بخشی از کارهای او در خارج از کلاس نیز، نگارش و در واقع بازنگاری برخی متون کهن و کلاسیک فرهنگ ایران برای کودکان است. داستانهای مثنوی مولوی، گلستان و بوستان سعدی، شاهنامه فردوسی، خمسه نظامی و... به صورت خلاصه و ساده شده یا به صورت کمیک استریپ در کتب یا نشریاتی نظیر رشد به قلم افسانه رضوی انتشار یافته است.
آنچه در زیر میآید، گفتوگوی کوتاهی درباره هدف، روش ونتایج این نوع فعالیتهای آموزشی و تاثیر آن بر کودکان ایرانی است که همزمان با انتشار کتاب وی به نام «گلستان بچهها» در هفته معلم انجام. شده است.
- چه دلایل و انگیزههایی سبب شد تا شما به کار نگارش متون کهن برای کودکان و آموزش آنها از این طریق بپردازید؟
این مسئله برای من همیشه مطرح بود. از حدود 30 سال قبل به طور مختلف به کودکانی از طبقات مختلف اجتماعی در کلاس ارتباط داشتم و میکوشیدم رابطه آنها را با سنت فرهنگی و ادبی ایران برقرار کنم. در حقیقت هدفم نشان دادن زیبایی و پیامهای درون این فرهنگ بود. فکر میکردم باید راهی باز کنم و انگیزهای ایجاد کنم تا بچهها بعدها به این نوع مسائل علاقهمند شوند و خودشان به دنبال قرائت و پژوهش این نوع متون بروند.
برای این کار نیاز بود خودم تجاربی کسب کنم و در عین حال واکنش بچهها را هم مورد سنجش قرار بدهم. به هر حال میدانیم که قدرت ارتباط با بچهها، عمدتا مربوط به کیفیت بیان و تقلیل زبان و رفتار معلم در سطح آنهاست. به قول شاعر: چونکه با کودک سر و کارت فتاد/ پس زبان کودکی باید گشاد. این مسائل به تدریج مرا بر آن داشت تا به سراغ بازنگاری متون کهن بروم.
- روش شما در این کار چگونه بود؟
بگذارید اول بگویم که مسئله مهم گزینش بود؛ گزینش برخی متون و از دل آن متون، برخی قصهها و داستانها را انتخاب کردن این کار، حقیقتاً برای من دشوار بود؛ چرا که بسیاری از فضاها، شخصیتها، افسانهها و حتی پیامهای قصههای کهن، امروزه برای کودکان ما معنای زیادی ندارد یا لااقل فاصلههای فرهنگی چنان است که به سهولت نمیتوانند ارتباط برقرار کنند. بچهها با شعرهای توپ قلقلی و کارتونهای والت دیسنی، دوره پیشدبستانی را طی میکنند و شخصیتهای محبوبشان تاموجری، پلنگ صورتی، تنتن، بتمن، لاکیلوک، میکیموس و... است.
حالا چگونه میتوان جذابیتهایی در داستانهای کهن یافت که با این چهرهها و شخصیتهای رنگ و وارنگ و پرهیاهو رقابت کند؟ اینجاست که مسئله انتخاب مطرح است. در مرحله بعد، باید شیوه بیان را به نحوی برگزید که بیشترین جاذبه را برای کودک داشته باشد. باید او را به فضاهای دور برد.
در حقیقت، ما مجبوریم فضای ذهنی لازم را ایجاد کنیم تا بچهها به سفرهای تخیلی بروند و با شخصیتهای قصههای ما همذاتپنداری کنند. برای این کار من بارها و بارها قصههای مختلف را در کلاسها تکرار میکردم. مثل یک نقال و قصهگو، سعی میکردم توجه آنها را جلب کنم و اعتماد به نفس لازم برای همراهی با این داستانها را در آنها ایجاد کنم.
- آیا این کار قبلا نشده است، یعنی کسان دیگری این کار را نکرده بودند تا شما از تجربههای آنها استفاده کنید؟
من به تمام تجربهها و تلاشهای مفید قبل از خودم احترام میگذارم، ما استادان برجستهای نظیر استاد مهدی آذریزدی و آقای صبحی مهندس را داشتهایم اما آن نوع نگاه برای عصری که تلویزیون و گیمنتها و بازیهای کامپیوتری تا این حد گسترش نیافته بود بسیار اثر میگذاشت. هنوز هم آثار مفید زیادی دارد ولی هدف من رویارویی با این موجهای تازه بود. میخواستم جذابیت مدرن و امروزین به فرهنگ کلاسیک ایران بدهم و آن را برای فرزندانمان بازآفرینی کنم.
زمان زیادی را به بررسی واکنش کودکان در مقابل این قصهها اختصاص دادم؛ خصوصا در مورد کودکان اول ابتدایی که بسیار مستعد و در امر فراگیری شکلپذیرتر هستند. نتیجه این شد که باید خودم تجربههای تازهای داشته باشم و با استفاده از آن کارها، این تجربهها را هم عرضه کنم.
