سلامتی و تعادل انسان تا حدود زیادی به رفتار و روابط او با دیگران و بالعکس بستگی دارد. اگر معلمان بتوانند با شیوههای علمی و تخصصی و با مهارتهای انسانی با دانشآموزان روابط درستی برقرار کنند جامعه نیز پس از یکیدو نسل به نوعی تعادل و سلامتی روانی خواهید رسید. معلمان در مدارس میتوانند افقی امیدبخش را بر روی دانشآموزان بگشایند.
مدیران و معلمان، عاملان و مجریان این فرآیند سعادتآفرین هستند و در این رابطه چنان مسئولیت سنگینی برعهده دارند که گویی کلید سعادت و شقاوت انسانها در دست آنهاست و به همین دلیل باید پاسخگوی چگونگی انجام این رسالت سترگ باشند.
متأسفانه روابط انسانی در مدارس، از2جهت مورد بیتوجهی قرار گرفته است؛ در درجه اول برنامههای مدارس نوعاً بسیار پرمشغلهآفرین ، وقت پرکن و رسمی است؛ وقت دانشآموزان بیشتر به انجام تکالیف و پاسخ دادن به امتحان میگذرد و معلم و مدیر چهرهای جدی و تا حدودی خشن دارند که غیر از رسیدگی به اشتباهات، تخلفات و جرایم، وظیفه دیگری ندارند.
فشردگی برنامهها هر چه به سمت کلاسهای بالاتر میرود بیشتر و هولناکتر میشود. بعد دوم مشکل عدم برنامهریزی دقیق و کلان ملی برای کودکان و مخصوصا نوجوانان و جوانان است. نظر به اینکه ما سالهاست با خطر تهاجم فرهنگی روبهرو هستیم و بزرگان، سخنوران و رسانههای مختلف هشدارهای لازم را نسبت به آن دادهاند متاسفانه در جهت رفع خطر کمتوجهی کردهایم.
هر تهاجمی 2 جنبه دارد:
جنبه اول عوامل بیرونی یا هجومآورنده هستند که تا حدودی اگر چه ناکافی روی آن کار شده ولی روشنگریهایی به عمل آمده است.
جنبه دوم عوامل درونی یا تهاجمپذیر است که به شخصیت، فرهنگ و فرهنگهای اجتماعی و فردی برمیگردد که متاسفانه مورد بیتوجهی قرار گرفته است.