در تاریخ ادبیات ایران و عرب، بلاغت و معانی و بیان و صناعات در حکم نقد ادبی بوده است.
در عصر مشروطه کسی چون میرزا فتحعلی آخوندزاده برای نخستین بار به مفهوم نوین نقد و لزوم توجه به آن پی برد.
بعدها نیز چند مقاله در موضوع نقد و سخن سنجی به قلم ملکالشعرای بهار در مجله «دانشکده» انتشار یافت و نیز سلسله مقالاتی به قلم دکتر پرویز ناتل خانلری در شمارههای اول مجله سخن به چاپ رسید.
همچنین قرائت مقاله «وظیفه انتقاد در ادبیات» اثر بانو دکتر فاطمه سیاح در نخستین کنگره نویسندگان ایران در تاریخ 11 تیر 1325 در واقع نقطه عطفی در زمینه توجه به موضوع نقد ادبی بود.
نخستین کتابی که بهصورت مستقل در زمینه نقد ادبی در ایران منتشر شد اثری از دکتر لطفعلی صورتگر بود که در سال 1319 انتشار یافت، کمی بعدتر عبدالحسین زرین کوب رساله دکتری خود را زیرنظر بدیع الزمان فروزانفر با عنوان «نقدالشعر، تاریخ و اصول آن» به پایان برد. این تحقیق بعدها پس از تجدید نظر با عنوان نقد ادبی منتشر شد.
همه این تلاشها موجب شد که نقد ادبی بهعنوان موضوعی نو و لازم توجه جویندگان ادب فارسی را بهخود جلب کند، اما این حرکت ارزشمند بعدها به کندی گرایید آنچنان که در حال حاضر نقد در ایران جنبه علمی چندانی ندارد و منتقدانی که به همه اصول نقد و نقادی به شیوه علمی و دانشگاهی آشنا هستند از انگشتان دست نیز تجاوز نمیکنند و غالب نقدهایی که هم اکنون توسط افراد مختلف صورت میگیرد در واقع نقدهای بازاری و پیش پا افتادهای هستند که هیچ فایدهای برای ادبیات ندارند.
سید یحیی یثربی، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در این زمینه میگوید: مشکل نقد ادبی و اساسا ادبیات و نظریه پردازی در جامعه ما همگی به بیتحرکی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی بر میگردد در واقع مفهوم نقد در ایران بد جا افتاده است چرا که از گذشتههای دور نقد به معنای رد و ابطال یک اثر بود.
وی نقد به مفهوم جدید را بررسی همه جانبه اثر میداند و میگوید: نقد به مفهوم رد اثر نیست بلکه بررسی همه جانبه و دقیق یک اثر است. وظیفه نقد، توسعه علم و ارائه راهکارهای جدید، علمی و جبران کاستیهاست.
اما آنچه مسلم است اینکه نقد ادبی بهطور عام و بهصورت خاص در جامعه ما با مشکلاتی روبهرو است چرا که جامعه ما با وجود اینکه از نظر شکلی یک جامعه مدرن است اما از لحاظ محتوایی بیشتر سنتی است و به همین دلیل ما نقد به معنای جدید کلمه در حوزه فلسفه، علوم و ادبیات نداریم و بیشتر نقدهایی که در جامعه ما صورت میگیرد نقدهای درجه دومی است که مربوط به شکل میشوند و بیشتر به بیان ایرادات میپردازند، در حالی که ما به نقد محتوایی و نظریهپردازی نیاز اساسی داریم.
عبدالعلی دستغیب، منتقد و پژوهشگر ادبی نیز اشکال عمده نقد ادبی در ایران را متوجه دانشگاهها میداند. او معتقد است: نسل امروز نسلی است که تنها برای گرفتن مدرک به دانشگاه میرود و به تحقیق و پژوهش جدی نمیپردازد و آن عشق و علاقهای که پژوهشگرانی چون استاد زرین کوب، غلامحسین یوسفی و دیگران برای تحقیق و تفحص در ادبیات داشتند را ندارند. عامل دیگر نیز پایین آمدن سطح معلومات در مدارس، دبیرستانها و دانشگاه هاست چون متأسفانه در سیستم آموزش و پرورش و حتی آموزش عالی ما همواره کمیت را بر کیفیت ترجیح میدهند و اگر در این زمینه چاره جویی نشود این مسیر همچنان سیر نزولی خواهد یافت.
