سیروس آنها را خوب می‌شناسد. وقتی امیرحسین کوچولو بر اثر سقوط به چاه فاضلاب جانش را از دست داد فقط آنها سراغ‌شان آمدند و برایشان سرویس بهداشتی ساختند تا دیگر ۱۴خانواده از یک سرویس استفاده نکنند.

محروم

 همشهری آنلاین_رابعه تیموری: سیروس چوپان است و هر روز که گله را به چرا می‌برد خار و خاشاک بیابان انگشتان بیرون زده از دمپایی پلاستیکی‌اش را زخمی می‌کند. او امیدوار است این بار که به دیدنشان آمده‌اند، برایش یک جفت کتانی آورده باشند.

آنها اعضای گروه جهادی انصارالزهرا(س) و شهید «احمد پاریاب» هستند که گمنام و بی‌ادعا به محرومان نقاط دور و نزدیک کشور خدمت می‌کنند. این بار در ماه مبارک رمضان به خانواده‌های ساکن بیابان‌های اطراف بهشت زهرا(س) سر زدند و برایشان نان و بسته‌های بهداشتی بردند. سیروس فرزند نوجوان یکی از این خانواده‌هاست.  

بزرگراه شهید کاظمی را پشت‌سر می‌گذاریم و وارد بزرگراه بهشت زهرا(س) می‌شویم. بوی خوش سبزه‌های باران خورده، بلند شده و در طول مسیر مزارع حاصلخیز گندم و جو دلربایی می‌کنند. «داود شقاقی» به خوبی مسیر را می‌شناسد و جلوتر از خودرو با موتورسیکلت حرکت می‌کند. کم‌کم به مسیرهای پرپیچ و خمی می‌رسیم که در هر پیچ آن تابلو روستایی نوشته شده: پلائین، علایین... درجاده‌های خاکی گل‌آلود، خودرو یا رهگذری دیده نمی‌شود.

از مقابل چند مزرعه عبور می‌کنیم و بالاخره شقاقی کنار انبار آجری متروکه‌ای که در حاشیه زمینی سرسبز قرار گرفته، توقف می‌کند. روی نرده‌هایی که مرز زمین را مشخص می‌کنند، چند موکت و روفرشی خیس رنگ و رورفته پهن شده تا زیر آفتاب خشک شوند. تماشای سبزه و درختان سرزنده این زمین پربرکت لذت‌بخش و نشاط‌آور است، ولی وقتی چشم‌مان به دخمه‌های گلی و آجری انتهای زمین می‌افتد، انگار از باغی باصفا به قلعه‌ای هزار ساله پا گذاشته‌ایم.  

  • آنها برای بچه‌ها غریبه نیستند

دخمه‌ها مانند یک دست دندان لق و پوسیده پهلوبه‌پهلوی هم ردیف شده‌اند. دیوارهای چرک و دود گرفته آنها قاچ خورده‌ وآجرهای قدیمی‌شان از زیرلایه کاهگلی بیرون زده‌اند. چند دختر و پسربچه قد و نیم قد با دیدن شقاقی و دوستانش از دخمه‌ها بیرون می‌آیند. لباس‌های پاکیزه و رنگ و وارنگی به تن دارند و خنده‌های‌ریز و پچ‌پچ‌های کودکانه‌شان معصومیت صورت‌های آفتاب خورده آنها را دوچندان کرده است. شقاقی بسیاری از بچه‌ها را به اسم می‌شناسد. پسرک ۱۰‌ـ ۱۲ ساله‌ای که «سیروس» صدایش می‌زنند، کمی دورتر ایستاده و همان‌طور که از شاخه درختی چوب دستی می‌تراشد، زیرچشمی همه جا را می‌پاید. کم‌کم سرو کله مادرانشان هم پیدا می‌شود.

شقاقی و دوستانش مشغول بیرون آوردن بسته‌های نان و مواد بهداشتی از صندوق عقب ماشین می‌شوند. بعضی از دخمه‌ها در ندارند و پرده یا پتویی ضخیم را به چهارچوب درگاه آویخته‌اند. زیر سقف بهارخوابی که از ابتدا تا انتهای دخمه‌ها کشیده شده، از کولر دستی و آبکش و لگن تا خنزر پنزرهای کهنه و شکسته به چشم می‌خورد. فاصله این بهارخواب تا زمین‌های پر از سبزه و خار و خاشاک روبه‌روی دخمه‌ها، به حیاطی بزرگ و دلباز شباهت دارد.  

