در سال ۱۳۴۱ محله جوادیه برای خود شهرداری مستقل داشت و شهردار وقت آن زمان در اجلاسی که برای بررسی ابعاد اجتماعی مسائل شهر تهران در دانشگاه تهران برگزار شده بود سخنرانی کرد و هیچ یک از سخنرانان بعدی آن همایش نتوانستند در سخنان خود به مسائل مطرح شده از سوی شهردار جوادیه بیتفاوت باشند. در محله جوادیه چهرههای سرشناس زیادی زندگی میکردند مانند «عمران صلاحی» نویسنده و «جواد فردانش» که مالک زمینهای محله بود. بنابراین بهتر است به تاریخچه شکلگیری این محلهها و انسانهایی که در این محلهها تأثیرگذار بودند توجه بیشتری داشت. تحلیل اجتماعی شعر «من بچه جوادیهام» با محله جوادیه آغاز میشود، اما بیدرنگ در آن از محلههای نزدیک این محله مثل امیریه، منیریه، مختاری، شوش و سیمتری جی یاد میشود تا یادآوری کند که ساکنان این محلهها مثل هم زندگی میکنند. او در این شعر به خوبی آسیبها و بیعدالتیهای موجود در محلههای جنوب تهران را به تصویر کشیده است. غفلت و بیتوجهی نسبت به تاریخ و فرهنگ محلهها و سبک زندگی گذشتگان آثار منفی جبرانناپذیری دارد و باید تلاش کنیم آینده محلههای قدیمی مثل جوادیه را به نوعی رقم بزنیم که به قول شاعر آنقدر مردم به یکدیگر اعتماد داشته باشند که در مراودات و تعاملات خود تکه نان یا تار موی سبیل، درستی و صداقت کار آنها را ضمانت کند.
- قطعه شعری از مرحوم «عمران صلاحی»
- بر بامها
روییده شاخههای فلزی
بر بامها
باد دروغ میوزد
موج فریب میگذرد
و شاخههای خشک فلزی
از این هوای تار و دروغین
سرشار میشوند و
پربار میشنود
این شاخههای خشک فلزی
با ریشههای شیشهای خود
از مغز ساکنان این محله غذا میگیرند
به شاخههای خشک فلزی
حتی کلاغها هم مشکوکند
بر بامها شکوه کبوترها دیگر نیست
زیرا کبوتران
مغلوب مرغهای فلزی گشتند
از روی شاخههای فلزی
اینک عبور مرغهای فلزی ست
اکنون کبوتران
در سینه ملول کبوتربازان
می لرزند
با دست و بال زخمی
من بچه جوادیهام
من هممحل دزدانم
دزدان آفتابه
من هممحل میوهفروشان دورهگرد
من هممحل دردم
این روزها دیگر
چون بشکههای نفتم
با کمترین جرقه
می بینی
ناگاه
تا آسمان هفتم
رفتم!
نظر شما