جان مککین را که یادتان هست؟ البته میگویند این وضعیت به لحاظ سیاسی به سود مککین است، چون رقیبانش دارند یکدیگر را تکهپاره میکنند. اما واقعیت امر این است که کمتر کسی دیگر به گفتههای این نامزد جمهوریخواه توجه میکند یا آنها را جدی میگیرد.
اما اگر به این سخنان بیشتر توجه شود تناقضهایی از میان آنها آشکار میشود که تا کنون در میان نامزدهای اصلی انتخابات ریاستجمهوری آمریکا بیسابقه بودهاست.مککین در روز 26 مارس سخنانی را در لسآنجلس با محوریت سیاست خارجی ایراد کرد که بهعنوان جامعترین سخنان او در این باب مطرح شد.
این سخنرانی دربردارنده تندروترین نظراتی بود که طی 26 سال گذشته از سوی یک نامزد اصلی ریاستجمهوری آمریکا مطرح شده است. اما تقریبا هیچکس توجهی به آن نشان نداد.
مککین در سخنرانیاش پیشنهاد کرد که آمریکا روسیه را از گروه کشورهای پیشرفته صنعتی اخراج کند.
مسکو را در دهه 1990 به پاس آنکه به جنگ سرد با شرایط موردنظر غرب پایان بخشید، امپراتوری روسیه را برچید و همچنین از بخشهای گستردهای از امپراتوری قدیم روسیه عقب نشست به این گروه راه دادند. مککین همچنین پیشنهاد کرد آمریکا با وارد کردن هند و برزیل به گروه 8 این گروه را گسترش دهد، اما به طرز کنایهآمیزی چین را از این عرصه کنار گذاشت.
در رسانهها، ماهها درخصوص این گفته باراک اوباما که ممکن است، آن هم تحت شرایطی، با رهبران ایران و ونزوئلا دیدار کند، بحث و تبادل نظر شد. اینکه با این نظر بهعنوان انقلابی در سیاستهای آمریکا برخورد میشود ولی از کنار پیشنهاد مککین بهراحتی عبور میشود حاکی از وجود عیب و ایرادی در مبحث سیاست خارجی آمریکاست.
آنچه مککین اعلام داشته اهمیت بسیار دارد چراکه این گفته به معنای لزوم اتخاذ سیاست طرد و خصومت فعال در قبال دو قدرت بزرگ جهانی از سوی آمریکاست. این پیشنهاد متضمن حرکت در جهت خلاف سیاستی است که ظرف چند دهه گذشته از سوی هر دو حزب آمریکا در پیش گرفته شده و هدف از آن مشارکت دادن این دو کشور در نظم جهانی است؛
سیاستی که در دوران ریاستجمهوری ریچارد نیکسون (در قبال پکن) آغاز شد و در دوران رونالد ریگان (در قبال مسکو) ادامه یافت. اتخاذ سیاست پیشنهادی مککین روابط آمریکا را با بسیاری از کشورهای اروپایی و آسیایی تیره خواهد کرد و این حرکت از سوی آن کشورها بهعنوان تلاش واشنگتن برای آغاز جنگ سردی تازه تعبیر خواهد شد.
طی سالیان اخیر مککین در عرصه سیاست خارجی مواضعی جنونآمیز در پیش گرفته و مدام بین دیدگاهی نومحافظهکارانه و نگرشی واقعبینانه و شعورمندانه در نوسان بوده است. مطالب مطرحشده در سخنرانی ماه گذشته در لسآنجلس به گونهای است که گویی دو شخص کاملا متفاوت آن را نوشتهاند و درباره هر موضوع سهم هریک چند پاراگراف بوده است.
نگرش نومحافظهکارانه در این سخنرانی اساسا ترویج دیدگاهی ایدئولوژیمحور است. این نگرش نه فقط اعلان جنگ به روسیه و چین است بلکه آمریکا را در موضع مخالفت فعال در قبال تمامی حکومتهای غیردمکراسی قرار میدهد.
تاکید این دیدگاه بر تشکیل اتحادیهای متشکل از حکومتهای دمکراتیک است که احتمالا نقشی را بر عهده خواهد گرفت که در حال حاضر سازمان ملل عهدهدار آن است، با این تفاوت که این اتحادیه هیچیک از حکومتهای غیردمکراتیک را به عضویت نخواهد پذیرفت. این رویکرد فاقد هرگونه چارچوب راهبردی است.
