آدمها دیگر وقت برای شناختن هیچچیز ندارند. همه چیز را حاضر و آماده از فروشندهها میخرند. اما چون هیچ فروشندهای نیست که دوست بفروشد، آنها دیگر دوستی ندارند.اگر دوست میخواهی مرا اهلی کن!
سالها از آن روز گذشته؛ روزی که آنتوان دوسنت اگزوپری با نثر زیبا، روان و شگفت انگیزش، خوانندگان بسیاری را در سراسر جهان اهلی کرد.امروز نزدیک به بیست ترجمه گوناگون از شاهکار این نویسنده فرانسوی منتشر و روانه بازار شده است.
بهتازگی نیز، ترجمه تازهای از شازده کوچولو، به قلم عباس پژمان و به همت کتابهای کیمیا، وابسته به انتشارات هرمس منتشر شده و ما را بر آن داشته تا به گفتوگو با چند تن از مترجمان و نویسندگان درباره ترجمههای متفاوت از یک اثر و ویژگیهای مثبت و منفی آن بپردازیم.
عباس پژمان در توضیحات خود بر این کتاب آورده است: شازده کوچولو از پرخوانندهترین کتابهای دنیاست و هر سال، میلیونها نسخه آن در سرتاسر دنیا به فروش میرسد و کتابی است که هم خواننده عام را مسحور میکند و هم خواننده خاص را.
شعر بسیار زیبا و لطیفی در خودش دارد که هر خوانندهای را تحتتأثیر قرار میدهد. وی درک عمیق شازده کوچولو را نیازمند مقداری تخیل و تفکر میداند و معتقد است: هرچند که این کتاب در ظاهر از نوع کتابهایی است که برای بچهها مینویسند اما کتاب بسیار عمیقی است که نویسندهای بزرگ، آن را نوشته و سرشار از معنیهای باریک است و ظرایفی در آن هست، مخصوصا در سبک آنکه شاید همه خوانندگان، متوجه آن نشوند.
همچنین بهنظر میرسد که مایههایی از سوررئالیسم هم در آن هست و واقعا بد نیست که خواننده این کتاب، بعضی از مفاهیم و اصول این مکتب را بشناسد.
پژمان، رد اومانیسم و تحقیر شدید عقل و همه آن چیزهایی که تحت سیطره عقل یا از مظاهر آن هستند، علاقه شدید به شگفتیها و رازهای زندگی، طرد واقعیت عادی و توجه به سوررئال و پرهیز از شرح و توصیف و جایگزین کردن آنها با تصویرهای کلامی یا بصری را از مفاهیم مهم و اساسی سوررئالیسم میداند و براین باور است که همه این موارد در شازده کوچولو هم هست.
برای مثال، یکی از مفاهیمی که در سرتاسر کتاب و در شکلها و کلمات مختلف تکرار میشود، مفهوم راز است: «خانه ما رازی را درخود پنهان کرده بود. یا در روز پنجم هم این راز از زندگی شازده کوچولو بر من آشکار شد».
پژمان همچنین بر این باور است که شازده کوچولو، کتاب هر کسی است که پرستنده زیباییها و خوبیهاست و به غیر از حساب و کتابها، چیزهای دیگری هم در زندگی میبیند.
کتابی پر از رمز و راز که مترجمی چون او، گوشهای از این زیبایی را کشف کرده و در برابر دید علاقهمندان نهاده است، همانگونه که دیگر مترجمان نیز چنین کردهاند.
اما محبوبه نجف خانی، مترجم کودک و نوجوان، بیتوجهی به حقوق مولف و نبودن قانون کپی رایت را یکی از دلایل عمده وجود ترجمههای تکراری میداند و میگوید: ناشران بهخود اجازه میدهند تا متن کتاب را به هر مترجمی که دلشان میخواهد بسپارند تا آنجا که مجموعههای داستانی را گاه به چند مترجم میسپارند و هر مجلد را یک نفر ترجمه میکند در صورتی که مترجم باید با حال و هوای داستان آشنا باشد و کلیت اثر را دریابد.
