چهارشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۷ - ۱۲:۳۸
۰ نفر

ترجمه - ناهید پیشور: وادیم پرلمن با «خانه‌ای از شن و مه» به شهرت رسید.فیلمی که با دستمایه قراردادن زندگی یک خانواده ایرانی در آمریکا، در اینجا هم مورد توجه قرار گرفت و دیده شد.

«زندگی پیش چشمان او» فیلمی که پرلمن سال‌گذشته آن را کارگردانی کرد و هم اکنون روی پرده سینماهای آمریکاست، به گفته سازنده‌اش اثری است که در آن زیبایی زندگی و آسیب‌پذیری آن به تصویر کشیده شده است.

کوششی از سوی این کارگردان روس، برای تثبیت موقعیتش در هالیوود به عنوان یک سرگرمی‌ساز موفق. هرچند پرلمن در «زندگی پیش چشمان او» کوشیده تا در خلال روایت داستان حر‌ف‌هایی هم برای گفتن داشته باشد...

  • تم اصلی زندگی پیش چشمان او چیست؟

زیبایی زندگی و آسیب‌پذیری آن. فیلم تازه من غزلی در ستایش زندگی است یا همان فصل سبز هستی انسان.

  • چرا صحنه‌ها را تکرار کردید؟

طنین پیام قصه برایم اهمیت زیادی داشت. به همین دلیل سعی کردم با تکرار صحنه‌ها آن را در جای خالی فیلم منعکس سازم و بر آن تاکید داشته باشم. زندگی پیش چشمان او فیلم فوق‌العاده پیچیده‌ای است که پیام اصلی آن در بستر زیرین لایه‌هایی از کلیدها و استعارات تعبیه شده است.

  • در روند روایت قصه به یک چرخش ناگهانی برمی‌خوریم با این ترفند می‌خواستید تماشاگر را دست بیندازید یا او را نسبت به موضوعی که مدنظرتان بوده روشن سازید؟

کاملا واضح است، هدف من آگاهی دادن به مخاطب و روشن کردن اوست، یکی از شاخصه‌های بارز فیلم عنصری اندیشمندانه و منطقی است که تماشاگر را به تفکر و اندیشه در پیام آن دعوت می‌کند، درست برخلاف خانه‌ای از شن ومه که فقط با احساس او سر و کار دارد، این دشوارترین تعادل و توازنی است که می‌توان برقرار کرد؛ گنجاندن هنرمندانه این اشارات و استعارات در عمق اتفاقات کوچک و بزرگ قصه و بخشیدن نوعی بینش و فلسفه متعالی به یک داستان به ظاهر پیش پا افتاده که می‌تواند برای هر کسی اتفاق بیفتد. با این روش کار ما در این پروسه چیزی شبیه به مزه‌دار کردن غذا بود، با افزودن چاشنی حقیقت به هر عمل و عکس‌العملی به آن عمق می‌بخشیم، طوری که هم با فکر مخاطب بازی کند و هم با احساس او!‌ این مهمترین چالش در کار ما بود.

  • خود را چطور کارگردانی می‌دانید؟ فیلمسازی امپرسیونیست، رئالیست یا رمانتیک؟!!

هر سه آنها، اما به عقیده خودم واقع‌گرایی در فیلم‌هایم پررنگ‌تر است. «در زندگی پیش چشمان او» موجی از واقع‌گرایی امپرسیونیستی جریان دارد، هنرپیشگان نقش خود را بازی می‌کنند و همه چیز کاملا زنده و واقعی است تلاش کردم این واقعیت‌ها را با ایماژهای پرحرارت، مهیج و احساسی چند لایه کنم و به مراتب پیچیده‌تر سازم، من کارگردانی به روش هنرمندانه و پرشاخ و برگ را تحسین می‌کنم، مثل کارهای پیترگرین اوی و کارگردان روسی آندره تارکوفسکی!

