به گونهای که بنا به گزارش مورخان یونانی از زندگانی ایرانیان باستان، آنها به امر آموزش و فرهنگآموزی کودکان توجه وافری داشتند.
این مسئله به نگارش کتابهای مختلفی در این زمینه دامن زده بود، بهطوری که از همان دوران باستان –گرچه چیز زیادی در دست نیست – کتابهای موسوم به اندرزنامه، نصیحتنامه و... در آداب و رسوم زندگانی فردی و اجتماعی نگاشته شد. از این میان کتابهای «قابوسنامه» و «سعادتنامه» از جایگاه خاصی در این حوزه برخوردارند. مطلب حاضر به شرح تربیت کودکانه در این 2 کتاب میپردازد.
تولد فرزند همواره با یمن و برکت تلقی و برای آن مراسم خاصی برگزار میشد؛ مراسمی از قبیل نام نهادن، به دایه سپردن، سنت کردن و سپس مسئله تعلیم و تربیت کودک.
توجه عنصرالمعالی به تربیت کودک بسیار روانشناسانه و دقیق است. او توصیه میکند از بدو تولد به زبانآموزی کودک توجه شود و عقیده دارد با کودک از آن زمان باید حرف زد. (عنصر المعالی 49:1380)
عنصرالمعالی در مورد تعلیم وتربیت پسران به آموزش قرآن و سپس آموزش پیشه وحرفهای توجه میدهد و میگوید: «باید هرچه آموختنی باشد از فضل و هنر فرزند را همه بیاموزی تا حق پدری و شفقت پدری به جای آورده باشی.» (همان: 134) و در تایید سخنان خویش بیان میکند: «نان فرزند، ادب آموختن دان و فرهنگ دانستن.» (همان: 134)
عنصرالمعالی درباره روش تعلیم خود در دوران کودکیاش میگوید: «چون 10 ساله شدم ما را حاجبی بود، رایضی و فروسیت نیکو دانستی. پدرم مرا به وی سپرد تا مرا سواری و زوبین انداختن و نیزه انداختن و نیزه باختن و کمند افکندن جمله اسباب فروسیت و رجولیت بیاموختم... تا مرا شنا بیاموختند.» (همان:3-132)؛ البته این نوع تعلیم چنان که مشهود است، مختص فرزندان نخبگان است. فنون جنگی و سواری و اهمیت بسیاری که به شنا کردن میدادند و امتحانی که در پایان گرفته میشد حاکی از توجه بسیار، به ویژه به تربیت فرزندانشان است. در کیمیای سعادت نیز به آموزش و تربیت کودک اهمیت بسیاری داده شده، به ویژه در مورد تربیت کودک در سالهای اولیه زندگی تاکید بسیاری شده است.
غزالی در کیمیای سعادت با آگاهی از اهمیت تربیت فرزند بیان میکند که سالهای ابتدای زندگی کودک از مهمترین دورههای تربیتی است؛ «بدان که کودک امانتی است در دست پدر و مادر و آن دل پاک وی است. چون گوهری است نفیس و نقش پذیر. چون موم و از همه نقشها خالی است. چون زمین پاک است که هر تخم که در وی افکنی بروید و اگر تخم خیر افکنی به سعادت دین و دنیا رسد و مادر و پدر و استاد در آن ثواب شریک باشند و اگر بر خلاف این باشد بدبخت شود و ایشان در هرچه بر وی رود شریک باشند.» (غزالی 1361: ج 2، 27) بدین ترتیب غزالی پدر و مادر و استاد را در سعادت و شقاوت فرزند سهیم میشمارد و در ادامه توصیه میکند؛ «به ادب کردن و آموختن اخلاق نیکو به وی و دور داشتن از همنشین بد.همچنین وی را سختی دادن تا به تن آسایی خو نکند.» (همان) وی در مورد دایه کودک توصیه میکند: «تا زنی که وی را شیر میدهد به صلاح و نیکو خوی و حلال خواره بود که خوی بد از دایه سرایت کند.» (همان)
وی توصیه میکند از اولین کلماتی که به کودک آموزش داده میشود یاد خدا باشد؛ «چون زبان وی گشاده شود اول سخن وی الله باشد.» (همان)
غزالی در مورد رفتار با کودک در سالهای اولیه تولد معتقد است که باید او را به سختیها عادت داد تا «وی اندر تنعم و آراستن جامه، خوی فرا نکند.» (همان)
او در عادت دادن کودک به سختیها اشاره میکند: «نگذارد که به روز خسبد که کاهل شود و شب بر جای نرم نخواباند تا تن وی قوی شود و هر روز یک ساعت او را از بازی باز ندارد تا فرهیخته شود وتنگ دل نشود.» (همان: 29)
غزالی چون اولین شهوتی را که در کودک پدید میآید، طعام میداند تاکید دارد تا به وی آداب غذا خوردن آموزش داده شود؛ «تا به دست راست خورد، بسمالله گوید، به شتاب نخورد، خُرد بجاید. چشم بر لقمه دیگری نیفکند، دست وجامه آلوده نکند.» (همان: 28) «همچنین وی را بیاموزد تا آب دهن و بینی پیش مردم نیندازد و پشت به کسی نکند، با ادب بنشیند، بسیار نگوید، سوگند نخورد و هر که مهتر وی بود وی را حرمت دارد و اندر پیش وی نرود.» (همان: 29)
در مورد تنبیه و تشویق کودک میگوید: «چون کودک کاری نیک بکند، وی را بر آن بستاید و اگر خطایی بکند چند باری نادیده بگیرید و سپس او را توبیخ کنید.» (همان: 28)
در مورد تعلیم نماز و طهارت غزالی سن 10 سال را مفید میداند و میگوید: «چون 10 ساله شد به نماز و طهارت فرماید.» (همان: 29)
غزالی به بازی کودکان توجه کرده است و آن را برای رشد آنان مفید میداند؛ «هر روز یک ساعت وی را از بازی باز ندارد تا فرهیخته شود وتنگ دل نگردد.» (غزالی 1361: ج 29، 2)
تعلیم کودکان اغلب در مکتبخانهها صورت میگرفت و گاهی نیز از مساجد بهعنوان مرکز تعلیم کودکان استفاده میشد. برای انتخاب معلمان مکتب، دقت خاصی به عمل میآمده است و حتی محتسب نیز بر آن نظارت داشته است. صاحب «معالم قربه» که خود یک محتسب سختگیر و دقیق بود شرایطی برای یک معلم مکتب بیان میکند: «معلم باید از اهل صلاح و پاک دامن و امین و حافظ کتاب خدا و خوش خط وآشنا به علم حساب باشد و بهتر است که ازدواج کرده باشد و نباید محتسب به شخص عزب اجازه دهد که مکتبخانه دایر کند، مگر اینکه پیر مردی معروف به دینداری و نیکوکاری باشد.» (ابن اخوه 175:1360) مکتبخانه نیز از نظر محتسب دور نبود: «باید محتسب جاهایی را در اطراف بازار برای تعلیم کودکان تعیین کند و نیز نباید در خانهها به تعلیم بپردازد. آموختن در مساجد روا نیست. زیرا پیامبر فرمود مساجد را از بچهها و دیوانگان پاکیزه دارید.» (همان: 174)
در مورد روش تدریس نیز نظراتی بیان میکند؛ «مربی باید نخست حروف و نوشتن آنها را به تدریج یاد دهد و پس از آشنایی کامل ایشان به حروف، سورههای کوچک قرآن را بیاموزد و سپس عقاید دینی و پس از آن اصول حساب و نامهنگاری را یاد بدهد و آنان را موظف بداردکه به هنگام بیکاریبه فرا گرفتن خوشنویسی طبق سرمشق بپردازند.» (همان: 175)
از مطالب بالا میتوان به اهمیت تعلیم و تربیت نزد ایرانیان پی برد؛ یعنی توجه به تربیت کودکان از سنین اولیه رشد و اینکه تنها جنبه تعلیم محض نبوده بلکه تربیت و پرورش جسمی (شنا، سوارکاری و آموزش سلاح) مخصوصاً برای کودکان خواص و آموختن حرفه برای کودکان عوام نیز مهم تلقی میشده است.
توجه به جنبه عملی زندگی و توجه به کار آمد بودن آموزشها از ویژگیهای تربیتی دوران گذشته ما بوده است. توصیه به آموختن حرفه و پیشه حاکی از واقع نگری و توجه به زندگی عملی نزد ایرانیان گذشته بوده است.
منابع:
1 - غزالی محمد.1361. کیمیای سعادت.تصحیح حسین خدیو جم، تهران: علمی فرهنگی.
2 - عنصرالمعالی، کیکاووس بن قابوس وشمگیر. 1380. قابوسنامه، تصحیح غلامحسین یوسفی، چ دوازدهم، تهران: علمی فرهنگی.
3 - قرشی، محمد احمد (ابن اخوه).1360. آیین شهرداری، ترجمه جعفر شعار، ج دوم، تهران: علمی فرهنگی.