نکتهای که در این میان وجود دارد در تولید و پخش اینگونه آثار است و اینکه تعریف مشخصی در مورد آنها وجود ندارد ؛ اینکه اساساً آیا این کارها یک اثر سینمایی بهحساب میآیند یا خیر یا اینکه آیا ساخت اینگونه از فیلمها خوب است ؟
اگر این تعاریف به درستی مشخص شود، جایگاه هر یک از اینها نیز معلوم میشود. اتفاقی که اکنون با آن مواجهیم، در حالت خوشبینانه اش قرار بود فیلمهای 90 دقیقهای را سینماگران بسازند تا ذائقه تماشاچی و سطح سلیقه او افزایش یابد و در بدبینانهترین حالت میخواست تا سینما را تعطیل کنند.
اما جالب اینکه هیچ کدام از اینها صورت نگرفت و نه سینما تعطیل شد و نه ذائقه مخاطب تلویزیون تغییر پیداکرد و سینما همچنان با اوضاع نابسامانش راهش را ادامه میدهد و تلویزیون هم همان کاری را میکند که پیش از این انجام میداد.
واقعیت این است که درمیان انبوه تولیدات ۹۰ دقیقهای، کارهایی ساخته میشود که خود تلویزیون هم از پخش آنها خجالت میکشد. سؤال اینجاست که چرا این اتفاق میافتد؟ پاسخ آن مشخص است؛ چون این موجودیت جدید تعریفی ندارد و با همان تعاریفی که در گذشته بود، ساخته میشوند. در گذشته با این تعاریف سریال میساختند و امروز یک فیلم
۹۰ دقیقهای.
اصلا چه کسی یا کسانی فیلمهای ۹۰ دقیقهای را با تعریف تغییر ذائقه مردم باب کردند؟ مشخص نیست؛ ولی بهنظرم این تلقی خود ما کارگردانها بود که بیجهت مسئله را برای خودمان اینگونه تعریف کردیم وگرنه تلویزیون تعریف مشخصی برای خودش دارد و معتقد است که ۹۰ دقیقهایها باید اینگونه و با این بودجه ساخته شوند.
از سوی دیگر اساساً کارگردان برجسته سینمایی برای ساخت اینگونه فیلمها به تلویزیون نیامد؛ گروه محدودی آمدند و انگشت شمار هم کار کردند ولی در کل اتفاقی که افتاد این شد که بیشتر تهیهکنندگان با دریافت بودجه کم این آثار، سیاستهای خاصی در پیش گرفتند که نتیجه اش آن است که امروز از تلویزیون پخش میشود.
سیاست این بود که چون نمیشود با این رقم کارگردانها و بازیگران خوب را به کار گرفت، باید سراغ کسانی رفت که میتوانند با این پول اندک کار کنند و دیگر مهم نیست که چه کسی میآید.
این نوع طرحها، از ابتدا با یک توهم فکری شکل میگیرد چون برایشان تعریف درستی نمیشود و در عمل چون آن سیستمی که در حال انجام کار است کارها را به همان روال گذشته ادامه میدهد؛ روندی که همیشه در تلویزیون ما وجود داشته است.
در طبقهبندی سریالها ۳ درجه «ب»، «الف» و «الف ویژه» وجود دارد؛ «الف» یعنی کارهای که پروداکشن سنگین دارند، در غیراین صورت هر سناریوی دیگری «ب» محسوب میشود.
این تصور کلی از ساخت برنامههای تلویزیونی است و نشان میدهد که درجه بندی تلویزیون، ربطی به مضمون و ساختار ندارد بلکه این هزینههای تولید است که درجه کار را معلوم میکند.
تا وقتی که این تصور در تلویزیون وجود دارد، چرا باید فیلمهای ۹۰ دقیقهای با نگاه ویژهای همراه شود؟ تهیهکنندگان فیلمهای تلویزیونی که با سینماگران تماس میگیرند اول از همه میپرسند: « قصه چی داری؟» این «چی داری؟» اساساً ادبیات بازار است.
* کارگردان و بازیگر