  • چرا روی صحنه بالا رفتن دوچرخه از جاده اینقدر اصرار داشتید؟

نمای بسیار تاثیرگذار و جالبی داشت بیشتر صحنه‌های فیلم ریتم و سرعت ثابتی دارند، مثل سکانس رویا در دنیای دیانای بزرگتر! صحنه دوچرخه هم پروسه‌ای در شکل‌گیری آن ریتم خاصی است که در آن دنیا را از دریچه چشم دیانا بزرگتر می‌بینیم و البته آن را لمس می‌کنیم. می‌خواستم به چشمان بیننده استراحتی بدهم. در خانه‌ای از شن و مه هم‌چنین سکانس مشابهی داشتیم، نمایی طولانی با دوربین متحرک از عکس‌های خانوادگی که در قاب‌های طلایی به دیوار آویخته شده بودند.

  • صحنه احساسی اوماتورمن از جالب‌ترین بخش‌های فیلم بود. در چند برداشت توانستید چنین بازی تاثیرگذاری را از او بگیرید؟

من از اوما چنین اجرایی را نخواسته بودم. شاهکار خودش بود، نباید از هیچ هنرپیشه‌ای بازی گرفت، خود او می‌داند چطور باید بازی کند. این درسی است که از بن کینگزلی آموخته‌ام. بدترین کاری که یک کارگردان می‌تواند انجام دهد این است که به بازیگری بگوید کافیست خیلی عالی بود!

  • چرا از اوا آموری استفاده کردید؟ آیا کار او را در «نجات یافته» دیده بودید؟

 نه من هیچ کاری از اوا ندیده بودم. اوا درتستی که برای انتخاب بازیگر نقش برگزار کردیم یکی از فینالیست‌ها بود. درست همانطور که جنامالونه از میان گزینه‌ها بالا آمد. ایوان (راشل وود) لاین‌هایی از فیلمنامه را با او خواند و گفت:«این خودش است!»

  • آیا برای انتخاب خود راشل وود معیار خاصی را مدنظر داشتید یا بازی او را در جایی قبلا دیده بودید؟

نه متاسفانه. اما او شیرین‌ترین، ملیح‌ترین و موقرترین فرشته کوچک ما بود. بهترین بازیگر دنیاست هر کس با او کارکرده این را اعتراف می‌کند!

  • آیا موضوع این فیلم همیشه برای شما جذابیت داشته است؟

بله.

  • رمان اصلی لوراکاسشیکه را خوانده‌اید؟

بله، قبل از فیلمبرداری خانه‌ای از شن و مه آن را خواندم. آن روزها تقریبا هفته‌ای سه کتاب می‌خواندم. از چهارسالگی مطالعه را آغاز کردم، زمانی که در شوروی سابق زندگی سخت و مشقت‌باری داشتم باز هم کتاب می‌خواندم.

 کتاب‌ها تنها دوستان من بودند، منبع نور و سرچشمه الهامات من! به همین خاطر همیشه با آنها مثل مقدساتم رفتار می‌کردم. به نظر من کتاب باید پیامی را منعکس سازد، نمی‌دانم چرا و چگونه اما این رمان طنین‌اندازی لازم را داشت. شاید دلیل آنکه خیلی زود با آن ارتباط برقرار کردم و در برخی موارد با کاراکترهای آن هم ذات‌پنداری کرده‌ام این باشد که من با یک مادر تنها بزرگ شده‌ام و همواره سنگینی نوعی حس تنهایی و افسردگی را روی قلبم یدک کشیده‌ام؛ همان احساس تهی بودن که با نگریستن به تاراج لحظه‌هایی که می‌توانستند خاطره‌ساز باشند به انسان دست می‌دهد در یک چشم به هم زدن می‌بینی که داس دروگر وقت تنها بیغوله‌ای بی‌ارزش از آرزوهایت باقی گذاشته و جز حسرت و افسوس کاری از دستت برنمی‌آید...