مترجم مجموعه جودی دمدمی مزاج، توزیع نامناسب را از دیگر علتهای ترجمههای تکراری از یک اثر میداند و معتقد است: ناشران، کاری به ترجمههای گوناگون از یک کتاب واحد ندارند و فکر میکنند که کتاب، اثر شناخته شدهای است و هر ناشری هم، پخش و مخاطب خاص خود را دارد و بازار تعیین میکند که کدام کتاب از کدام ناشر و مترجم، پذیرفتنیتر است.
بگذریم از اینکه چنین طرز تفکری، چندان هم اشتباه نیست. خود من گاهی به اعتبار ناشر و گاهی به اعتبار مترجم، کتابی را انتخاب میکنم، بدون آنکه به عوامل دیگر فکر کنم.
مترجم آثار رولد دال، زبان را یکی از دلایل وجود ترجمههای گوناگون میداند و معتقد است: زبان و روزآمد بودن آن، عامل بسیار مهم و تاثیرگذاری است و بچهها از خواندن کتابی که زبان آن کهنه است لذت نمیبرند.
به همین خاطر، اگرچه محمد قاضی، مترجم بسیار توانمندی بوده و کتاب شازده کوچولو را به زیبایی ترجمه کرده، اما لازم است که ترجمهای تازه با زبان امروز و فعلهای تازهتر منتشر شود البته با وجود برگردان فارسی این کتاب به همت ابوالحسن نجفی، شاید نیاز به ترجمه تازهای از آن نبود، زیرا بیش از چند سال از ترجمه این کتاب نمیگذرد، هر چند عباس پژمان، بدون دلیل دست به کاری نمیزند و باید دید این ترجمه با ترجمههای دیگر، چه تفاوتی دارد.
خواننده سرگردان
بعضی براین باورند که وجود ترجمههای گوناگون از یک اثر، مخاطب را سرگردان میکند. برای مثال خواننده میماند که از میان ترجمههای مختلف شازده کوچولو، کدام یک را انتخاب کند؟ احمد شاملو را؟ محمد قاضی را؟ ابوالحسن نجفی را؟ یا...
سید علی کاشفی خوانساری، نویسنده و منتقد کودک و نوجوان بر این باور است که ترجمههای گوناگون از یک اثر، هیچ توجیهی ندارد و آسیبی جدی برای خواننده یا حتی خود کتاب به شمار میرود، چون از یک سو مخاطب را دچار سردرگمی میکند و از سوی دیگر، امکان درست دیده و شناخته شدن را از کتاب، سلب میکند.
وی به وجود برخی استثنائات اشاره میکند و میگوید: زمانی که چند سال از ترجمه پیشین یک اثر گذشته باشد یا اثر، مبتنی بر متنی شاعرانه و تاویلپذیر باشد، میتوان به ترجمه دوباره یک اثر پرداخت.
همچنین مترجمان میتوانند زمانی به ترجمه جدید از یک متن بپردازند که پیوستهایی را بر متن اصلی بیفزایند برای مثال به توضیح و تفسیر اثر یا نقد آن، روی آورند وگرنه ترجمههای گوناگون، به ویژه از زبانی به جز زبان مبدا، کمکی به رشد ادبیات و بیشتر شناخته شدن یک کتاب واحد نمیکند.
کاشفی، اگزوپری را خوش اقبالترین نویسنده خارجی در ایران میداند و میگوید: درباره هیچ نویسندهای در ایران به اندازه دو سنت اگزوپری، کتاب نوشته و منتشر نشده و حتی دو نفر از نویسندگان با الهام از شازده کوچولو، به نوشتن کتاب پرداختهاند که یکی از آنها بازگشت شازده کوچولو از مرحوم ساویسا مهوار است.
اما شهرام اقبال زاده، مترجم و منتقد ادبیات کودک و نوجوان، از جمله کسانی است که فکر میکند، در مورد چگونگی انتخاب یک ترجمه از میان ترجمههای متفاوت یک اثر، نمیتوان حکم قطعی صادر کرد.