چه فایدهای بر تیرهسازی روابط با دو قدرت بزرگ مترتب است؟ چنین اتحادیهای درصورت به عضویت نگرفتن کشورهایی مثل اردن، مراکش، مصر و سنگاپور چگونه با تروریسم مبارزه خواهد کرد؟ اینکه آمریکا نفوذش را بر عربستان سعودی، بزرگترین دارنده ذخایر نفتی جهان، کاهش دهد، آن هم در شرایطی که همچنان سخت به آن منبع انرژی وابسته است، چه منفعتی را عاید مردم عادی آمریکا خواهد کرد؟
مهمترین و تنها مسئله امنیتی فراروی آمریکا آن است که جلوی سهولت دسترسی به مواد هستهای را بگیرد، چراکه دستیابی گروههای تروریستی به این مواد نظم جهانی را سخت در معرض تهدید قرار میدهد. مسئله دیگری که برای آمریکا از درجه بالایی از اهمیت برخوردار است توقف پدیده تولید و تکثیر سلاحهای هستهای است.
واشنگتن برای رسیدن به هر دوی این اهداف محوری که امنیت خود را در گروی تحقق آنها میداند صددرصد به همکاری روسیه نیاز دارد. گشودن بیدلیل باب دشمنی با مسکو چه نفعی به حال واشنگتن دارد؟ مخالفت با دیکتاتورها شاید به درد نطقهای آتشین بخورد ولی بعد که موج تشویق و تحسینها فروخوابید مردم عادی آمریکا میمانند و مشکلات بهوجودآمده درنتیجه آن سخنان.
از سوی دیگر تغییر در سازمان گروه 8 بدون چین بسیار عجیب خواهد بود. هدف از تشکیل گروه 8 کمک به رفع مسائل ناشی از ظهور اقتصاد جهانی بوده است. این مسائل و مشکلات بهویژه در زمینههایی چون تجارت، آلودگی و پول رایج کشورها هرروز افزونتر و ضرورت رسیدگی به آنها بیشتر و بیشتر میشود.
وجود گروهی که قصد انجام این مهم را دارد بدون حضور دومین اقتصاد بزرگ جهان در آن سرانجامی جز شکست ندارد و فلسفه وجودی آن را زیر سؤال خواهد برد. مجامع بینالمللی جنبه تزئینی ندارند و دلیل به وجود آمدنشان کمک به حل بحرانهای شدید جهانی است. مخالفت با حضور کشورها در این مجامع کمکی به رفع مشکلات نمیکند.
ظاهرا تصور مککین بر این است که میتواند دو جریان اصلی موجود در تشکیلات سیاست خارجی جمهوریخواهان را به شکلی جادویی به یکدیگر پیوند دهد. اما واقعیت غیراز این است، چون مسئله، مسئله اشخاص نیست بلکه مسئله دو دیدگاه به لحاظ فلسفی متفاوت نسبت به مسایل جهانی مطرح است.
تلفیق این دو دیدگاه موجب جنگ درونتشکیلاتی میشود و شیرازه امور از هم میپاشد. آمریکاییها این سناریوی را قبلا دیدهاند. دیدهاند رئیسجمهوری را که نتوانسته بین معاون اولش که مواضعی ایدئولوژیک داشته و وزیر امور خارجه عملگرایش دست به انتخاب بزند، و حاصل امر فاجعه دور اول ریاستجمهوری جورج بوش بود.
20 سال قبل رئیسجمهوری دیگری را دیدهاند که معتقد بود میتواند کل گرایشهای موجود در عرصه سیاست خارجی را زیر پرچمی واحد گرد آورد.
او هم سخنانی بر زبان میراند که مشاورانی با دو جهانبینی متفاوت تهیه کرده بودند؛ مشاورانی به نامهای سایروس ونس و زبیگنیو برژینسکی، که نتیجه امر کشمکشهای داخلی فلجکننده دوران کارتر بود. آیا مککین میخواهد آزموده را بار دیگر بیازماید؟
newsweek.com
29آوریل 2008