در موسیقی این آهنگساز فرانسوی تاکید زیادی بر جنس صدا و ریتم دیده میشود. وارس ابداعکننده اصطلاح صدای سازمانیافته بود، به این معنی که اصوات با جنسهای خاص و ریتمها را میتوان در کنار هم قرار داد و به تعریف کاملا جدیدی از صدا دست یافت.
استفاده او از ابزارها و منابع صوتی الکترونیک باعث شد که لقب پدر موسیقی الکترونیک به او داده شود. از جمله آثار او میتوان به یونیزاسیون، چگالی 21.5، انتگرالها و شعر الکترونیک اشاره کرد. وارس روی طیف وسیعی از فعالان موسیقی پس از خود، از جمله آهنگسازان مهمی همچون پیر بولز، یانیس زناکیس و فرانک زاپا تاثیرگذار بوده است.
چو ونچونگ در سال 1923 در چین به دنیا آمد و یکی از آهنگسازان زنده برجسته موسیقی مدرن-کلاسیک است. وی تحصیلات خود در رشته مهندسی عمران را به پایان رساند و به آمریکا آمد تا تحصیلات خود را در زمینه مطالعات معماری با بورسی که از دانشگاه ییل گرفته بود ادامه دهد. ونچونگ در کنسرواتوار موسیقی نیو اینگلند به تحصیل موسیقی پرداخت و در سال 1949 با ادگار وارس آشنا شد؛ طرح رابطه دوستی با او و یادگیری موسیقی از او، بعدها به همکاری با وی منجر شد.
با وجود اینکه ونچونگ تحت نظر وارس آموزش دید و از او تاثیرات زیادی پذیرفت، موسیقیاش صرفا رواج مفاهیم وارسی نیست و از زیر سایه سنگین استادش بیرون آمده است.
موسیقی ونچونگ که از موسیقی وارس، که مبتنی بر سنتهای غربی موسیقی است، سرچشمه گرفته، تحتتأثیر دو فرهنگ متفاوت شرقی و غربی رشد یافته و با ترکیب مولفههای هر دو در سطوح متفاوتی از موسیقی وارس جای میگیرد. ونچونگ را بهعنوان بنیانگذار لحن موسیقی معاصر چین میشناسند.
در طول 30 سال اخیر ونچونگ یکی از متعهدترین مدرسان موسیقی بوده است. او عضو افتخاری مادامالعمر انجمن آهنگسازان آسیایی نیز هست. از جمله آثار او میتوان به مناظر، خط شکسته، کوارتت زهی ابرها، سوار بر باد و کنسرواتو برای ویولونسل و ارکستر 1992 اشاره کرد.
آنچه در ادامه میخوانید بخشهایی از مصاحبه بروس دافی، خبرنگار مشهور رادیویی با چو ونچونگ است.
- شما مدت بسیاری به تدریس موسیقی مشغول بودهاید، آیا معتقدید که ضمن درسهای خود چیزی نامتعارف و بیگانه را به دانشجویان آمریکایی میآموزید؟
بله، من اغلب اوقات موسیقی مدرن غربی تدریس میکنم و به همین دلیل در کلاسهای درسی من اساسا تکنیکها و مفاهیمی از این دست موضوع بحث هستند. با این وجود من حین صحبت درباره آهنگسازی دانش و دیدگاههای شخصیام درباره موسیقی آسیایی را مورد استفاده قرار میدهم و بدون شک این روی دانشجویان من تاثیرگذار است.
- با توجه به اشراف کامل شما، شباهتها و شاید تفاوتهای اساسی فرهنگهای غربی و شرقی کدامند؟
بهنظر من ما با صدا درگیر هستیم همینطور با احساسات، روانشناسی و ابزارهای بیانی. تفاوت به تقدمها و تاکیدها بستگی دارد. به گمان من ارتباط، موضوع اصلی مطرح شده در این زمینه است؛ به این صورت که بدانیم هر فرد برای ایجاد ارتباط چه تدارکاتی میبیند و چگونه گرایشاش در زمینه خلاقیت در موسیقی را فرمولبندی میکند.
- ولی اگر اشتباه نکنم زندگی روزمره چینی و آمریکایی با هم تفاوتهای فاحشی دارند.
قطعا همینطور است. ولی از سوی دیگر با دقت بیشتر مشخص میشود که اگر کسی به عکسالعمل شخصی به محیط اطرافش توجه کند، عملا عکسالعمل او به جهان را مد نظر داشته است و از اینرو عکسالعمل اساسا یکی است و انگیزههای یکسانی ایجاد خواهد شد. من در اینباره خیلی صحبت کردهام، از پنجره کلاسم به بیرون نگاه میکنم و از هنرجویان میپرسم: شما در نیو یورک چه میبینید؟ بتن و فولاد. آنچه در خیابانها میشنوید صدای آژیر و سر و صداهای ماشینها و مانند اینها است، در حالیکه در گذشته، چه در غرب و چه در شرق، آهنگسازان به چیزهای کاملا متفاوتی مینگریستند و صداهای بسیار متفاوتی میشنیدند.
با اینحال تنها کاری که از دست ما بر میآید پرداختن به حقیقت و محیط اطرافمان است و در نتیجه بهنظر شوق به ایجاد ارتباط به وسیله موسیقی و بیان احساسات از طریق موسیقی امری جهانی است. این گرایشها هستند که تغییر میکنند، ولی رویهمرفته مسئله زیباییشناسی قطعا متغیر است چون زیباییشناسی در فرهنگهای مختلف در طول قرنها ایجاد شده است و طبیعتا از یک جامعه تا جامعه دیگر تفاوتهایی دارد و این چیزی است که بهنظر من آهنگسازان باید به آن توجه کنند.
- یعنی میگویید انسانها، اگر عمیقا بررسیشان کنیم، همه از یک تبار هستند و ما همه خصوصیات ذاتی یکسانی داریم؟
بله. من درباره بیانهای فرهنگی متفاوت از پاسخ هنری از جانب انسان صحبت کردهام. اکنون زمان مناسبی برای جمعآوری دیدگاهها و زیباییشناسیهای مختلف و یادگیری از همدیگر و تبادل تجربیات شکلگرفته در طول قرنهاست.
- یعنی آهنگسازان سرتاسر جهان، اگر ژرفای فکری کافی را داشته باشند، خود را در شرایط یکسانی با سایر آهنگسازان میبینند؟
ما امیدواریم اینطور باشد. البته نه الان؛ شاید در آینده دقیقا اینطور شود. شکی نیست که همه ما کار خود را در شرایط یکسانی آغاز کردهایم و این شرایط به تدریج اشکال متفاوتی بهخود گرفتهاند. حس زیبایی با قراردادها تغییر یافته است نه با حقایق.
- موسیقی نوشته شده با قلم آهنگسازان دیروز و امروز چقدر از این شرایط تاثیر پذیرفتهاند و چقدر از خصوصیات فردی؟
هر دوی این عوامل تا اندازه زیادی تاثیر داشتهاند چون ما نمیتوانیم چیزی که از آن شرایط آموختهایم را بدون دخالت هویتمان بیان کنیم. در نتیجه باید آنچه تحت آن شرایط میبینیم را به وسیله ابزارهای بیان و تجربیات شخصیمان بیان کنیم. بنابراین به گمان من اساسا سؤال این است که هر یک از ما چه تجربیاتی داشتهایم و تحت چه قراردادهایی رشد کردهایم.
- وقتی شما یک قطعه موسیقی مینویسید روی این موضوع که شنوندگان عینا همان شرایط را در هسته ذاتی خود دارند و در عین حال تجربیات متفاوتی از آن شرایط دارند را به حساب میآورید؟
درک کامل و نفوذ به ذهن شنوندهای که چه بسا پیشزمینههای بسیار متفاوتی داشته باشد برای من کار مشکلی است. اغلب گفتهام که هنرمند از میل به بیان خود و پاسخ به محیط الهام میگیرد و وقتی این بیان شکل گرفت درک آن به شنونده بستگی دارد. به گمان من هنرمند هر قدر که فردگرا باشد باز هم نمیتواند خود را از زمانهاش جدا کند. همیشه میگویم که هنرمند تنها دانه شنی از یک ساحل است. اگر نور خورشید توسط دانه شن بازتاب یابد، نور منعکس شده بالاخره به وسیله شخص یا اشخاصی درک میشود و شاید از نظر این شخص یا اشخاص زیبا باشد. این چیزی است که ما همه میتوانیم به آن امیدوار باشیم.
- آیا آهنگسازی لذتبخش است؟
حیرتانگیز است. تجربه منحصر به فردی است. هم لذتبخش است و هم زجرآور. به تلاش و تقلای فراوانی نیاز دارد، ولی پس از اتمام کار هیچچیز با آن قابل مقایسه نیست.
- خیلی خوب است. آرزو میکنم که موفقیتهای شما همچنان ادامه پیدا کند. آیا مرکز تبادل هنرهای چینی-آمریکایی در درک موسیقی از سوی این دو ملیت تاثیر زیادی داشته است؟
بله، خیلی زیاد. ما بخش اعظم توجه خود را به آنچه ضروری است و آنچه باید انجام شود مبذول داشتهایم، هم در زمینه درک دو طرفه و هم در زمینه کمک به دو طرف برای درک هنر و به گمان من از این لحاظ ما طرحهای بسیار مهمی را به انجام رساندهایم. ما روی فرهنگ اقلیتهای بومیای که در آنها مردم ریشههای فرهنگی مشترکی با کشورهای دیگر آسیای جنوب شرقی دارند، کار کردهایم. وظیفه ما کمک به آنها برای توسعه فرهنگی و حفظ سنتهایشان بوده است.
این کار بسیار هیجانانگیز است. من فکر میکنم که این تجربهها محرکهای عظیمی برای آهنگسازی من ایجاد کرده است. هدف من از گفتن این موضوع این است که اشاره کنم کار ما صرفا به پدیدههای مربوط به آمریکا و چین محدود نمیشود. بنا به تعریف ما، کار ما تمامی فرهنگهایی که بین این کشور و چین قرار گرفتهاند را در بر میگیرد و به همین دلیل من به اغلب نقاط آسیا سفر کرده، با مردم صحبت کردهام و توانستهام سنتهای فرهنگی متفاوتشان را بشناسم. من این کار را به همه آهنگسازان و هنرمندان پیشنهاد میکنم چون این کار به بهترین شکلی افقهای تفکر آنها را فراتر میبرد.