبان سنّتی، جایشان را به طبیبان مدرن میدهند. از میان اولین بورسیههای ایران به فرنگ، چند نفری برای خواندن طب میروند. همه اینها چرخشی مهم در مناسبات ایرانیان با بدنشان در قالب مفهوم سلامتی و بهداشت ایجاد میکرد.
از این منظر، تاریخ تجدد ایرانی را میتوان بازخوانی کرد. اما مهمترین مسأله در این تاریخ تجدد ایرانی تبدیلشدن مواجهه ما با علم مدرن به یک صورت یک مسأله الهیاتی است. به همین دلیل مسأله در اصل طب سنّتی و پزشکی مدرن نیست، بلکه مساله اصلی در علم به مثابه الهیات و دین سنّتی است. اما در جامعه امروز ایران که حکومت مدرن ما با نهاد دین یکی شده و از آن سو حکمرانی در حوزه بهداشت عمومی بر مبنای طب مدرن تعریف شده است، طب مدرن قدرت بیشتری برای ورود به این نزاع و به زانو درآوردن رقیب تاریخی خودش پیدا کرده است.
اگر در گذشته شاهان به دستور و با جریمه مراکز و نهادهای دینی را مجاب به همراهی برای طب جدید میکردند (مثلاً در آبله کوبیها)، اما این روزها عالمان دینی در کسوت رهبران سیاسی این تدبیرها را پیش میگیرند و به همان شیوهای عمل میکنند که علم مدرن میگوید. اگر روزی آبلهکوبی را مجرای ورود جن به درون آدمی میدانستند، این روزها بزرگان دینی، دست به آسمان بردهاند که آنتیبیوتیک لازم برای کرونا پیدا شود و حکومت و دولت کفایت لازم برای تأمین ماسک و مواد ضدعفونی را داشته باشند.
اما در این نزاع که در نهایت میتوان نتایج جدید آن را وقتی ببینیم که توجه کنیم تولیت حرم امام رضا بستن و بازکردن حرم را منوط به نظر وزارت بهداشت دانسته، یا آنکه علمای بزرگ را بیسروصدا از قم به تهران آوردهاند تا در قرنطینه باشند. در این میان دینداران میانه (در قالب هیأتها و زائران حرمها) هستند که در وسط معرکهاند. گویی پیادهنظام این نزاع هستند. و گاه برخی از این پیاده نظامها هنوز در صحنه نبرد هستند و به وظیفه شأن عمل میکنند و از دین و طب سنتی در برابر پزشکی مدرن و الیهات مدرن علمی ان دفاع میکنند.
اما یک پیامد تلخ این ماجرای دویست سالهِ نزاع علم و دین در ایران آن است که اگر علم در نزاع در حوزه سلامت عمومی و بهداشت عمومی پیروز شود که این روزها به نظر میرسد پیروز شده است، به دلیل شرایط تاریخی و صورت بندی این نزاع، علم در جایگاه دین تکیه خواهد زد. از یکسو دین وارد نزاعی شده که کفایت لازم برای مسأله بهداشت و درمان و سلامت را ندارد و کار اصلی دین نه تأمین بهداشت، که حل مسأله معنای زندگی و تأمین پشتوانههای معنایی و اخلاقی برای زندگی است، ولی در این نزاع، دین به حامی و همدست طب سنّتی بدل شده است یا حداقل در همان زمین عمل میکند.
هرچند بسیاری از عالمان در سالهای اخیر به تفکیک طب سنتی از صفت اسلامی تاکید و استدلال کردهاند که طب سنتی، لزوماً طب اسلامی نیست. ام در افواه عمومی طب سنتی، که به نامهای طب اسلامی و طب رضوی و طب نبوی و… شهرت یافته، عمیقاً دلالت دینی دارد. لذا نزاع علم و دین در زمین بهداشت، نزاعی است که قطعاً به شکست دین خواهد انجامید و موجب افول اقتدار دین در جامعه خواهد شد. بالاخص وقتی که دینداران با اموری به اصطلاح بدیهی سلامتی و بهداشتی به تقابل برمی خیزند، مانند ماجرای اخیر در باره بسته شده حرم حضرت معصومه و باز کردن بدون مجوز آن توسط نمازگزاران و تولیت حرم. این رفتار آنها ناخواسته دین را وارد این منازعه کرده است. شاید بهتر است بگوییم برخی از دینداران سنتی وارد این منازعه شدهاند، اما به دلیل پیوند این گروه از دینداران با قم به مثابه نماینده نهاد دین در ایران، عملاً این مشارکت یک گروه خاص، به کل این قشر تعمیم داده میشود.
