مدیرکل اداره نظارت و ارزشیابی هم با استقبال از این تصمیم، از اجرای طرحهایی برای نمایش فیلمهای فرهنگی خبر داد. در زمینه نمایش فیلمهای هنری همواره دچار افراط و تفریط بودهایم. اگر در دهه 60، فیلمهای متعلق به این جریان در بهترین سینماهای تهران و با تبلیغات و فضای گسترده برای اکران به نمایش در میآمدند و با وجود فروش ضعیف از پرده برداشته نمیشدند، در سالهای بعد سیر اتفاقات به گونهای پیش رفت که اصلاً امکانی برای نمایش فیلمهای این جریان فراهم نمیشد.
در واقع جز چند فیلمساز با نفوذ، که توانستند فضایی مناسب برای اکران فیلمهایشان بیابند، بقیه فیلمهای این جریان یا اکران نشدند یا جوری روی پرده آمدند و رفتند که کسی از آمدن و رفتنشان خبردار نشد.
سوءتفاهمهایی هم در این میان وجود داشته که نشان میدهد حتی برخی از فیلمسازان این جریان هم تصور درستی از شیوه مناسب اکران آثارشان ندارند. مثلاً کارگردانی که فیلمی بدون حضور بازیگر شناخته شده و بدون روایت داستان و مبتنی بر ساختاری مستندگونه ساخته، انتظار دارد همان امکانی که در اختیار یک فیلم تجاری قرار میگیرد، به او نیز تعلق یابد؛ یعنی اکران در سینماهای گروه با مدت زمانی طولانی؛ چیزی که اتفاقاً اصلاً به نفع فیلمهای این جریان نیست.
سینمای ایران در مخاطبشناسی دچار غفلتی تاریخی بوده و همین مسئله باعث شده تا کسانی که توقع دیگری از سینما دارند هم به تماشای فیلمهای متفاوت نروند. فیلمهای هنری بیش از هر چیز نیازمند ایجاد فضاهایی به نام پاتوقهای فرهنگی هستند. پاتوقهایی که علاقهمندان جدی سینما در آنجا گردهم آیند و صرفاً هم برنامه نمایش فیلم در کار نباشد و جلسات نقد و بررسی، تهیه کاتالوگ و... هم در دستور کار قرار گیرد.
نکته دیگر جغرافیای سینماهایی است که قرار است فیلمهای فرهنگی را نمایش دهند. بدیهی است که مثلاً سینماهای میدان انقلاب، جای مناسبی برای نمایش فیلمهای فرهنگی نیستند. میشود آمار گرفت که فیلمهای هنری که در این سالها، در چنین سالنهایی به نمایش درآمدهاند، چقدر در جذب مخاطب موفق عمل کردهاند. دوستی که برای تماشای فیلم ستایش شده جشنواره فجر به یکی از سالنهای واقع در میدان انقلاب رفته بود، میگفت حتی یک ردیف از صندلیهای سینما هم پر نشده بود. این مسئله خود از نوعی نابسامانی در تعریف مناسبات اکران در سینمای ایران حکایت میکند.
فیلم فرهنگی به جای سالنهای پر تعداد، به اکران متمرکز و با مدت زمان طولانی نیازمند است و البته اطلاعرسانی درست تا مخاطب خود را بازیابد. فیلمی که بنایش را بر ساختارشکنی گذاشته، نباید در تبلیغات تماشاگر را گول بزند. تماشاگری که با تصور دیدن یک فیلم سرگرمکننده به سینما میآید و با محصولی متفاوت روبهرو میشود، ممکن است چنان مغبون شود که تا مدتها پا به سالن سینما نگذارد.
فعلاً در قدم اول اختصاص 5سالن سینما برای اکران فیلمهای فرهنگی را میتوان به فال نیک گرفت و امیدوار بود که طرحهای دولت برای سامان بخشیدن به نمایش این فیلمها، به سرنوشت طرح «آسمان باز» (که کاملاً شکست خورد) دچار نشود.
قطعاً تعامل مدیران سینما با سینماگران و کارشناسان میتواند ضریب خطا را کاهش دهد و شرایطی ایجاد کند که فیلمهایی که خارج از جریان اصلی ساخته میشوند، هم بتوانند به نمایش درآیند و تماشاگر خود را بیابند.آسمان باز، چشمهای بسته چند روز پیش شورای صنفی نمایش در آخرین جلسهاش به این جمعبندی رسید که 5 سالن سینما را به اکران فیلمهای فرهنگی اختصاص دهد. مدیرکل اداره نظارت و ارزشیابی هم با استقبال از این تصمیم، از اجرای طرحهایی برای نمایش فیلمهای فرهنگی خبر داد. در زمینه نمایش فیلمهای هنری همواره دچار افراط و تفریط بودهایم.
اگر در دهه 60، فیلمهای متعلق به این جریان در بهترین سینماهای تهران و با تبلیغات و فضای گسترده برای اکران به نمایش در میآمدند و با وجود فروش ضعیف از پرده برداشته نمیشدند، در سالهای بعد سیر اتفاقات به گونهای پیش رفت که اصلاً امکانی برای نمایش فیلمهای این جریان فراهم نمیشد. در واقع جز چند فیلمساز با نفوذ، که توانستند فضایی مناسب برای اکران فیلمهایشان بیابند، بقیه فیلمهای این جریان یا اکران نشدند یا جوری روی پرده آمدند و رفتند که کسی از آمدن و رفتنشان خبردار نشد.
سوءتفاهمهایی هم در این میان وجود داشته که نشان میدهد حتی برخی از فیلمسازان این جریان هم تصور درستی از شیوه مناسب اکران آثارشان ندارند. مثلاً کارگردانی که فیلمی بدون حضور بازیگر شناخته شده و بدون روایت داستان و مبتنی بر ساختاری مستندگونه ساخته، انتظار دارد همان امکانی که در اختیار یک فیلم تجاری قرار میگیرد، به او نیز تعلق یابد؛ یعنی اکران در سینماهای گروه با مدت زمانی طولانی؛ چیزی که اتفاقاً اصلاً به نفع فیلمهای این جریان نیست.
سینمای ایران در مخاطبشناسی دچار غفلتی تاریخی بوده و همین مسئله باعث شده تا کسانی که توقع دیگری از سینما دارند هم به تماشای فیلمهای متفاوت نروند. فیلمهای هنری بیش از هر چیز نیازمند ایجاد فضاهایی به نام پاتوقهای فرهنگی هستند. پاتوقهایی که علاقهمندان جدی سینما در آنجا گردهم آیند و صرفاً هم برنامه نمایش فیلم در کار نباشد و جلسات نقد و بررسی، تهیه کاتالوگ و... هم در دستور کار قرار گیرد.
نکته دیگر جغرافیای سینماهایی است که قرار است فیلمهای فرهنگی را نمایش دهند. بدیهی است که مثلاً سینماهای میدان انقلاب، جای مناسبی برای نمایش فیلمهای فرهنگی نیستند. میشود آمار گرفت که فیلمهای هنری که در این سالها، در چنین سالنهایی به نمایش درآمدهاند، چقدر در جذب مخاطب موفق عمل کردهاند.
دوستی که برای تماشای فیلم ستایش شده جشنواره فجر به یکی از سالنهای واقع در میدان انقلاب رفته بود، میگفت حتی یک ردیف از صندلیهای سینما هم پر نشده بود. این مسئله خود از نوعی نابسامانی در تعریف مناسبات اکران در سینمای ایران حکایت میکند.
فیلم فرهنگی به جای سالنهای پر تعداد، به اکران متمرکز و با مدت زمان طولانی نیازمند است و البته اطلاعرسانی درست تا مخاطب خود را بازیابد. فیلمی که بنایش را بر ساختارشکنی گذاشته، نباید در تبلیغات تماشاگر را گول بزند. تماشاگری که با تصور دیدن یک فیلم سرگرمکننده به سینما میآید و با محصولی متفاوت روبهرو میشود، ممکن است چنان مغبون شود که تا مدتها پا به سالن سینما نگذارد.
فعلاً در قدم اول اختصاص 5سالن سینما برای اکران فیلمهای فرهنگی را میتوان به فال نیک گرفت و امیدوار بود که طرحهای دولت برای سامان بخشیدن به نمایش این فیلمها، به سرنوشت طرح «آسمان باز» (که کاملاً شکست خورد) دچار نشود. قطعاً تعامل مدیران سینما با سینماگران و کارشناسان میتواند ضریب خطا را کاهش دهد و شرایطی ایجاد کند که فیلمهایی که خارج از جریان اصلی ساخته میشوند، هم بتوانند به نمایش درآیند و تماشاگر خود را بیابند.