  • شما در حال تنظیم سناریوی اقتباسی از Atlas Shrugged اثر آین ‌راند هستید و قرار است آن را برای استودیو لانیزگیت کارگردانی کنید. از قرار معلوم فیلم باید داستان مردان و زنان صاحب اندیشه و متفکری باشد که تصمیم به اعتصاب می‌گیرند... آیا رمان اصلی را خوانده‌اید؟ اگر این طور است چندبار؟

بله- یک بار. من معمولا برای اقتباس از رمان و به فیلمنامه در آوردن آن، روش مخصوص به خودم را دارم. همان بار اولی که رمان را می‌خوانم زیر بخش‌های مهمتری که در روند داستان و جلو بردن قصه تاثیرگذارند خط می‌کشم.

 حتی بخش‌هایی که می‌توان صحنه‌های بهتری از آنها درآورد را جدا می‌کنم. در مرحله بعد صحنه‌ای که در ذهنم مجسم کرده‌ام به روی کاغذ می‌آورم و دیالوگ‌های لازم را برای آن می‌نویسم. قدم بعدی استفاده از کارت‌های راهنماست. هر صحنه را روی یک کارت راهنما می‌آورم و همه را روی دیوار نصب می‌کنم. آنقدر کارت‌ها را عقب و جلو می‌کنم و در هر کدام از آنها دست می‌برم که به روال منطقی سناریو و زمان محدود آن برسم. در تنظیم فیلمنامه خانه‌ای از شن و مه حتی از کارت‌های رنگی استفاده می‌کردم که هر رنگ نشانگر وضعیت روحی و احساسی هر کدام از کاراکترهای فیلم بود…

  • دلیل به تعویق افتادن پروژه Atlas Shruggedچه بوده است؟

هم اعتصاب نویسندگان هالیوود و هم بارداری خانم آنجلیاجولی با این وجود ما هنوز هم روی فیلمنامه و انتخاب بازیگران کار می‌کنیم.

  • چه مبلغ بودجه‌ای برای این کار در نظر گرفته شده است؟

حدود 70میلیون دلار. سعی می‌کنم فیلم‌هایی بسازم که هم ارزش دیدن داشته باشند و هم در گیشه توفیق یابند. به همین دلیل کار قبلی‌ام 15میلیون دلار هزینه برداشت و زندگی پیش چشمان او 13میلیون دلار.

  • لوکیشن‌ها را انتخاب کرده‌اید؟ شایع شده که فیلمبرداری را هم از همین امسال آغاز می‌کنید؟

بله از چند ماه دیگر این پروژه را در پنسیلوانیا جلوی دوربین می‌بریم و صحنه‌های مربوط به نیویورک سیتی را در پترزبورگ می‌گیریم.

  • داستانتان در چه زمانی روی می‌دهد؟ گذشته، حال یا آینده؟!!!

حال و هوای این فیلم تا حد زیادی به فضای دهه 40 شباهت دارد. آمریکا بعد از رکود اقتصادی سال‌های 1939-1929 هنوز در جنگ جهانی دوم گرفتار نشده، اما همه چیز از هم فرو می‌پاشد، این کار به لحاظ بصری خیلی جذاب از آب درخواهد آمد.

  • آیا خودتان را هم یکی از همین متفکران صاحب اندیشه می‌دانید؟

بله، قطعا. برای ارتباط با این شخصیت‌های متفکر و پرداختن به این رمان سنگین باید صاحب اندیشه بود! البته این تنها توصیه‌ای بود که مادرم بعد از خواندن رمان خانم را‌نه به من کرد. او معتقد بود که برای اقتباس باید راهی برای وارد شدن به حیطه داستان را پیدا کنم و بهتر است به زندگی خود نگاه کنم، زندگی در فقر و زیر سلطه کمونیسم! زمانی که با 14 دلار به هالیوود آمدیم...

  • شما هم به اعتصاب می‌روید؟

اگر احساس قربانی شدن به من دست دهد حتما این کار را می‌کنم.

