زمانی هم که میشنوید شیوه این اجرا عروسکی است، این اشتیاق بیشتر میشود. لحظه ورود به صحنه رز زرد روی میز مارکز از دقت نویسنده و کارگردان نمایش «ماکوندو» خبر میدهد که به عادت نوشتن مارکز آشنا هستند. از شروع نمایش تا پایان نمایش لذت دیدن یک کار خوب را تجربه میکنید. با آزاده انصاری که سال هاست در زمینه کار عروسکی فعالیت کرده است و کارگردانی این نمایش را برعهده دارد، گفتوگو کردهایم.
- در داستان «پیرمرد فرتوت با بالهای بزرگ بزرگ» که این نمایش از آن بهره گرفته است، چه ویژگیهای دیدید که تصمیم گرفتید، آن را به شیوه عروسکی اجرا کنید؟
زمانی که بهدنبال متن برای نمایشنامه بودم، آرش پارساخو این داستان را به من پیشنهاد کرد. داستانهای مارکز در فضاهای فرا واقعی اتفاق میافتد و درون مایه آن خیالی وجادویی است، به همین دلیل پناسیل لازم را برای تبدیل به نمایش عروسکی دارد. زمانی که داستان را خواندم، متوجه شدم که متن، آن پتانسیل و جذابیتی را که من بهدنبالش هستم دارد.
- این داستان ویژگیهای لازم را برای تبدیل به نمایش عروسکی دارد، شما هم تغییراتی در متن اصلی دادید، از جمله اینکه شخصیت مارکز را هم وارد کار کردید اما تغییر دیگری در متن دادید و آن وارد کردن طنز در نمایش است. این کار را به دلیل عروسکی بودن نمایش انجام دادید؟
اصراری برای طنز کردن کار نداشتیم، اما این اتفاق سر تمرینات افتاد. در داستانهای مارکز شوخ طبعی و طنز در کلام دیده میشود و به نمایش هم منتقل شد.
که البته این طنز در داستانهای مارکز بسیار ظریف است.
زمانی که قرار شد این قصه را کار کنیم، ابتدا داستان را برای گروه خواندم، قصه ما را به خنده وا میداشت، یعنی قصه نکاتی داشت که ناخودآگاه فضای طنز را ایجاد میکرد؛ مثل بستن توری، برای ممانعت از ورود فرشتهها و پرندهها، یا روئیدن گل آفتابگردان از زخمهای مرد جذامی، از این شوخ طبعیها در کار مارکز بسیار دیده میشود. بهنظر حضور طنز کار را جذابتر میکرد.
- با این حرف شما موافقم. طنز در آثار مارکز بیشتر تخیلی وفانتزی است، اما ما در این نمایش طنز را در حرکات بازیگرها، عروسک کودک، رابطه الیزندا و پلایو میبینیم.
این حرکات را خودمان وارد کردیم. میخواستیم موقعیتهای شیرین در نمایش ایجاد کنیم. زمان تمرین به بازیگرها گفته شد که ما بهدنبال لال بازی و حرکاتی که بخواهد صرفا از بازیگر خنده بگیرد نیستیم.
- اشاره مستقیم میکنم به نقش پلایو که بازی، بازیگرش، صحبتهای شما را نقض میکند. بازیگرش دقیقا با نگاه و بازیش میخواهد از تماشاگران خنده بگیرد.
این بازی به درک آن بازیگر از نقشش برمیگردد.
- دیدگاه شما بهعنوان کارگردان، با توجه به صحبتهایتان در این مورد چه بود؟
فکر کردم میتواند این نوع بازی جذاب باشد.
- مخاطبان کار را بزرگسال در نظر گرفتید؟
هم بزرگسالان و هم کودکان میتوانند با این کار ارتباط بگیرند.
- بر چه اساسی این حرف را میزنید؟
افسانه و داستانهای جادویی را هم بزرگترها دوست دارند و هم کودکان. کودکانی که این کار را دیده اند، داستان آن را درک کردهاند. ما اینجا داستان را تصویری کردیم، به همین دلیل کودکان بالای 8 سال با کار ارتباط میگیرند، شاید کلام مارکز و آنچه آرش پارساخو؛ نمایشنامه در کار آورده است، را درک نکنند، اما با صحنهها ارتباط میگیرند و موضوع را درک میکنند.
