و به این نتیجه رسیدند که افسردگی و تشویش هر دو یک نوع اختلال روانی هستند و باید آنها را در یک طبقه جای داد. شما افسرده هستید یا دلنگران؟ در دنیای سلامت روح، تشویش و اضطراب به عنوان دو اختلال روحی تلقی میشود در حالی که بیشتر مردم از هر دو آنها تؤاماً رنج میبرند. در حقیقت بیشتر اختلالات روحی تلفیقی از تشویش و اضطراب هستند. تحقیقات نشان میدهد که 60 تا 70 درصد کسانی که اضطراب دارند، دچار تشویش نیز هستند و خیلی از کسانی که دچار تشویش هستند علائمی از اضطراب نیز در آنها بروز میکند.
وجود همزمان تشویش و اضطراب بر کار و روابط اشخاص تاثیر گذاشته و حتی احتمال خودکشی را در فرد افزایش میدهد. نتیجه جدید روانشناسان نشان میدهد که این دو را باید دو روی یک اختلال روانی در انسان به شمار آورد.
دکتر دیوید بارلو مدیر مرکز اختلالات روانی در دانشگاه بوستون در این خصوص میگوید: از نظر ژنتیکی ریشه هر دو اختلال یکی است. از نظر علم اعصاب نیز هر دو ریشه یکسان دارند.
علم روانشناسی و بیولوژی نیز نشان میدهد که این دو آسیب روحی یکسان هستند. تنها به نظر میرسد که برخی از افراد آسیبپذیر نسبت به محرکها دچار تشویش میشوند و برخی اضطراب میگیرند.
وی در ادامه میگوید: اضطراب انتهای راه است. تشویش یعنی اینکه شخص نگران اتفاقات خطرناکی است که ممکن است در آینده اتفاق بیافتد. اضطراب یعنی شخص خود را در انتهای راه میبیند و به بنبست میرسد.
مکانیسم دلهره و اضطراب در بدن انسان نیز شباهتهای بسیاری دارد. به همین دلیل متخصصان علم روانشناسی به سختی میتوانند این دو راه را از هم تفکیک کنند.
در اکثر موارد روشهای درمان برای افسردگی میتواند تشویش و دلهره را نیز درمان کند.
روش درمان شناختی رفتاری یا CBT برای هر دو مورد میتواند به کار برده شود. بیشتر داروهایی که برای رفع اضطراب و استرس در افراد استفاده میشود میتواند تشویش و دلهره را نیز برطرف کند. اینکه از کدام دارو و یا درمان استفاده شود بستگی به علائم بیمار دارد. پزشکان معتقدند که جدا دانستن دلهره و اضطراب یک طبقهبندی غلط است و صنعت داروسازی را در برابر آن به بنبست میرساند.
در بروز علائم دلهره و اضطراب سن نقش بسیار مهمی دارد. شخصی که در سنین بعد از 40 سالگی دچار نخستین نشانههای دلهره و تشویش میشود، اضطراب نیز دارد. کسانی که برای نخستین بار در سن 50 سالگی دچار حملههای روحی و وحشت میشوند حتما سابقه اضطراب و استرس را داشتهاند یا آن را نیز تجربه کردهاند.
به طور معمول انسان قبل از اضطراب، تشویش و دلهره را تجربه میکند. در حال حاضر متوسط سن تجربه دلهره اواخر کودکی و اوایل دوران بلوغ است.
مایکل یاپکو دکتر روانشناس در این خصوص میگوید: اگر در همان سنین با دلهره و تشویش مبارزه شود میتوان از بروز علائم اضطراب در شخص جلوگیری کرد.
ریشههای بروز دلهره و اضطراب اغلب کمبود مهارتهای اجتماعی است. دکتر جرلین رایس رئیس انجمن اختلالات روانی آمریکا رابطه میان ترس اجتماعی و اضطراب را دراماتیک توصیف میکند و میگوید که این ترس باعث میشود که شخص در جامعه منزوی شود و نتواند با دیگران ارتباط برقرار کند. بعضی اوقات تشویش و دلهره گرایشی است مثلا از والدین به کودکان منتقل میشود. بیشتر والدینی که نمیدانند چگونه با کودکانشان رفتار کنند کودکانی مضطرب بزرگ میکنند.
این والدین اغلب میخواهند کودکان و فرزندان خود را کامل تربیت کنند و به همین دلیل فشار شدیدی روی آنها میآورند و آنها را عصبی و مضطرب میکنند.
به ندرت میتوان تشخیص داد که کدام اختلال اول به وجود آمده است. در اکثر مواقع اضطراب در بستر دلهره و تشویش به وجود میآید. اگر شما تشویش را درمان کنید، اضطراب و استرس شما را ترک میکند.
به همین دلیل نیز روشهای درمانی اغلب هر دو را هدف میگیرند. روش درمانی شناختی رفتاری به خصوص برای درمان هر دو موثر هستند.
هم دارو و هم روشهای درمانی شناختی رفتاری میتواند در کاهش دلهره و اضطراب موثر باشند. البته روش درمانی شناختی رفتاری معمولا موثرتر است و بیمار احساس رضایت بیشتری از آن دارد.
درمان با این روش به طور متوسط 12 تا 15 هفته به طول میکشد و از هفته 6 به بعد بیمار میتواند تاثیرات مثبت روش را ببیند. به اعتقاد پزشکان روش درمانی شناختی رفتاری یک روش درمانی نیست، یک مشق، تمرین و یک تغییر شیوه زندگی است.
وقتی که بیمار متوجه میشود چه عوامل، احساسات، افکار، افراد و یا اتفاقاتی او را مضطرب و مشوش میکند میتواند آنها را از خود دور کند. روش درمانی شناختی درمانی همان چیزی است که بیمار به آن نیاز دارد.
تحقیقات علمی گسترده نشان میدهد که تغییر در روش افکار و رفتار شخص میتواند تاثیرات بنیادی بر حالات عاطفی شخص داشته باشد. روش CBT به شخص میآموزد که الگوهای نابهنجار عمل رفتاری را جستجو کرده تشخیص و تحلیل کند. به محض اینکه این الگوهای بیفایده تشخیص داده شوند، درمانکننده به بیمار میآموزد که چگونه با آن مقابله کند. رفتار مبتنی بر منطق و تفکر متکی بر واقعیت میشود و حالتهای منفی عاطفی چون دلهره و اضطراب تسکین پیدا میکند.