  • چطور کودکی‌تان و زندگی در شوروی بر کارتان تاثیر گذاشت؟

 وقتی 14ساله بودم با مادرم کشورمان را ترک کردیم. سال 1977 بود کمونیست‌ها سعی می‌کردند برای حفظ وجهه عمومی گروهی از یهودی‌ها را به خارج از کشور بفرستند. حتی آب گرم نداشتیم و قحطی گندم هم بیداد می‌کرد. زمانی که جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا و Brezhnev دیکتاتور شوروی بر معامله‌ای توافق کردند با خودم گفتم: ما انسان‌ها هستیم که در دست سیاستمداران حتی به اندازه چند تکه نان هم ارزش نداریم! خاطرات تلخ کودکی در جهان‌بینی و تبعا کار حرفه‌‌ای من بسیار تاثیرگذار بود و اعتراف می‌کنم که مرا آبدیده‌تر کرده است!

  • دو اثر قبلی‌تان بر مرگ تاکید داشتند. فیلم جدیدتان چطور؟!!

در خانه‌ای از شن و مه شاید! اما برعکس زندگی پیش چشمان او فقط بر زندگی تاکید دارد. اما با وجود تفاوت‌هایی که میان فیلمنامه و رمان Atlas shrugged وجود دارد لحن آنها کاملا به هم شبیه است. در تنظیم سناریو تلاش کردیم اضافات را حذف کنیم. به عنوان مثال کاراکتر چریل و شعار روز رستاخیز کاملا کنار گذاشته شده‌اند، چون پرداختن به این حاشیه‌های شخصیت‌های فرعی و ایده گسترده، زمان زیادی را از داستان ما می‌گیرد.

  • رمان در سه بخش مجزا نوشته شده است، آیا تا به حال فکر کرده‌اید می‌توانید از آن یک تریلوژی موفق بسازید؟

در بخش‌هایی که مد نظر شماست. نقطه اوج و رویدادهای مهم و پرهیجان کافی وجودندارد که بتوان از آن سه‌گانه‌ای موفق چون ارباب حلقه‌های تولکین ساخت.

  • رمان را در حوزه ادبیات چطور ارزیابی می‌کنید؟

 اثری بزرگ و تاثیرگذار که در زمان انتشارش حسابی سروصدا کرد و توانست با طیف وسیعی از مخاطب ارتباط برقرار کند، اما به عقیده من در مقایسه با آثار برجسته منثور در ادبیات به لحاظ نگارشی نتوانسته به استانداردهای نثر نویسی دست یابد. حتی در داستان‌پردازی هم ماشین وار عمل کرده ولی فکر و احساس داستانی را شروع کرده و به پایان می‌رساند.

  • فکر می‌کنید زندگی پیش چشمان او چقدر از بودجه مصرفی را باز می‌گرداند؟

بیلیون‌ها دلار.(می‌خندد) طوری آن را ساختم که بزرگتر و معروف‌تر از تایتانیک از آب در بیاید. اما نه! جدا باید واقع بین باشیم،‌ حتی برندگان اسکار هم نمی‌توانند چنین رقمی را در اکران داخلی و بعضا در نمایش جهانی هم داشته باشند. برای چنین فیلم‌هایی نمایش در سینماها فقط تبلیغاتی برای فروش نسخه دی.وی.دی آنهاست.

  • آیا با این گفته آین راند موافقید که پول می‌تواند منشا همه خوبی‌ها باشد؟

جمله‌ای را از رمان این نویسنده به خاطر دارم که به آن اعتقادپیدا کرده‌ام، فکر می‌کنم بتوانید پاسخ سؤالتان را از آن بگیرید:«سطحی نگری هنرمندی که فکر می‌کند یک تاجر دشمن اوست به مراتب تراژیک‌تر از تاجری است که نمی‌داند وجودش بسط متعالی‌ترین روح خلاق بشر است.»

منبع:boxofficemojo.com
16آوریل2008

کد خبر 54662

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز