انسان منطقی اولویتها را بهدرستی تعیین میکند. فقط پسانداز خود را سرمایهگذاری میکند و از فروش وسیلة کار یا منزل مسکونی برای سرمایهگذاری در بورس، به امید معجزه، اجتناب میکند.
من سرمایهگذاری هستم که اطلاعات زیادی از بازار ندارم و وقت هم ندارم که اطلاع پیدا کنم، اگر قصد سرمایهگذاری داشته باشم تکلیف من چیست؟ البته، عدهای از سرمایهگذاران از صبح به تالار بورس میروند و تا آخر وقت اطلاعات میگیرند و تحلیل میکنند. یعنی در بازار کسانی هستند که کار حرفهای میکنند و از صبح تا شب کارشان این است که اطلاعات را بررسی کنند. اینها حرفهایهای بورساند و ممکن است سود خیلی بالایی هم کسب کنند البته ریسکهای بالایی را هم قبول میکنند. کارمندانی دارند که به شرکتها میفرستند و اطلاعات جمع میکنند.
سؤال مشخص این است: شخصی که اولین بار است به بورس میآید، میخواهد پسانداز زندگیاش را به بورس بیاورد، چه باید بکند؟ وقتی پول در بانک سپرده میشود، مطمئن هستیم اتفاقی نمیافتد. سود تقریباً ثابتی را میدهند و از این بابت نگران هم نیستیم. شایعهای در بازار نیست که بانک بر آن اساس نرخ سود را بالا و پایین ببرد. انتخابی هم نباید بکنیم. فقط باید ببینیم کدام بانک سود بیشتری میدهد و آن را انتخاب کنیم و پولمان را آنجا سپردهگذاری کنیم. یا وقتی اوراق مشارکت دولتی میخریم، خطری ما را تهدید نمیکند. اما، بازار سهام فرق میکند. ریسک، جزئی از ذات سهام است. بنابراین باید انتخاب کنیم که کدام سهم را بخریم.
ممکن است وضع رشتة فعالیتی خراب شود، ممکن است فعالیت شرکتهای نساجی در کشور ما 30 سال پیش بسیار خوب بوده، اما امروز به خاطر اینکه مثلاً به موقع تجدید ساختار نکردهاند، یا درست کار نکردهاند، رشتة فعالیت نامناسب شده باشد. روزی کارخانة علاءالدین کارخانة خوبی بوده و تولیدات پرطرفداری هم داشته؛ یک موقع مارک معروفی از جاروی دستی، تولید میشده و آن شرکت، شرکت خوبی بوده است، اما الان اگر کسی جاروی دستی تولید کند، نمیتواند در رقابت با جاوری برقی، آن را بفروشد. پس آن مارک معروف قدیمی دیگر نمیتواند در بازار بهفروش رسد. این ماهیت کسب و کار است که زمانی خوب میشود یا زمانی اوضاع خراب میشود. پس، من سرمایهگذار چه بکنم تا گیر نیفتم.
البته، شرکتهای خوب، آن شرکتهاییاند که وضع خودشان را، با وضعیت روز تطبیق میدهند. وقتی رشتههای کار و فناوری تغییر میکند، آنها هم کار خود را تغییر میدهند. و زنده میمانند. به همین خاطر هم است که عمر برخی شرکتها خیلی طولانی میشود و مثلاً به 200 یا 400 سال سابقه میرسند، و زنده میمانند. اما اگر شرکتی نتواند خود را با فناوری بهروز کند و با واقعیتهای بازار خود را منطبق کند، دچار مشکل میشود. پس من سرمایهگذار برای اینکه دچار این مشکلات نشوم، چه کاری باید بکنم؟ چه راهی را باید بروم که مشکل پیدا نشود، و پسانداز عمرم را بتوانم درست سرمایهگذاری کنم؟