  • اینجا درس و مشق تعطیل است

وسط حیاط منبع آب و حوضی سیمانی قرار گرفته و چند زن جوان کنار حوض با کاسه و بشقاب‌های نشسته انتظار می‌کشند تا نوبت ظرف شستن آنها برسد. نزدیک حوض چند دختربچه طنابی به درخت بسته‌اند و فارغ از غم دنیا به نوبت تاب می‌خورند. پیش از شیوع ویروس کرونا، آنها به مدرسه‌های ‌آبادی‌های اطراف می‌رفتند که مسیرشان با پای پیاده نیم ساعتی طول می‌کشید، اما از وقتی کرونا شایع شده، درس و مشق‌شان به کلی تعطیل شده و از کلاس آنلاین و مجازی هم خبری نیست. یکی، ۲ تا از زن‌ها با همان کاسه و قابلمه‌های زیر بغلشان به طرف ما می‌آیند. شقاقی به چشم‌شان آشناست و یکی از آنها سراغ یخچالی را می‌گیرد که قرار است برایش بیاورد. شقاقی می‌گوید: «اول باید برق‌کشی اینجا درست شود. اگر سیم‌کشی برق را تعمیر نکنیم، یخچال دیگری هم که بیاوریم خراب می‌شود. با اداره برق و جاهای دیگر نامه‌نگاری کرده‌ایم. به‌زودی درست می‌شود. » بعد سیم کابلی را که از سقف بهارخواب آویخته، نشان می‌دهد و رو به ما می‌گوید: «برق‌کشی اینجا ایراد دارد و نوسانات برق به وسایل این خانواده‌ها آسیب زیادی زده است. در حال پیگیری هستیم تا ایراد آن را رفع کنیم. به‌صورت موقت این کابل‌ها را کشیده‌ایم تا نوسانات برق کمتر شود. »

  • با جمع‌آوری ضایعات نان می‌خورند

«سیدحسن آذرغون»، «علی یعقوبی» و «مهدی فدوی» که از اعضای گروه جهادی انصارالزهرا(س) هستند، نخستین بار است به اینجا آمده‌اند و دفعه‌های پیش شقاقی با دیگر اعضای گروه به این خانواده‌ها سرکشی کرده است. یعقوبی که ورزیده‌تر از بقیه است، از صندوق عقب ماشین پمپ سمپاش بزرگی را درمی آورد و تا آقاسیدحسن و فدوی بسته‌های نان و مواد بهداشتی را توزیع کنند، مشغول ضدعفونی گوشه و کنار دخمه‌ها می‌شود. کنار نخستین دخمه، انباری بزرگی قرار دارد که وسایل پلاستیکی، کارتن و ضایعات دیگر داخل آن تلنبار شده‌اند. شقاقی می‌گوید: «بیشتر مردهای اینجا ضایعات جمع می‌کنند. در این انباری نگه می‌دارند تا زیاد شود و بعد تحویل صاحب‌کارشان دهند.» داخل دخمه کسی نیست و به محض اینکه سیروس پرده جلو در را کنار می‌زند، بوی نم و رطوبت ناخوشایندی بلند می‌شود. مادرش می‌گوید: «اینجا چند جوان مجرد زندگی می‌کنند و خانه‌شان نامرتب است. بیایید خانه خودم را نشانتان بدهم. » دخمه‌ای که خانواده ۱۰ نفری سیروس زندگی می‌کنند، پاکیزه و مرتب است و وسایل محقر و اندک آن را با ذوق و سلیقه‌ای زنانه چیده‌اند.  

  • از گاز شهری و آب آشامیدنی خبری نیست

فضای داخل دخمه‌ها با چند تیغه گچی از هم جدا شده تا فضاهای کوچک بین تیغه‌ها به‌عنوان آشپزخانه و اتاق‌نشیمن و مهمان‌خانه استفاده شود، اما حتی راهرو سیمانی که به‌عنوان حمام در انتهای دخمه قرار گرفته، در ندارد. اینجا گازکشی نشده و برای استحمام روی بخاری هیزمی وسط اتاق آب را گرم می‌کنند. رطوبت از دیوارهای گچ‌کاری شده بالا رفته و سقف را با نایلون پوشانده‌اند تا گچ و خاک‌های خیس روی سر کسی نریزد. مادر سیروس می‌گوید: «هر شب از ترس اینکه سقف روی سر بچه‌ها نریزد، خواب به چشمم نمی‌آید. پولی هم نداریم که درستش کنیم. این روزها مار و عقرب هم بیشتر شده و شبی نیست که در رختخواب بچه‌ها مار یا عقربی پیدا نکنیم.»