نزاع تاریخی الهیات و طب سنّتی با علم و طب مدرن که توسط دینداران و نهادهای دینی به راه افتاد، در نهایت به ضرر خودشان تمام شد. اما نکته اصلی آن است که به ضرر علم هم تمام شد. دین که مدعای کفایت در امور دنیوی و اخروی را همزمان داشت (چند روز قبلتر، عالمی دینی کتاب کلیدی طب مدرن را به آتش کشید، زیرا میگفت طب اسلامی جواب همه چیز را دارد) به چالشی جدّی دچار شده است: رقابت در عرصهای که حسب ظاهر برگ برنده در دست پزشکی مدرن است. اما مسأله اصلی آن است که این نزاع غلط، نه تنها به دین آسیب رسانده و آن را مجبور کرده از مدعیات برخی از دینداران در حوزه امور سلامت و بهداشت و… کوتاه بیاید، علم را هم به ساحتی برد که جایگاهش نیست، جایگاه یک الهیات.
گویی علمِ جدید در قامت یک شبه دین عمل میکند، هم همه ادعاهای فلاسفه علم در باب ویژگیهای علم مانند ابطالپذیری و....، جایش را به نوعی ایقان شبه دینی به علم واگذار کرد. شاید از دل همین دعوای الهیاتی / طبی بین علم مدرن و طب مدرن با الهیات سنتی و طب سنّتی بود که پزشکان هالهای شبه قدسی یافتهاند و طبیبان هم شفابخش شدند. شباهت رفتار پزشکان مدرن با جادوگران سنّتی ریشه در همین صورتبندی تاریخی این دو در جامعهای مانند ایران دارد.
بر مبنای همین موقعیت تاریخی است که نزاع آینده ما در حوزه سلامت و بهداشت آن نیست که دین مدعای طبی یا دنیوی فراگیر نداشته باشد، بلکه آن است که پزشکی مدرن را از این موقعیت شبه خدایی فرود آوریم و دستان شفابخش پزشکی را به دستان عادی و انسانی بدل کنیم، تا بتوانیم از حصار تنگ نظامهای معرفتی علمی که خودشان به اندازه کافی نسبی هستند و قابلیت لازم برای تکیهزدن بر جایگاه یقین مذهبی را ندارند، خارج شویم. همان گونه که طب سنّتی در قبال خطاها و ناکارآمدیهایش مسئولیتپذیر نبود، امروز میبینیم که پزشکی مدرن هم همان خصلت را به شیوه جدیدی دارد. در پایان این نزاع متخصصان طب سنّتی در گذشته بودند که منافع مادی و عینی را به دست میآوردند و در تاریخ امروزی ما این پزشکان هستند که به واسطه دستان شفابخششان، ثروتاندوزی و قدرت اندوزی کردهاند.
به همین دلیل گام دوم برای رهایی از تبعات منفی این نزاع، خلع لباس الهیاتی از علم مدرن و پزشکی مدرن در جامعه ایرانی است. هرچند به دلیل شرایط عینی که به خاطر سلامت و بهداشت عمومی هست، پزشکان مدرن و نهاد بیمارستان و …، همچنان ذینفوذ خواهند بود و نقش آنها در تداوم و برساخت مناسبات اقتصادی سیاسی در جامعه ما، نیروی لازم برای بازتولید آنها فراهم خواهند کرد. اما هر چه هست، وقتی این نزاعها در منطق نامناسبی صورتبندی شوند، هرچند ممکن است در دورهای خاص، جواب برخی نیازهای جامعه و حکمرانان را بدهند، اما در بلندمدت باید مراقب آنها بود و مهارشان کرد وگرنه اگر روزی امیرکبیر بر نعش پسری گریسته بود که پدرش بخاطر گوشکردن به حرفهای طب سنّتی و عامیانه از آبلهکوبی پسرش خودداری کرده بود، در آینده ما نیز باید بر شرایطی مشابه بگرییم که چرا پزشکان، ساحت قدسی یافتهاند و اینگونه بر جان و مال مردم چیرهاند. مسأله نفی اهمیت آنها نیست، مسأله آن است که هر نهادی باید در مختصات درست خودش قرار بگیرد که در غیر این صورت میتواند تاوان بدی برای جامعه ایجاد کند.
*جوانمردی، فوزیه و دیگران (۱۳۹۸) بازتاب گفتمان پزشکی در مطبوعات دوره مشروطه و پهلوی اول در تاریخ علم، دورۀ ۱۷، شمارۀ ۱، بهار
نظر شما