تمساح در آشپزخانه
فلوریدا: ورود یک تمساح ۲ و نیم متری به یک منزل مسکونی، پیرزن ساکن آن را به شدت غافلگیر کرد. این زن ۶۹ ساله در اتاق خود خواب بود که صداهای مشکوکی از آشپزخانه شنید. او که به شدت ترسیده بود یک راکت تنیس برداشت و به سمت آشپزخانه رفت و در کمال تعجب با تمساحی مواجه شد که با خیال راحت روی میز آشپزخانه لم داده بود.
این زن گفت: با شنیدن سر و صدا فکر کردم سارقی در آشپزخانه است و اصلا تصور نمیکردم این تمساح غول پیکر توانسته باشد از در پشتی وارد ساختمان شود. وی افزود: با دیدن این موجود ترسناک با نیروهای امداد تماس گرفتم و فورا از خانه خارج شدم. هم اکنون این تمساح در باغ وحش بهسر میبرد.
سارق روی درخت
هاوایی: یک سارق جوان در حال سرقت از خانهای ویلایی توسط صاحبخانه شناسایی شد و سرانجام از بالای درخت سر در آورد. این مرد ۳۴ ساله قصد داشت اشیای عتیقه این خانه را به سرقت ببرد اما ناگهان صاحبخانه سر رسید و او را که از اهالی محل بود شناخت.
صاحبخانه فورا با پلیس تماس گرفت و اتفاقا ماموران گشت که در حال عبور از جلوی خانه بودند اقدام به تعقیب این سارق کردند. در حالی که فاصله ۲ مامور پلیس با سارق کمتر میشد او ناگهان دست به اقدام عجیبی زد و از یکدرخت آناناس بالا رفت.
البته ماموران پلیس او را که هیچ راه چارهای جز پایین آمدن از درخت نداشت دستگیر کردند. اما به عقیده پلیس این مضحکترین شیوه فرار از دست پلیس است و معمولا بچهها در بازی های کودکانه خود از درخت بالا میروند. گفتنی است که سارق پس از دستگیری علت بالا رفتن از درخت را شرمندگی در مقابل همسایگان و هم محلیهایش اعلام کرد.
پستچی ناجی
آلبانی: حضور به موقع پستچی مقابل یک آپارتمان، کودکی را از مرگ حتمی نجات داد. این مامور پست گفت: معمولا بعد از صرف ناهار نامهها و محموله های پستی یکی از محلههای دور را تحویل میدادم اما در آن روز به خصوص اشتها به خوردن ناهار نداشتم و تصمیم گرفتم نامههای این محله را به دست گیرندگان برسانم.
وی ادامه داد: همین که جلوی در یکی از آپارتمانها رسیدم ناگهان یک کودک از پنجره طبقه سوم در بغلم افتاد.
این پستچی که لقب ناجی گرفته است افزود: اول شوکه شدم اما وقتی دیدم جان کودکی را که از پنجره طبقه سوم به پایین پرتاب شده نجات دادهام، خیلی خوشحال شدم. این کودک اصلا آسیب ندیده است در صورتی که اگر پستچی نبود و کودک روی پلهها سقوط میکرد، احتمال خونریزی مغزی او بسیار زیاد بود. مادر این بچه که سراسیمه از پلهها پایین آمده بود هنگامی که فرزندش را سالم در آغوش پستچی دید ، از شدت هیجان بیهوش شد.
مژدگانی ۵ هزار یورویی
مادرید: یک زوج جوان که برای گذراندن تعطیلات به یک هتل بزرگ رفته بودند، در نخستین روز سفر دچار اختلاف شدند. این زن و شوهر پس از مشاجرهای سخت حلقههای ازدواج خود را از پنجره هتل به بیرون پرتاب کرده و هر یک هتل را به مقصد نامعلومی ترک کردند.
این زوج پس از چند هفته قهر با یکدیگر آشتی کردند و به شدت از اینکه حلقههای خود را دور انداخته بودند، پشیمان شدند.
با وجود اینکه آنها کاملا از پیدا کردن حلقههایشان نا امید شده بودند اما تصمیم گرفتند بار دیگر در همان هتل اقامت کنند. آنها بلافاصله پس از بازگشت به هتل متوجه شدند که یکی از خدمه، این حلقهها را که بسیار قیمتی بودند، پیدا کرده است.
زوج جوان که از پیدا شدن حلقههایشان خیلی خوشحال شده بودند، ۵ هزار یورو به این کارگر مژدگانی دادند. این حلقههای قیمتی از چند نسل قبل به این زوج به ارث رسیده بود.