از سویی برخی کارگردانان قصد دارند، به سمت سوژههای جذاب بروند؛ سوژههایی که در بطن خود جسارت آمیز هم هستند، اما در نهایت برای اینکه زهر این جسارت گرفته شود، به دم دستیترین و گل درشتترین شعارهای اخلاقی متوسل میشوند.
مثلا در «همخانه» مهرداد فرید، با قرار دادن یک زوج جوان دانشجو در موقعیتی که تاکنون به این شکل در سینمای ایران تجربه نشده است، کوشیده تا فضایی تازه را تجربه کند ولی در انتهای ماجرا باز هم پای شعارهایی به میان میآید که فیلم برای آنها بستری مهیا نکرده است.
به نظر میرسد که فیلمساز این فصلها را در فیلم گنجانده تا مشکلی برای دریافت پروانه نمایش نداشته باشد. منتها سؤال اینجاست: وقتی به هر دلیل امکان رفتن به سراغ برخی مضامین وجود ندارد، چه اصراری است که چنین کاری صورت گیرد تا فیلمساز در نهایت مجبور شود سازی جداگانه کوک کند و به نوعی تناقض دامن بزند؟ در چنین شرایطی چگونه میتوان انتظار داشت که تماشاگر از چنین محصولاتی استقبال کند؟ تماشاگری که آنقدر با هوش هست که از همان ابتدا بتواند فرجام کار را حدس بزند.
حالا اینکه گاهی اوقات همین جنس فیلمها با استقبال نسبی همراه میشوند را باید به پای مسائل دیگری نوشت، مثل استفاده از بازیگرانی که از گیشه تضمین شدهای برخوردارند.
نکته دیگر اینکه حتی در رویکرد سینماگران به موضوعاتی که تماشاگر از آنها سابقه ذهنی دارد و به تعبیری آشکارتر، باز تولید محصولات سینمای فارسی در فضای امروزی نیز باز شاهد همین تردیدها هستیم. به دلایل متعدد و متنوع بسیاری از الگوهای امتحان پس داده سینمای فارسی، تنها در شرایطی قابل تکرارند که بتوان آنها را با آنچه باید و نبایدهای سینمای ایران را شکل میدهند، منطبق کرد.
این انطباق در بسیاری از موارد به دوپارگی فیلم میانجامد و در نهایت هم محصول نهایی نه آن است و نه این.مثلا خط داستانی «انعکاس» که این روزها روی پرده آمده، کاملا مشابه برخی فیلمهای قدیمی سینمای ایران است. فیلم تا نیمه اولش با تمام اشکالات رواییای که دارد، در تعریف این داستان، به توفیق نسبی میرسد و تماشاگر را هم با خود همراه میکند ولی از آنجا که سازندگان فیلم، برای گرفتن زهر داستان، شروع به دادن پند و اندرز میکنند، هم لحن اثر عوض میشود و هم نوعی نقض غرض پیش میآید. گاهی اوقات عبور از برخی خطوط قرمز، چنان در مسائل سطحی، خلاصه و تنزل داده میشود که گویی مفهوم واژه جسارت به غلط در ذهن فیلمسازان جا افتاده است.
در هیچ جای دنیا، نه استفاده از شوخیهای سخیف نام جسارت به خود میگیرد و نه نمایش روابط غیر متعارف. نگاهی به آنچه در دل جامعه جریان دارد و فیلمهایی که گویی سازندگانشان در دنیای دیگری به سر میبرند، نشان از این دارد که این فاصله عمیق، حاصل شرایطی غیر طبیعی است. در شرایط غیرطبیعی هم شاید نتوان از خیلی از فیلمسازان توقع ارائه فیلمهایی نزدیک به حال و هوای جامعه را داشت.از سینمایی که همچنان به تکرار خود مشغول است و موقعیتهای کلیشهای را به همان شکل وشمایل و بدون هیچ نوع نوآوری باز تولید میکند، انتظار جسارت نمیتوان داشت. به خصوص وقتی که قرار است همان تلقی نهچندان درست فیلمسازان از جسارت نیز، در پرده آخر فیلم به شعارهای اخلاقی رو به دوربین منتهی شود؛ شعارهایی که چون عارضیاند و تحمیلی، هیچ تماشاگری نمیتواند آنها را جدی بگیرد.