- آیا کارهای شما از سوی مردم و بچهها با استقبال مناسب روبهرو شد؟ یعنی شما توانستید نتیجه لازم را بگیرید؟
این را نمیتوانم با یک آری یا نه پاسخ بدهم. فکر میکنم پاسخ مناسب را از بچهها گرفتهام. اما در عرصه متون و کالاهای فرهنگی شما میدانید که هنوز اهمیت آن در میان اغلب مردم چنان که باید و شاید دریافته نشده است.
گاهی در کنار کیوسکها و یا در برخی لوازمالتحریرفروشیها و حتی کتابفروشیها، مردمی را میبینیم که میآیند و مجموعههایی از کتب کودکان را براساس زرق و برق یا برای ساکت کردن بچهها میخرند و هیچ توجهی به متن و محتوای آن و تاثیری که بر فرزندشان دارد ندارند.
به ندرت با اندیشه و براساس فلسفه و فرهنگ و برای حصول به نتیجهای متعالی این انتخابها و خریدها صورت میگیرد. هنوز مسئله اکثر خانوادهها، ساکت کردن یا سورپریز کردن بچههاست به هر وسیله و با هر قیمتی! میبینیم که مخارج زیادی بابت اسباببازیهای تجملی و غالباً دست و پاگیر خرج میشود اما کتاب نه؛ دلیل این امر هر چه باشد، مسئله ناخوشایندی است.
- شما فکر میکنید علتش چه باشد؟
یک دلیلش، همان علتی است که بزرگترهای ما هم کتاب نمیخوانند. اصلا تیراژ کتاب در ایران چندتاست؟ قبلا 3هزار تا بود، حالا شده هزار تا 2هزار تا. من 500 تا 700 تا هم دیدهام. اما مسئله کتابهای کودکان برمیگردد به حوصله والدین. کتابهای اثرگذار نیاز به تعامل والدین دارد. آنها باید وقت بگذارند کمک کنند تا کودک با کتاب ارتباط برقرار کند.
برایش بخوانند تصویرهایش را نشان دهند و اگر لازم باشد درباره آنها توضیح بدهند. پرسشهایی بپرسند و توضیحاتی از کودکشان بخواهند. اینها به صرف انرژی و زمان نیاز دارد وضرورت حیاتی هم محسوب میشود. اما اغلب ترجیح میدهند وارد چنین کار دشواری نشوند.
به همان اسباببازی اکتفا میکند تا بچهها مزاحم نشوند و به خود مشغول شوند. اگر هم کتابی در کار باشد، سادهترین و بسیطترینها را برمیگزینند تا بچه نیاز به توضیح و خوانش پیدا نکند. اصلا این مسئله که عادت کتابخوانی باید آموزش داده شود و در این کار، بچهها نیازمند همراهی والدین و بزرگترها هستند یک امر بدیهی است ولی به جز در مورد برخی از کتابهای درسی، آن هم نزدیک امتحانات، فکر میکنید چند درصد از پدر و مادرها به این ضرورت میپردازند؟!
- درباره کتاب اخیرتان «گلستان بچهها» بگویید. این کتاب را چگونه و با چه هدفی تدوین کرد؟
گلستان بچهها، در حقیقت گلستان ساده شده و تلخیص شده سعدی شیرازی است و من فکر میکنم گلستان همچنان بزرگترین و شیواترین متن ادب و فرهنگ ما محسوب میشود. من برای نگارش هر داستان، بارها آن را در کلاس تکرار میکردم، سطح گیرایی و واکنش نسبت به کلمات را میسنجیدم و سرانجام چند بار هر حکایت را به صورت داستانی کوتاه بازنگاری میکردم. از میان انبوه حکایات گلستان، دوازده تا را برگزیدم.
در این گزینش دو چیز مدنظر بود؛ اول زیبایی و جذابیت قصه و گیرایی شخصیتها و دوم پیام اخلاقی یا اجتماعی داستان. فکر میکنم در این انتخاب و بازنویسی خطا نکرده باشم. در مرحله بعد به کار تصویرسازی فکر کردم. خوشبختانه تصاویر زیبا و متفاوتی از سوی نقاش و هنرمند گرافیست خانم پروانه زیرک برای کتاب تهیه شد که جذابیت کار را دوچندانکرد.
من کوشیدهام توجه کودک را به قصه و بعد به اصل داستان جلب کنم. حکایتها از سادهترین قصص گلستان بودند. گاهی شعر معروفی را که ضربالمثل بوده در ابتدا یا انتهای داستان اضافه کردم و از کودک خواستهام با کمک پدر و مادرش آن را بخواند و معنای آن را بفهمد و حفظ کند.
گاهی نیز از او خواستهام تا از بزرگترها کمک بگیرد و اصل حکایت را در گلستان سعدی بیابد و برایش بخوانند. هدفم ایجاد یک جرقه در ارتباط میان این نسل با میراث بزرگ فرهنگ ایران است. اگر این جرقه زده شود، بچهها راه خود را به درستی خواهند یافت.