دامنه نعمت به قدری گسترده و پایانناپذیر است که نمیتوان در مقام پاداش برخاست و ابدیت این نعمتها آنچنان متعالی است که به درک نیاید. برای فزونی گرفتن نعمتها دعوت به شکر کرد و با فروفرستادن و کامل کردن این نعمتها به ستایش خود فراخواند و در آخرت، مردم را به مثل این نعمتها دعوت کرد.» این جملات، آغاز خطبه و یا به عبارت قریب به واقع طلیعه مانیفستی است که دخت رسول خدا(ص)، همان که پاره تن او خوانده شده است، در مسجد رسول خدا بر زبان و قلب جاری ساخته است.
مقصود این جستار پرداختن به ریشهها و زمینههای بر منبر خطابه رفتن فاطمه نیست. چه بهانه آن مطالبه ارثی بوده است که رسول خدا(ص) به دستور خداوند قادر متعال براساس آیه: «فآت ذالقربی حقه» [روم/38] (پس حق نزدیکان را بده.) در قالب مزرعهای فدکنام به فاطمه داده بود، چرا که فدک به قهر و جنگ بهتصرف درنیامده بود و اصطلاحاً فیء محسوب میشد، یعنی در زمره اموالی بود که مسلمانان بیفتح و با مذاکره آن را بهچنگ آورده بودند. این جستار تلاش میکند تا هرچه بیشتر به محتوا و مضمون این آموزهنامه بپردازد.
محتوای خطابه دختر رسول خدا در مسجد النبی، بیشک ریشه در همین عبارت نبوی دارد که فاطمه را پاره تن خود بهشمار آورده است. این پاره تن بودن را البته نمیتوان به معنای جسمانی و ارتباط نسلی پیامبر(ص) با فاطمه(س) دانست. بر این ادعا قرائن فراوانی موجود است.
از جمله ادامه این عبارت نبوی که هرکس فاطمه را بیازارد مرا آزرده و هرکه مرا بیازارد، خدا را به خشم آورده است و... چه که اگر پاره تن بودن را در مضمون خونی و نژادی آن منحصر کنیم، دیگر نمیتوانیم از ارتباط به خشم آمدن فاطمه و بهخشم آمدن خداوند و به دیگر سخن از ملازمه میان این دو مقوله که با یک عنوان دیگر یعنی خشم پیامبر(ص) همسنگ کردهاند، سخن به میان آورد، حال آنکه به اتفاق شیعه و سنی این ملازمه برقرار شده است. از اینرو باید عبارت «پارهتن» را در معنای میراثداری فرهنگی و امانتداری معنوی بهکار بریم. هرچند این میراثداری دینی با میراثبری مادی همراه شده باشد.
القای تعالیم و ارائه آموزههای معنوی و دینی از سوی حضرت فاطمه(س) نیز در همین راستا قابل تفسیر است؛ لذا آنکه شناخته شود از جانب ایشان پیش از این امر، بهصورت دیگری بوده است و بیشتر بر نقش زن در خانهداری و نگهداری و تعلیم و تربیت فرزندان جامعهساز استوار بوده است. به هر روی شاید اکنون مناسبترین گفتار، مروری باشد بر مطالب ایشان در مسجد النبی(ص) که در ضمن خویش، ارائهگر راهی است که میتوان از آن بهعنوان راه شهادت یاد کرد.
خطبه حضرت فاطمه را میتوان از ابعاد گوناگونی مورد بررسی قرار داد. برخی از علمای فصاحت و بلاغت از این منظر به آن نگریستهاند و آن را در زمره زیباترین خطبی آوردهاند که از زنان صادر شده است. برخی بر جنبههای اجتماعی حقوق زنان و حضور ایشان در اجتماع پرداختهاند.
این ابعاد با تمام اهمیتی که دارا هستند، در حقیقت در راستای همان مسیر اصلی خطبه یا به عبارت بهتر در خدمت آنند. حضرت تنها بر حقوق زنان پافشاری نمیکند. او قصد ندارد مطلبی ادبی را بیان دارد تا نمونه و الگویی از یک متن تمام عیار ادبی باشد، اما هر دوی اینها بهنحوی بهکار گرفته شده تا پیام بلیغ ایشان هرچه پرتأثیرتر اثر کند.