در صورت کودکانه سیروس غرور مردانه‌ای جا خوش کرده و انگار حرفی را چندبار دور دهانش چرخانده و قورت داده است. گله گوسفند را تازه از چرا آورده و گوسفندها و سگ‌های تنومند گله، کنار زمین می‌چرخند. سیروس بالاخره دل به دریا می‌زند و آرام و من‌من‌کنان می‌گوید: «عمو آن دفعه که برای بچه‌ها کفش آوردی، من گله را صحرا برده بودم. دفعه بعد که بیایی برای من هم کتانی می‌آوری؟ ‌» روی انگشتانش که از دمپایی پلاستیکی‌اش بیرون زده‌اند، خون دلمه بسته و رویشان گرد و خاک نشسته است. مادرش می‌گوید: «همه بچه‌هایم کار می‌کنند. سیروس چوپان است، بقیه هم یا نمکی (ضایعات جمع‌کن) هستند یا روی زمین مردم کار می‌کنند. من هم هر روز به میوه‌چینی و درو محصولات مزارع اطراف می‌روم.»

  • یک سرویس بهداشتی برای ۱۴ خانواده

فقط زن‌ها و بچه‌ها در دخمه‌ها هستند و مردان‌شان دنبال لقمه‌ای نان رفته‌اند. پیش از شیوع کرونا پسرهای کوچک‌تر هم از مدرسه نرسیده کفش و کلاه می‌کردند و سر کار می‌رفتند، اما حالا که شیوع کرونا کارشان را کساد کرده، فرصتی پیش آمده که یک دل سیر گل کوچیک بازی کنند. مادر امیرحسین از دیدن توپ بازی آنها حالش بد شده و به بیمارستان رفته است. او با دیدن بچه‌ها دلتنگ فرزندش شده است. از سقوط امیرحسین ۳ ساله به چاه فاضلاب چندماهی بیشتر نمی‌گذرد. شقاقی زیر و بم زندگی این خانواده‌ها را می‌داند و می‌گوید: «اینجا ۱۴ خانواده زندگی می‌کنند، اما قبلاً فقط یک سرویس بهداشتی داشتند که خودشان چاه فاضلابش را حفر کرده بودند. بعضی از آنها هم از چاه عمیقی که در زمین‌های کشاورزی کنده بودند به‌عنوان سرویس بهداشتی استفاده می‌کردند.  

  • زنجیره‌ای از گروه‌های جهادی

گروه انصارالزهرا(س) به نام شهید احمد پاریاب، فرمانده گردان شهادت، به ثبت رسیده تا راحت‌تر از گذشته با سایر گروه‌های جهادی ارتباط پیدا کنند. آنها در فضای مجازی و واقعی گروه‌های جهادی را پیدا می‌کردند و هر جا گروهی به کمک نیاز داشت، گروه‌های دیگر خود را به آنها می‌رساندند. درسیل سیستان و بلوچستان، خوزستان و لرستان و زلزله سرپل ذهاب، اعضای گروه انصارالزهرا(س) جزو کسانی بودند که با محموله‌های خوراک و پوشاک به آنجا رفتند و دور از چشم دوربین‌های عکاسان و تصویربرداران، قربانیان را از زیر آوار درآوردند، برای حادثه‌دیدگان خانه و محل اسکان موقت روبه‌راه کردند، مزارع و درختان مدفون در آوار و سیل را نجات دادند و بی‌صدا به محله‌های خود بازگشتند. حالا شمار گروه‌های جهادی که با گروه انصارالزهرا(س) همکاری دارند به بیش از ۲۵ گروه رسیده و این همکاری سبب شده از موازی‌کاری و دوباره‌کاری‌های بیهوده جلوگیری شود. در گروه جهادی انصارالزهرا(س) از ورزشکار و فرهنگی و کارگر تا کاسب و بازاری یافت می‌شود که همگی خدمت به همنوعان خود را افتخار بزرگی می‌دانند.

  • خدمت‌رسانی از منطقه۱۷ تا سرپل ذهاب و لرستان

بسیاری از آنها از ساکنان منطقه۱۷ هستند و گروه جهادی انصارالزهرا(س) و شهید احمد پاریاب را در این منطقه تشکیل داده‌اند، اما خیرشان به محرومان نقاط دور و نزدیک کشور می‌رسد. ماجرای تشکیل این گروه حکایتی شنیدنی دارد و شنیدنی‌تر از آن شرح کارهای کوچک و بزرگی است که انجام می‌دهند.  پای «داود شقاقی» در یک تصادف رانندگی شکسته و موتورسیکلتش خراب شده بود. سپیده‌دم که برای رفتن به محل کارش از خانه بیرون می‌زد، صدای گوشخراش موتورسیکلت، خواب کوچه و خیابان‌های مسیرش را آشفته می‌کرد. آن روز هم ساعت ۵ صبح افتان و خیزان با پای شکسته‌اش روی موتور نشست و به راه افتاد. در مسیرش با دیدن مرد جاافتاده‌ای که برایش دست بلند کرده بود، ایستاد.