محمود نیکبخت، منتقدی است که سال هاست در این عرصه فعالیت دارد و تاکنون آثار بسیاری در زمینه نقد ادبی از او به چاپ رسیده است. او نقد جامعه ما را تعارف و تمجیدی مینامد و معتقد است: در ایران همواره این مسئله معمول بوده است که سری را که درد نمیکند دستمال نمیبندند. همین طرز تفکر که در واقع اثری بازدارنده دارد، در حوزه ادبیات و نقد نیز تسری پیدا کرده و آسیبهای جدی به آن وارد کرده است.
نیکبخت در ادامه میگوید: گفتوگوی انتقادی سبب پیشرفت جامعه میشود و تحولی نوین در عرصه پژوهش ایجاد میکند و این در حالی است که ما در عرصه نقد دانشگاهی بسیار خنثی هستیم چرا که بسیاری حتی اصول اولیه نقد را نیز رعایت نمیکنند بنابراین نقد موجود نمیتواند تاثیری در ارتقای پژوهشی جامعه بگذارد.
از طرف دیگر وجود نقد تعارفی و تمجیدی سبب شده است که بسیاری بیجهت و بدون اینکه کاری شایسته انجام داده باشند به شکل اسطوره در میآیند در حالی که اگر آثار این افراد بهصورت علمی، منسجم و صحیح نقد شود خواهیم دید که چنگی به دل نمیزند.
این منتقد ادبی عدمنا کارآمدی مسئولان فرهنگی را موجب عقب ماندگی فرهنگی جامعه میداند و بر این باور است که باید فرهنگ نقد در جامعه نهادینه شود تا به این وسیله فرهنگ، تفکرات و ادبیات این مرز و بوم به جهانیان معرفی و شناسانده شود.
فاطمه راکعی، استاد دانشگاه الزهرا نیز تنبلی پژوهشگران را عامل رکود نقد ادبی معرفی میکند و میافزاید: نقد دانشگاهی یا آکادمیک نقدی مبتنی بر معیارهای علمی و تخصصی است حال آنکه در حال حاضر چنین نقدی در جامعه ما وجود ندارد و جای خالی آن به شدت احساس میشود. دانشجویان و اساتید دانشگاهها نیز در حال حاضر آشنایی کمی با مباحث نقد ادبی دارند زیرا نقد بهصورت جدی در دانشگاهها مطرح نمیشود و حتی واحدهای درسی که به آن اختصاص داده شده بسیار اندک است و جای آن دارد که بیشتر به آن پرداخته شود.
این استاد دانشگاه یادآور میشود: متخصصانی که به شیوه علمی در جامعه ما به نقد میپردازند تعدادشان از تعداد انگشتان دست هم تجاوز نمیکند و نتیجه چنین امری این است که نقدهای بازاری و غیرعلمی بسیار زیاد شده است و حال آنکه نقد در مفهوم واقعی محک زدن آثار با توجه به مکاتب مختلف و دیدگاههای ادبی و علمی است نه تخریب و ارائه نظریات منفی، اما برخوردهای غیرتخصصی گاهی موجب مبالغه و گاهی نیز موجب منفی برخورد کردن با آثار ارزشمند میشود که البته گناه کم کاریهایی که در حوزه فرهنگی صورت میگیرد به پای مسئولان امر است.
اکبر اکسیر، طنزپرداز و شاعر نیز معتقد است: عمدهترین دلیل ضعف نقد در جامعه ما این است که اصولاً ما با نقد فنی و علمی آشنا نیستیم و آن را با بنگاه دوست یابی و دشمن تراشی اشتباه گرفتهایم در حالی که وظیفه عمده نقد راه یافتن به کنار متن و گشودن سپهر تازهای به سوی مخاطب است تا سبب شگفتی جامعه ادبی شود و تولیدات فکری به بار آورد.
همه این نظرات ما را به این نتیجه میرساند که مسایل نقد ادبی در دانشگاهها و نشریات وابسته به آن کمتر مطرح شده است و جای آن دارد که دانشگاهها و مراکز علمی بهعنوان بستری مناسب برای تولید و گسترش مضامین فرهنگی فعالیت بیشتری در زمینه ایجاد فرهنگ نقد و نقادی عالمانه در جامعه آغاز کنند و امید است که روزی فرا رسد که نقد علمی و آکادمیک در جامعه آنگونه که شایسته است به وجود آید و ما شاهد مقالات انتقادی اساتید دانشگاهها و جلسات کارآمد نقد داستان، شعر و دیگر آثار ادبی و فرهنگی باشیم.