این اثر تا بدان جاست که حتی آنان که چندان نظر موافقی نسبت به این نوع از اندیشه ندارند، نیز لااقل به این امر اعتراف میکنند که «پس از رسول خدا(ص) کسی در گفتار خود بهتر از فاطمه نیست و اگر رسول(ص) خدا وفات نکرده بود، فکر میکردیم همو بر منبر خطابه میخواند.» و این البته پیروزی بزرگی است و دقیقاً همان است که فاطمه از سخنان خود اراده کرده است. با این اوصاف، نگاه به برخی از بخشهای این خطبه نسبتاً طولانی، احتمالاً در بازخوانی اندیشه فاطمه بسیار اثر خواهد داشت این خطبه را علامه امینی در الغدیر آورده است.
بنا بر این آنچه تحت عنوان ترجمه مطرح خواهد شد از این منبع است. هرچند مجلدی که حاوی خطبه حضرت زهراست، همچنان در مرحله چاپ متوقف مانده است. البته خطبه، به نحو مستقل و همچنین در کتابهای ادبی بهطبع رسیده است. اگر قصد داشته باشیم تا برای این سخنرانی بینام و نشان عنوان یا عناوینی برگزینیم احتمالاً این شیوه کارآمدترین روش خواهد بود، که خطبه را به بخشهایی با محورهای مشترک دستهبندی کنیم.
الف - حمد و ثنای خداوند، شکرگزاری نعم او و شهادت به یگانگی خداوند و رسالت پیامبر خاتم محمدبنعبدالله، همو که متکلم دختر اوست.
ب- شناساندن خویش به اهل مسجد و ایشان که حاضر بودند و ترسیم خطوط کلی اسلام.
ج- یک بحث مفصل درباره ارث از نگاه قرآن و اثبات اینکه فرزندان پیامبر به نص صریح قرآنی از ایشان ارث میبرند.
د- گله کردن از انصار رسول خدا و یادآوری گذشته ایشان و غفلت فعلی.
هـ - پاسخ خلیفه مسلمانان به حضرت که با واکنش ایشان مواجه شد و گفتوگوهای پایانی میان خلیفه و ایشان.
و- و در پایان سخن گفتن با پیامبر در قالب شعر که در واقع باید آن را نوعی شکایت و انتقاد از زمانه بهشمار آورد.
«بسته شدن دریچههای امید به اصلاح اجتماع براساس قرآن کریم»
1- توصیف خداوند و نبوت رسول اکرم(ص): «گواهی میدهم جز خدای یکتا و بیهمتا، خدایی نیست. این کلمه، معنی شهادت به یگانگی خداوند کلمهای است که اخلاص، تأویل آن است، [قریب به همین معنا را میتوان در کلام حضرت علی جستوجو کرد:
و کمالالتوحید الاخلاص له: و فراز توحید، خالص نمودن خویش است برای او.] درک توحید او درون تمام دلها نهاده شده است.[اشاره حضرت است به خداشناسی، خداباوری و خداگرایی فطری] فکر و اندیشه به نور عظمت نشانههای الهی روشن شده است.
خدایی که متعالی است و فراتر از دید چشمها و توصیف زبانها و درک اندیشهها و پندارهاست که کیفیت ذات او را دریابند. [این نوع از الهیات در واقع همان الهیاتی است که با عنوان تشبیهی تنزیهی شناسایی میشود.
در نهجالبلاغه نیز امیر،بیان بسیار از آن سخن رانده است.] پدیدهها را از نیستی - و بدون آنکه پیش از آنها چیزی موجود باشد – به هستی آورد و بدون پیروی از الگو و نمونهای خاص آنها را ایجاد کرد و به قدرت و مشیت خویش وجود بخشید.[ آنگاه حضرت به فلسفه آفرینش اشارت میکند و آن را با حکمت الهی مرتبط میسازد.]
بدون هیچ نیازی به پدیداری آنها و جلب سودی درصورتبخشی به آنها، جز آنکه خواست حکمت خود را استوار کند و مردم را به فرمانبرداری خود وادارد و قدرت خود را آشکار کند و عبودیت بندگان و بزرگداشت دعوت خود را ثابت کند. سپس ثواب را بر طاعت و عقاب را بر معصیت خویش قرار داد تا اینکه بندگان خود را از غضب و خشم خود بازدارد و بهوعده بهشت نزدیک سازد.
[آنگاه حضرت به تبیین نبوت و فلسفه وجودی آن، یعنی رابطه خالق و مخلوق میپردازد و بر عنصر علم به عواقب امور در ضروری بودن نبوت، تأکید میورزد.] شهادت میدهم که پدرم محمد(ص) بنده خدا و پیامبر اوست.
او را پیش از آنکه به پیامبری بفرستد برگزید و اختیار نمود و هم او را پیش از آفرینش به انبیاء و امتهای آنان معرفی کرد و او را پیش از بعثتش برگزید و گزینش وی قبل از آفرینش عالم انجام یافت. هنگامی که موجودات همچنان در پرده غیب مستور بودند و حوادث هولناک در کتمعدمفرو رفته بودند. این گزینش و انتخاب در آن وقت به جهت علم ذاتی ربوبی به پایان کارها و احاطه بر رویدادهای روزگار و آشنایی به زمان و مکان و مقدرات خود بود. آفریدگار محمد را پس از همه انبیاء مبعوث کرد تا کار پیامبری را با شخص او به پایان برساند و فرمان آخرین خویش را در آخرین دور بعثت به کار اندازد و مقدرات حتمی خود را جاری سازد. پس از برانگیخته شدن او، همچنان بشر با وجود داشتن شناخت فطری از خداوند در آتشکدهها به اعتکاف نشستهاند و در بتکدهها به پرستش بتان مشغولند...
2 - بازخوانی اسلام: «شما بندگان خدا! مورد خطاب امر و نهی الهی هستید و حاملان دین و وحی خدا و امین پروردگار در اجرای احکام الهی و ابلاغکنندگان آنها به امتها، نگهدارنده حق خدا نزد شما و پیمانی که به شما واگذار شده است و جانشینی که در میان شما قرار داده کتاب گویای الهی؛ قرآن صادق است که دارای نوری بلند و شعاعی روشنگر و دلایل واضح و نظارت آشکار و ظواهری هویداست. پیروان قرآن همواره در مرتبهایاند که آرزوی دیگران است.
پیروی از قرآن به بهشت رهنمون میشود و گوش دادن به ندای قرآن موجب نجات است. با قرآن به دلایل نورانی الهی و واجبات خدا و محرماتی که از آنها باید اجتناب شود و آیات قدرت و عظمت روشن الهی و براهین آشکار و فضایل انسانی و مواردی که اذن عطا شده و مقررات واجب شده میتوان رسید.»
آنگاه پس از آنکه حضرت به اهمیت قرآن بهعنوان وسیلهای که از جانب خدای قرار داده شده است و بدینسان بندگان را به هدایت میرساند، تأکید میورزد، به واکاوی مقوله ایمان میپردازد و رابطه آن را با مناسک برمیشمرد: «پس بدینسان خداوند متعال ایمان را وسیله پاکی شما از شرک و نماز را برای دوری از کبر و نخوت و زکات را برای پاکی نفس و نزول روزی و روزه را برای استواری اخلاص و حج را برای برپایی دین قرار داد و عدل را برای آراستن و پیوستن دل ها و اطاعت از ما برای ایجاد نظم در دین و امامت ما را برای ایمنی از تفرقه.» باید توجه داشت که همردیف قرار دادن امام با احکام اصلی دین به این معنا نیست که آنچنان که اهل سنت میگویند امامت از فروع دین است.
حضرت به دقت به این موضوع دقت داشتهاند و از عباراتی برای توضیح ولایت و امامت سود جستهاند که در واقع آن را همسنگ قرآن قرار داده است. «ایجاد نظم در دین» و «جلوگیری از تفرقه و تشتت دینی» در واقع همان طریق هدایتگر به احکام نورانی است، اما چون پیش از آن بر نقش قرآن تأکید رفته است، اکنون بر امامت تأکید میرود. چنانکه در حدیث ثقلین نیز نخست از قرآن ذکری است، سپس از امامت.
آنگاه حضرت اینگونه به ادامه بیان فلسفه احکام و عناوین اصلی فروعات و نیز به رابطه آنها با ایمان میپردازد: «و جهاد را مایه عزت اسلام و صبر و پایداری در برابر مشکلات را وسیله نیل به اجر الهی و امر بهمعروف را برای مصلحت مردم و نیکی به پدر و مادر را وسیله حفظ و حراست از خشم خدا و صله رحم را موجب نمو خیر و برکت و قصاص را برای حفظ خون ها و وفای به نذر را برای رسیدن به مغفرت و آمرزش الهی و گران نفروختن را برای ایجاد اعتماد و حفظ اموال از کاستی و فزونی بیمورد قرار داد و نهی از نوشیدن شراب را برای دوری از پلیدیها و اجتناب از تهمت زدن را برای مصونیت از لعنت و نفرین و ترک دزدی و سرقت را برای ایجاد عفت و امنیت عمومی مقرر داشت و شرک را حرام کرد تا عبودیتش خالص شود. پسای مردم بهطور شایسته از خدا پروا داشته باشید و از دنیا نروید مگر با سربلندی و مسلمان واقعی بودن. در آنچه امر و نهی کرده اطاعت کنید، چه فقط دانشمندان ربانیاند که از او خوف و خشیت دارند.»
آنگاه حضرت بار دیگر و بهصورتی دیگر بر هویت خویش و رابطه نزدیکش با پیامبر تأکید میورزد و نسبت پیامبر(ص) با امت را بیان میدارد.
«ای مردم بدانید من بیتردید، فاطمهام! و پدرم محمد(ص) است. این نخستین و آخرین گفتار من با شماست، آنچه را میگویم نه از راه صواب به خطا رفته و نه به عمد از آن کجروی دارم. مسلم است که پیامبری از میان خودتان به میان شما آمد. آنچه مایه رنج شما بود بر وی سخت و گران بود. او حریص بر سعادت شما بود و سخت مهربان و بخشنده و اگر این پیامبر را میشناسید، میبینید که پدر من است نه پدر زنان شما و برادر پسر عموی من است، نه برادر مردهای شما. وه چه نیکو نسبتی، درود خدا بر او و بر فرزندانش باد.
او رسالت خود را در حالی که صف های مشرکان را میشکافت و از راه ایشان سخت برکنار بود به انجام می رساند و آنچنان بر گروه مشرکان میکوفت که راه نفس کشیدن بر ایشان میگرفت و به راه پروردگارش به حکمت و اندرز نیکو میخواند و بتها را در هم میشکست و سرهای مشرکان را به زمین میانداخت.
سرانجام سپاه گرد آمده دشمن شکست خورد و عقبنشینی کرد و بامداد اسلام از افق تاریک شرک به چهره تابناک حق جلوهگر شد و رهبر دین لب به سخن گشود و آوای شیاطین خاموش و گروهک نفاق هلاک و همبستگی کفر و نفاق از هم پاشید.
شما کلمه اخلاص (لا اله الاالله) را به همراه گروهی از مجاهدان روسفید به زبان راندید و شما قبل از رسالت پیامبر در نزدیکی آتش سهمناک نابودی بودید و در حقارت بهمانند آبکی در دهان و لقمه روی زبان که هضم و بلعیدن آن آسان است و پارهآتشی که شتابزده آن را برباید و زورمندان زیر پایشان لگدمال کنند بودید و از گندآبی مینوشیدید و از گوشت مردار خشکشده تغذیه میکردید و در ذلت بودید. [این فرازها را میتوان به مقدار زیادی مشابه توصیفاتی دانست که حضرت امیر(ع) درباره اعراب بهکار بستهاند] و مطرود از جوامع بشری بهسر میبردید و همواره در بیم ابرقدرتهای اطرافتان بودید که هستی شما را نربایند، در این هنگام بود که خدای متعال شما را از چنان وضع فلاکتبار و شرایط سخت به وسیله محمد(ص) نجات بخشید، اما نجاتی از پس حوادث بزرگ و کوچک و از پس دست و پنجه نرم کردن با مردان دلیر و گرگهای عرب و شورشیان اهل کتاب.»
آنگاه پس از آنکه وضعیت سابق اعراب را به یاد ایشان میآورد و آن را با وضعیت امروزین ایشان که غرق در نعمتهاست به سنجش درمیآورد، چنین وضعیت دینی ایشان را به باد انتقاد میگیرد: «چه دور شدید! چه شد؟ چرا از راه خود منحرف شدید؟ درحالی که کتاب خدا فراروی شماست، دستوراتش روشن و احکام آن واضح و نشانههای آن پیداست و اوامر و نواهی آن آشکار است. چرا آن را پشت سر گذاشتید؟ آیا رغبتی به آن ندارید؟ آیا کتاب دیگری را جایگزین قرآن کردهاید؟ و چه انتخاب بدی کرده است هر که دینی جز اسلام انتخاب کند!» [این جملات در واقع تعریضی است از جانب حضرت به مسلمانانی که راه حق را پشت سر نهادهاند و رو به باطل کرده اند. اما این نکته قابل بیان است که مقصود حضرت خروج حقیقی ایشان از دین نیست، چرا که ایشان، حاضران در مسجد را با عنوان مسلمان خطاب میکند.]
3- سومین محور سخنرانی حضرت در مسجد در واقع پرداختن به همان بهانه اصلی سخنرانی است. ارث بردن دختر از پدر، هرچند پدر پیامبر باشد. بسیار جالبتوجه است که این فرازها کمترین بخش سخنرانی را بهخود اختصاص داده است.
آنچه بیان آن بسیار قابلتوجه است استدلالهای قرآنی حضرت است که پیش از این از آن یاد کرده و در میان همه مسلمانان هم حجیت دارد و ترک استدلال به بیان امام پس از پیامبر که حضرت امیر (ع) بودهاند! چرا که این امر موجبات اختلاف در میان مسلمانان را فراهم آورده بود: «میپندارید که ما را ارثی نیست؟! آیا در پی حکم جاهلیت هستید؟ [در جاهلیت، زنان و دختران از ارثبری محروم بودند، گرچه در برخی از تیرههای قریش عکس این حالت نیز برقرار بوده است. ظاهراً منظور ایشان گروه اول بوده است] چه کسی از خدا داناتر است؟ من فاطمه دختر محمدم!ای مسلمانان! آیا رواست که من از پدر خویش میراث نبرم ولی پسر ابوقحافه ارث برد؟ آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث بری ولی من نبرم! بهتان بزرگی است. آیا به عمد کتاب خدا را پشت سر نهادید؟ خداوند میگوید:« و سلیمان از داوود ارث برد.»
و در حکایتی که از سرگذشت یحییبن زکریا نقل فرموده میگوید: «خدایا از جانب خود فرزندی به من ببخش که از من و از یعقوب ارث ببرد» و نیز فرمود: «در کتاب خدا خویشاوندان در ارث از یکدیگر اولی هستند» و فرمود: «خداوند به شما درباره فرزندانتان توصیه میکند که سهم پسران دو برابر دختران است» و فرمود: « اگر شخص مالی پس از خود گذاشت برای پدر و مادر و خویشاوندان نزدیک بهطور شایسته وصیت کند. این حقی است بر پرهیزگاران.»
حضرت به 5 نص صریح قرآنی استدلال میکند، هرچند استدلال ایشان را در واقع باید درخواست ایشان از امت برای استدلال کردن و به سخن دیگر وادار کردن قرآن به زندگی دانست، اما در مقابل خلیفه به حدیثی استدلال میکند که کسی جز او آن را نشنیده است: «ما گروه پیامبران ارث نمیگذاریم، آنچه باقی میگذاریم صدقه است.» و این نشان میدهد که تا چه میزان امت از قرآن فاصله گرفتهاند.