مرد با لحن مهربانی گفت: «جوان با این حال و روز، این وقت صبح کجا ان‌شاءالله؟ ‌» شقاقی سر درددلش باز شد و از تصادف و مشکلات زندگی‌اش گفت. مرد که اسمش «حاج مهربانی» بود به اصرار شماره حساب شقاقی را گرفت و گفت: «با پولی که برایت می‌فرستم، موتورت را تعمیر کن. » شقاقی حرفش را باور نکرد، اما در کمال تعجب دید حاج مهربانی به جای ۳۰۰ هزار تومان برای تعمیر موتورسیکلت، یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان به حسابش واریز کرده که ۷ سال پیش پول کمی نبود.  

نزدیک عید نوروز در حالیکه هنوز حال شقاقی خوب نشده بود، حاج مهربانی به او زنگ زد و خبر داد که ۵۰۰ هزار تومان دیگر برای خرید لباس عید خانواده‌اش به حسابش واریز کرده است.  
باور این محبت‌های بی‌چشمداشت از سوی یک ناشناس برای شقاقی سخت بود، ولی وقتی حالش خوب و اوضاعش روبه‌راه شد، از خودش پرسید چرا ما مثل حاج مهربانی دستگیر و بخشنده نباشیم؟ شقاقی این فکر را که لحظه‌ای او را آرام نمی‌گذاشت، با دوستانش «نیما علیپور»، «مهدی‌توفیقی»، «مهدی نوروزی» و «مهدی فدوی» در میان گذاشت و آنها بدون اما و اگر پذیرفتند که برای کمک به افراد بی‌بضاعت آستین بالا بزنند.  
از در و همسایه و دوست و آشنا شروع و به کسانی که دست‌وبال‌شان تنگ بود، رسیدگی می‌کردند. این کار برایشان خوشایند بود و هر روز دوستان تازه‌ای به آنها اضافه می‌شدند.  
وقتی تعدادشان بیشتر شد، نام انصارالزهرا(س) را روی گروه خود گذاشتند تا با توسل به بانو فاطمه زهرا(س) کارها را بهتر پیش ببرند. اعضای گروه به فعالیت در محله خود قانع نمی‌شدند و هرشب در دل تاریکی به محله‌های دورافتاده شهر می‌رفتند تا کسانی را که دیگران فراموش کرده بودند، پیدا کنند. دست خالی هم بر نمی‌گشتند و گاهی در بیابان‌های اطراف بهشت زهرا(س) پیرزن و پیرمردی تنها و چادرنشین سر راهشان قرار می‌گرفت و گاهی به خانواده‌ای می‌رسیدند که برای مداوای فرزند بیمارشان آه در بساط نداشتند.  

  • بانوان هم جهادگرند

«سید حسن آذرغون» که در سرکشی به دخمه‌های محله باغ سرهنگ همراهمان بود، از اعضای انصارالزهرا(س) و از فرماندهان سپیدموی دوران دفاع‌مقدس است که هنوز لباس رزم را از تنش در نیاورده و فرزندش نیز در مرز سیستان و بلوچستان به مردم محروم خدمت می‌کند. «علی یعقوبی» که به کسب خیاطی مشغول است پای ثابت کمک‌رسانی به مناطق حادثه‌دیده است. «مهدی فدوی» وظیفه شناسایی خانواده‌های نیازمند و هماهنگی با سایر گروه‌های جهادی را برعهده دارد تا به یک خانواده توسط چند گروه کمک‌رسانی نشود و دیگری بی‌نصیب نماند. تعداد زیادی از همسران و خانواده اعضای گروه هم پا به پای مردان‌شان خدمت می‌کنند و برنامه‌هایی مانند سرکشی به بانوان بدسرپرست، بازدید از آسایشگاه‌های معلولان و مراکز خاص، برگزاری دوره‌های آموزشی برای خانواده‌های بی‌بضاعت و توزیع و بسته‌بندی وسایل اهدایی را انجام می‌دهند.

در روزهای شیوع ویروس کرونا، در حالی که مردان گروه انصارالزهرا(س) به ضدعفونی معابر و تهیه و توزیع وسایل بهداشتی در میان افراد بی‌بضاعت می‌پرداختند، بانوان کارگاه تولید ماسک راه انداختند و تعداد زیادی ماسک تولید کردند. این روزها گروه انصارالزهرا(س) با ایده گرفتن از دیوار مهربانی، لوازم اضافی خانه‌های اهالی مناطق ۱۷ و ۱۹ را جمع‌آوری و به دست نیازمندان این مناطق می‌رسانند.  

کد خبر 508321

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha