مثل هزاران قربانی دیگر تصادفات جادهای که هر روز در گوشه و کنار ایران، به جای رسیدن به مقصد، به آخر خط زندگی میرسند.
25 کشته و 21 مجروح، بین آنها همه جور آدمی وجود دارد، از دختر بچهای 4 ساله که هیچکس روی تخت بیمارستان هویت او را نمیتواند شناسایی کند تا پیرزنی که در آرزوی شیرین زیارت، جان باخته است.
آنها میمیرند، آرام و بیصدا اما صبح امروز تنها چند سطر درباره آنها در روزنامهها نوشته میشود، اینکه راننده خواب آلوده بوده، اینکه با گاردریلهایی برخورد کرده که مقاومت کافی نداشتهاند و اینکه اتوبوس از روی یک پل به پایین پرت شده است و بعد مرگ و مرگ....
روزنامههای امروز صبح احتمالا به سادگی از کنار مرگ این همه انسان میگذرند، مرگ آنها برای بسیاری از روزنامههایی که این روزها درگیر مسائل جناحی خودشان شدهاند اهمیت زیادی ندارد، چون اینجا نمیشود گناه مرگ آنها را به گردن رقیب انداخت و با تیتری درشت در صفحه اول روزنامه آن را منتشر کرد.
آنها میمیرند بدون آنکه کسی دنبال مقصر اصلی بگردد، مقصری که با وجود گرفتن بودجههای میلیاردی نمیتواند هیچ تغییری در وضعیت جادهها ایجاد کند.
هیچ کس هم دنبال این نمیرود که چرا با وجود این همه تلاشی که پلیس دارد انجام میدهد، هر ساله شاهد مرگ 20 تا 30 هزار انسان در تصادفات جادهای هستیم، برای هیچ روزنامه جناحی شاید مهم نیست که چرا وضعیت مالی یک راننده اتوبوس باید آن قدر بد و بدتر بشود که مجبور شود دائم در جادهها در رفتوآمد باشد و سرانجام هم نتواند کنترل درستی روی وسیله نقلیهاش داشته باشد روزنامههای جناحی امروز احتمالا تیتری برای این همه مرگ نخواهند داشت، چون پشت این مرگها هیچ نان و آبی نیست، مثل همیشه، آنها میمیرند آرام و بیصدا.