بنا بر این این مباحثه را باید بهنحوی، مناظره بر سر بازگشت یا عدمبازگشت قرآن به صحنههای زندگی بهشمار آوریم. این مناظره ثمرهای دیگر هم دربرخواهد داشت چرا که قرآن را همراه و دنبالهای است که از آن جدایینپذیرد: عترت و امامت خاندان پیامبر.
حضرت پس از استدلال به برخی از آیات، آنگاه برای آنکه راه هرگونه تفسیر به رأی را ببندد به تفسیر پیامبر و همسرش علیبنابیطالب(ع) استناد میکند و ایشان را به تفکر در این امر فراخواندند بیشک شما در قرآن داناتر از پیامبر نیستید.
4 - چون گذشته نیستید ای انصار رسول خدا! ای شما که او را دربر گرفتید، آنگاه که دیگران او را طرد کردند و قصد قتل او را کردند. «ای بزرگمردان! و ای بازوان ملت! و نگهبانان اسلام! اینچگونه سستی و کوتاهی در حق من است؟ آیا رسول خدا نمیگفت: احترام مرد را در فرزندانش نگاه دارید؟ چه زود فراموش کردهاید.»
آنگاه حضرت با ناامیدی از انصار بهدنبال توجیهی برای تفسیر رفتار ایشان میگردد: «آری مرگ محمد(ص) حادثه بزرگی بود که اثر آن همه جا را گرفت و شکافش آشکار و پیچیدگی آن همهگیر شد و روی زمین با غیبت محمد(ص)، تیره گشت. ستارگان در مصیبتش گرفته شدند و آرزوها به آخر رسید و کوه فروتنی کرد و حریمها شکسته شد و حرمتها به هنگام مرگش درهم ریخت.»
5- خلیفه پاسخ میگوید: ای دخت رسول خدا شما خاندان پاک هستید، راهنمایان به خیر و دلیل بهشت. شما برگزیده زنان و دختران رسول خدایید. در گفتار راستگویید و در عقل و درایت بر دیگران پیشی دارید! اما من خود شنیدم که رسول خدا میگفت: ما گروه پیامبران طلا و نقره بر جای نگذاریم بلکه حکمت و دانش.
فاطمه پاسخ گفت:« سبحانالله که رسول خدا از کتاب خدا روی نمیگرداند و با احکام خدا مخالفت نمیکرد. خلیفه پاسخی نداشت جز استناد به اتفاق مسلمانان بر او بهعنوان خلیفه و اینکه ایشان داورانند و آنان این خلافت را بر گردن من انداختند و آنچه گرفتهام به اتفاق و تصمیم ایشان گرفتهام.
فاطمه که میدید قرآن را حکم کرده و خلیفه مسلمانان را، مسلمانان را اینگونه مخاطب ساخت:« ای مردم به باطل میگرایید و در قرآن تدبر نمیکنید یا بر دلهای شما قفل زدهاند.»
6- ای رسول خدا نمیدانی با ما چه کردند! «اگر میبودی روی نمیداد آنچه روی داد. آنچه بودنت مانع بود از انجامش، خاک از میانش برد. مردم با ترشرویی با ما برخورد کردند و ما را خوار و سبک داشتند و آنچه در دست ما بود غصب کردند. جبرئیل با آیاتی که میآورد مایه امن ما بود. اینک که تو را از دست دادهایم، راه خیر بر ما پوشیده مانده است.
ای کاش پیش از تو ما را مرگ فرامیگرفت. مرگ تو که ریگها و خاکها آن را بر ما تحمیل کردند، مایه آن بود که مصیبت و اندوهی بزرگ ما را دررسد.» فاطمه اما خوشحال بود چه آنکه پیامبر(ص) او را وعده داده بود که اولین عترت است که به او میپیوندد و زنده آزاد و شهید جاوید میشود.