اما در این میان، ظاهراً اندیشهها و آثار «ژیل دلوز» فیلسوف معاصر فرانسوی در مقایسه با فوکو، دریدا و حتی این اواخر ژیژک از اقبال کمتری نصیب برده است.
دلایل این مسئله در جای خود قابلطرح است اما یکی از این دلایل میتواند علاقه دلوز به فلسفه کلاسیک مدرن و ارجاع پیوسته وی به آن باشد. لازم به ذکر است که این علاقه و ارجاع آنقدر چهره تخصصی بهخود میگیرد که جز با کند و کاو در آثار فیلسوفان موردنظر دلوز قابل فهم نیست.
به همین دلیل، درک تکنگاریهای دلوز درباره نیچه، برگسون، بیکن، کانت، اسپینوزا و لایبنیتس، به موازات خوانشهای نوگرایانه – شاید بتوان گفت دلوزی – وی، جز با رجوع گسترده به آثار این فیلسوفان میسر نیست؛ بهطوری که غالباً از پس خوانش آرای این فیلسوفان، دلوز به ابداع مفاهیم جدیدی دست یازیده است.
کتاب فلسفه نقادی کانت که از جمله تکنگاریهای وی درباره فیلسوفان بزرگ مدرن است، با چنین رویکردی سامان یافته است. این کتاب که اخیراً توسط دکتر اصغر واعظی با زبانی شیوا و رسا به فارسی برگردانده شده، در چیزی نزدیک به یکصد و سی صفحه، کل فلسفه نقادی کانت؛ یعنی نقد عقل نظری، نقد عقل عملی و نقد قوه داوری را به تحلیل نشسته است.
از این حیث، به لحاظ حجم کم و فشردگی مطالب، از دیگر تحلیلهای مشابه درباره فلسفه نقادی کانت که عموماً به یکی از نقدهای آن اختصاص دارد، متمایز میشود. بهنظر دلوز، کانت در پی این سؤال است که آیا 3قوه شناخت، میل و احساس لذت و الم در حکم قوای سهگانه آدمی دارای صورت برتری هستند؟ و اگر هستند، آن صورت در درون آنهاست یا بیرون آنها؟ بهنظر دلوز، کانت معتقد است که قانون عملکرد یک قوه درون آن است؛ به عبارتی، قوه درصورت برترش خود آیین است.
با این حال، نکته جالب خوانش دلوز از کانت این است که وی با استفاده از 4 قاعده شاعرانه کوشیده تا فلسفه نقادی کانت را توضیح دهد. این 4 قاعده شاعرانه که از قول هاملت، رمبو و کافکا بیان میشوند، بهترتیب با انقلاب کپرنیکی کانت در حوزه نقد عقل نظری، نقد عقل عملی و نقد قوه داوری قابل تطبیقاند، عبارتند از: «زمان بیچفت و بست است» (هاملت)، «من (I) دیگری است» (رمبو)، «خیر آن چیزی است که قانون میگوید» (کافکا) و «بینظمی همه حواس» (رمبو)؛ اما دلوز برای ورود به مبحث رابطه قوا در سهگانه عقل کانتی، ناچار از آوردن فصلی مشبع درباره روش استعلایی کانت است.
دلوز پس از این مقدمه، به توضیح رابطه قوا در نقد عقل محض، رابطه قوا در نقد عقل عملی و رابطه قوا در نقد قوه حکم میپردازد و در فصل پایانی کتاب زیر عنوان «غایات عقل» نتیجه خود را از مباحث طرح شده میگیرد.
او در بخشی از این فصل میآورد: «غایت طبیعی مبنای امکان است؛ غایت واپسین دلیلی برای وجود است؛ غایت نهایی موجودی است که دلیل وجودش را درخودش دارد. اما کدام موجود غایت نهایی است؟ فقط موجودی میتواند غایت نهایی باشد که توانایی توسعه مفهوم غایات را دارد؛ فقط انسان است که بهمثابه موجود عاقل میتواند غایت وجود خود را در خودش بیابد.»
کتاب «فلسفه نقادی کانت» با نثری شیوا و روان به فارسی برگردانده شده و مترجم کوشیده تا حتیالامکان ترجمهای آسانیاب از مباحث دشوار دلوز ارائه دهد. از دیگر ویژگیهای ممتاز این کتاب، یادداشت عالمانه مترجم است که در آن کوشیده تا به شیوهای قابلفهم چکیده خوانش دلوز از فلسفه نقادی کانت را در 3 صفحه برای خوانندگان، بازنویسد.
او در بخشی از این مقدمه بهدرستی درباره ارزش این کتاب مینویسد: «... آنچه جذابیت این اثر موجز ولی پرمایه را بهمراتب افزون میکند آن است که چنین اثری توسط ژیل دلوز نوشته شده است. شاید به سختی بتوان 2فیلسوف دیگر را تصور کرد که تضاد فکریشان به اندازه ایمانوئل کانت و ژیل دلوز باشد. معالوصف، برای دلوز دقیقاً همین تضاد جذابیت داشت... دلوز در سال 1978 چندین سمینار درباره کانت ارائه داد... دلوز در آن سمینارها هنوز فاصلهاش را با کانت حفظ کرده بود...» اما یک چیز تغییر کرده بود؛ کانت اکنون دیگر تقریباً متفکری نیچهای و «مبدع مفاهیم» شده بود.
این کانت را که به شدت ضد دیالکتیک و شیفته مفاهیم صوری است میتوان در صفحات خشک ولی هوشیارانه این «مقدمه» یافت.
از مترجم کتاب، پیشتر کتاب برهان وجودی از آنسلم تا کانت را نیز در هیأتی تألیفی شاهد بودهایم.
در مجموع باید گفت: کتاب حاضر در حکم تکملهای خوب بر آرای کانت، میتواند مورد رجوع و استفاده علاقهمندان و پژوهشگران فلسفه معاصر قرار گیرد.
کتاب «فلسفه نقادی کانت، رابطه قوا» توسط نشر نی و در 126 صفحه در دسترس علاقهمندان قرار دارد.