به گزارش همشهری آنلاین، «شب نجف دریابندری» صد و پنجاه و ششمین شب از شبهای مجله بخارا بود که سوم اردیبهشت سال۱۳۹۳ با همکاری بنیاد فرهنگی هنری ملت، مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی و بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار شد.
در این شب دکتر محمدعلی موحد به عنوان نخستین سخنران از نجف دریابندری سخن گفت و دکتر موحد چنین بیان کرد: تصور میکنم آقای دهباشی به دو ملاحظه خواستند من این همایش را افتتاح کنم. یکی ملاحظۀ سن و سال من و دیگری ملاحظۀ سابقۀ ارادت من به نجف دریابندری که درست شصت و سه سال از آن تاریخ میگذرد. خودش اصلاً یادش نیست. کم نیست شصت و سه سال.
من از آقای دهباشی باید یک تشکر ویژه بکنم برای فرصتی که در اختیار من گذاشتند تا بیایم اینجا در عرض احترام به نجف عزیز و از دوستان سبقت بگیرم و نیز باید تشکر دیگری بکنم از همین آقای دهباشی که این تشکر من جنبۀ عام دارد. به این معنا که تشکری است که بنده از طرف عموم اهل قلم دارم از ایشان بابت اهتمامی که برای بزرگداشت و تجلیل نامداران عرصۀ قلم و فرهنگ مبذول میدارند و شب نجف دریابندری حلقهای است از زنجیرۀ شبهایی که به این منظور برگزار میشود. نام و افتخار عزیزانی چون دکتر شایگان، ایرج افشار، زریاب، منوچهر ستوده و دیگران. حدیثی است از پیغمبر اکرم که اصحاب خود را به ستارگان تشبیه کردهاند و این عزیزان هم که بخارا شبهایی را برای تجلیل از ایشان اختصاص میدهد ستارگان فرهنگ معاصر ایراناند. به روان رفتگانشان درود میفرستیم و برای آنان که هنوز از فیض انفاسشان برخورداریم دوام عمر توام با سلامت و شادمانی آرزو میکنیم.
خانمها و آقایان عزیزی که در مجلس حضور دارند تصور نمیکنم که به همین دو کلمه تشکر و احترام، احترام به نجف و تشکر از دهباشی اکتفا بکنند. از کسی که پشت این بلندگو قرار گرفت، انتظار میرود که به قول قدما از حالات و موالات نجف هم حرفی زده بشود. اما دوستان دیگری هستند که در این باب از من اولیترند. دوستانی که سالهای سال از محضر شیرین و دلپذیر نجف لذت برده و از نکتهسنجیها و بذلهگوییهای او خاطرهها اندوختهاند و نیز گروه بسیار دیگری که با قلم سبکخیز و چابکرو، شاد و خوشخرام نجف مأنوس هستند، الفت دیرینه دارند با این قلم و حق مطلب را خیلی بهتر از من میتوانند ادا بکنند و من که بنا را بر اختصار دارم خدمت آقای دهباشی گفتم که من بیش از چند دقیقه نمیتوانم صحبت کنم.
من اینجا دو نکته از ویژگیهای نجف را میخواهم یاد بکنم. اول آنکه نجف آدمی است خودآموز، به معنی خودآموخته. خود استاد خود بوده. خود کشته و خود دُروده. به تعبیر نظامی کباب از ران خود خرده. گر به ز خود گلبنی دیدمی/ گل سرخی را زرد از او چیدمی. از ران خود خورد باید کباب. از آنها نیست که متاعشان تفاخر به حضور چند صباحی در سر کلاس فلان احیاناً و گذراندن رسالهای با یکی از آن اساتید خلاصه شود و از همین رو سخنش از باد و بروت فضلفروشی و علامهنمایی خالی است. نظام رسمی تعلیماتی معمولاً با مقدار زیادی خودنمایی و اظهار فضل و معلومات توأم است. اگر موضوعی را عنوان میکنند نه برای آن است که در ایضاح آن بکوشند، بلکه اطلاعات و معلومات خود را به رخ خواننده میکشند. چنین چیزی در نجف نیست. او در نوشتههایش مثل یک دوست با شما حرف میزند. در پی هیچ کشفی نیست. در مصاحبت او احساس ثقل و سنگینی نمیکنید.
این یک نکته بود. نکتۀ دیگری هم دارم که باید عرض بکنم که در این دور و زمان که ما هستیم، سرعت حیرتانگیز و فوقالعاده و هولناک تحولات چنان است که پیوند میان نسلها در کمترین مسافت و کوتاهترین زمان پیوند میگسلد. پدر و پسر چنان با هم بیگانه میشوند که زبان یکدیگر را نمیفهمند. در چنین محشری که برپا شده، نویسندهای که امروز چیز مینویسد و مورد توجه عامه قرار میگیرد، هر دم در خطر آن است که مخاطبان خود را از دست بدهد و رابطهاش با نسلهای بعدی قطع بشود. نجف از معدود نویسندگانی است که من فکر میکنم تا حدود زیادی در این میدان موفق عمل کرده است. نجف همواره مورد توجه و علاقۀ جوانان بوده. به همین جهت از همان شصت و چند سال پیش در باشگاه ایران شرکت نفت جوانها برایش کف میزدند و جوانها هنوز پای منبر ایشان هستند. نجف جذابیتش را در میان جوانان از دست نداده است. به همین جهت من فکر میکنم که من و امثال من در این همایش در سخن گفتن به حداقل قناعت کنیم و عرصه را برای جوانان باز بگذاریم تا بیایند و دربارۀ شناختی که از نجف دارند، از جایگاهی که او در میان جوانان دارد سخن بگویند.
پس من اگر بخواهم واعظ غیرمتعظ نباشم باید همین جا توقف کنم و زبان بربندم. جز اینکه ندایی از درونم آواز میدهد که یک چیز دیگر باقی است و سزاوار نیست که پیش از گفتن آن سکوت کنم. باید بگویم در این همایش جای محمد زهرایی خالی است. محمد زهرایی در سالهایی که نجف به لحاظ جسمی و روحی دچار بحران شدید بود با نهایت مهر و شفقت مواظب حال او بود. اگر مراقبتها و مهربانیهای او نبود، شاید امشب ما سعادت آن را نداشتیم که نجف را در میان خود ببینیم. پس درود میفرستیم به روان محمد زهرایی و یاد او را گرامی میداریم که شرط محبت و رفاقت به جای آورد.ای کاش اجل مهلتش میداد و امشب در بزرگداشت نجف با ما بود. پس بیایید با حافظ شیراز همآواز شویم و بخوانیم به یاد رفتگان و دوستداران:
رفیقان قدر یکدیگر بدانید/ چو معلوم است شرح از بر بخوانید
مقالات نصیحتگو همین است/ که حُکمانداز هجران در کمین است
نظر شما