- زمانی که استارت اولیه برای کارگردانی زده شد و طراحی و ساخت عروسکها آغاز شد، در این زمان چه گروه سنی را بهعنوان مخاطب در نظر گرفتید؟
ممکن است که کارگردانی از همان ابتدا مخاطب خودش را مشخص کند، اما من هیچوقت خودم را در برابر مخاطب نمیبندم. فکر میکنم در مرحله اول یک اتفاق باید در نمایش بیفتد و بعد ابزار قصه گفتن مشخص شود. به همین دلیل خودم را نمیبندم که مخاطبم کودک است و یا بزرگسالان.
- اما یک مرزی میگذارید؟
می گذارم. به همین دلیل میگویم که اتفاقا هم کودکان از دیدن کار لذت میبرند و هم بزرگسال.
- زمانی که قرار است کار برای بزرگسالان اجرا شود، یک طراحی نیاز خواهد بود و زمانی که برای کودک اجرا خواهد شد، طراحی دیگری نیاز است.
به کار اینطور نگاه نمیکنم. ابتدا فکر میکنم با ابزار عروسک، بازیگر و صحنه، چطور بهتر میتوانم قصه را بیان کنم. از همان ابتدا فکر نمیکنم که این قصه برای کودکان مناسب است و یا برای بزرگسالان. به جرات میتوانم بگویم که این کار مرزی ندارد. بازتاب مخاطبان نشان میدهد که هم کودک و هم بزرگسال با کار ارتباط میگیرند. در نمایش «ماه پیشونی» هم والدینی که به دیدن کار میآمدند از دیدن کار لذت میبردند و هم کودکان.
این قاعده کار کودک است که باید والدین از دیدن کاری که به همراه کودکانشان میبینند لذت ببرند. به همین دلیل است که کارگردانها موقع ساخت کار کودک هم به این مخاطبان فکر میکنند وهم به والدین آنها. اما این قانون برای کار بزرگسال صدق نمیکند.
من مرزی بین این دوتا قائل نمیشوم.
- اگر قرار باشد که داستان «پیرمرد فرتوت با بالهای بزرگ بزرگ» را برای کودکان کار کنید، چه تغییراتی در کار میدهید؟
خیلی طبیعی است که تغییراتی در کار داده شود.این همان مرز است.
با شما در مورد مرز گذاشتن موافق هستم، اما در کارگردانی خودم را نمیبندم. زمانی که شما یک قصه را برای کارگردانی انتخاب میکنید، قصه خودش را معرفی میکند. در مورد این کار هم همین اتفاق افتاد. قصه فضای بزرگسال داشت، اما زمانی که پای عروسک به میان میآید، این تصور پیش میآید که کار برای کودکان هم هست، اما من اصراری برای آن نداشتم.
- راوی داستان مارکز است، ما هم صدای او را میشنویم وهم عروسک مارکز را در صحنه میبینیم. دلیل اینکار چه بود؟
ابتدا ما صحنهها را بدون حضور مارکز گرفتیم، اما نمیشد از جادوی کلام مارکز گذشت. این نیاز را احساس کردیم که برخی از جاهای داستان نمایش روایت شود، آن هم با صدای مارکز. حضور عروسک مارکز هم به جذابیت کار اضافه میکرد و هم ما میتوانستیم از کلام جادویی مارکز استفاده کنیم.
- یکی از نکات مثبت کار تصویری بودن کار برمی گردد. جز چند آوای محدود از بازیگران ما دیالوگی از آنها نمیشنویم، و بار روایت داستان به دوش صدای مارکز و موسیقی است. چطور به این موسیقی رسیدید؟
موسیقی در این کار بهدلیل اینکه کلام ندارد، نقش مهمی دارد. موسیقی برای ما کار کلام را میکند، به همین دلیل است که زنده است و در طول نمایش شنیده میشود. موسیقی حرف میزند، دیالوگ دارد و حتی حالتها و حسهای بازیگران و صحنه را منتقل میکند. حضور فرشاد فزونی برای موسیقی این کار یک اتفاق خوب بود.
- از جمله کارگردانانی هستید که معتقدید هر متنی را میتوان تبدیل به نمایش عروسکی کرد؟
بستگی به این دارد که چهاندازه از یک متن را میخواهید تصویری کنید. از همه مهمتر در کار عروسکی این است که چقدر بتوانید تصاویر زیبا با عروسک ارائه بدهید. اگر قرار باشد هر داستانی را عروسکی کنید بدون اینکه تکنیک خاصی ارائه بدهید و یا خلاقیتی در کار نباشد، چرا کار را با بازیگر اجرا نکنیم؟ مهم این است که داستان را چطور به سمت فضای فانتزی ببریم و چطور وارد این دنیا شویم، حال میخواهد با تکنیک و یا در طراحی عروسک و بازی این کار انجام گیرد. مهم این است که چطور وارد دنیای فانتزی میشویم.