بعضی مخاطبان، ترجمه شاعرانه را میپسندند و به سراغ احمد شاملو میروند؛ کسی که به ترجمه دقیق شازده کوچولو نپرداخته و از نظر زبانی چندان به اصل وفادار نبوده است اما بعضی دیگر به اسم و اعتبار ناشر توجه میکنند و گروه دیگری هم هستند که تنها عنوان کتاب را شنیده و بهدنبال تهیه آن هستند، بدون آنکه به نام مترجم یا ناشر فکر کنند.
وی با اشاره به ضرورت وجود یک نهاد متمرکز برای سامان دادن به امر ترجمه میگوید: روزگاری زنده یاد حسین ابراهیمی ( الوند) با راهاندازی خانه ترجمه چنین کرد و حدود 300 نفر از مترجمان کودک و نوجوان را دور هم جمع کرد و کتابهای خوب و به روز را در اختیارشان گذاشت تا هم از کارهای تکراری بپرهیزند و هم از دانستههای یکدیگر بهره ببرند، در شرایط فعلی هم بهتر است مترجمان کودک و بزرگسال، نهادی تشکیل دهند و از حمایتهای دولتی هم بهره ببرند و به جای ترجمههای تکراری به فعالیت هدفمند در این زمینه بپردازند.
اگر چه در هر ترجمه، کاستیهایی وجود دارد که گاه مترجمان بعدی به برطرف کردن آن کاستیها میپردازند.
اقبالزاده ترجمه تازه عباس پژمان از شازده کوچولو را ترجمهای قابل تامل میداند و میگوید: مترجم، شاهکار سنت اگزوپری را اثری سوررئال دانسته و به توضیح درباره مفاهیم این مکتب و آوردن شاهد مثالهایی از متن کتاب شازده کوچولو پرداخته و همه این موارد از ترجمه حاضر، اثری خواندنی و درخور تامل ساخته است.
سخن نو آر...
زمانی که مخاطب ما کودکان هستند، باید ترجمه ما هم به روز باشد؛ چون نثر و زبان این گروه سنی، با بزرگسالان تفاوت دارد.
مصطفی رحماندوست که خود از مترجمان کتاب شازده کوچولوست با اشاره به ضرورت نوشدن ترجمهها میگوید: اثر بزرگ و تاثیرگذاری چون شازده کوچولو، این زیبندگی را دارد که به دست چندین مترجم، ترجمه شود، ضمن اینکه هر شخص از نگاه خود به این اثر جاودان نگاه میکند و میکوشد تا ترجمهاش با کارهای پیشین تفاوت داشته باشد، برای مثال من تلاش کردم تا شازده کوچولو را به زبان نوجوانان برگردانم.
مترجم کتاب پینوکیو، آدمک چوبی یکی دیگر از ویژگیهای مثبت وجود چندین ترجمه از یک اثر را پخش گستردهتر آن میداند و معتقد است: هر ناشر، محدوده پخش خود را دارد و به نشر تعداد محدودی کتاب میپردازد، در نتیجه انتشار ترجمههای متفاوت میتواند شمارگان بیشتری از یک کتاب خوب و خواندنی را در حوزه گسترده تری در اختیار خوانندگان بگذارد، آن هم با کاستیهای بسیاری که در حوزه پخش کتاب وجود دارد.
رحماندوست با اشاره به اینکه آنچه گفته شد درباره ترجمههای فنی و دانشگاهی است نه ترجمههای بازاری، میگوید: بودند و هستند ناشرانی که بدون توجه به روح کلی اثر، تنها بازار را در نظر میگیرند و یک جلد از یک مجموعه کتاب را به مترجمان مختلف میسپارند، بدون آنکه به ویرایش بخشهای مختلف کتاب بپردازند و اصطلاحات را یکی کنند.
راستی این صدای شازده کوچولوست که میگوید: آدمهای سیاره تو پنج هزار گل در یک باغ میکارند...و باز هم آن را که میجویند نمییابند...و این در حالی است که ممکن است چیزی که آنها بهدنبالش هستند در یک گل یا در یک جرعه آب پیدا شود...
حالا او به سیارهاش برگشته اما اگر احیانا از صحرای آفریقا گذشتید، خواهش میکنم زیر آن ستاره، منتظر شوید.
آن وقت اگر کودکی به طرف شما آمد و اگر خندید و اگر موهای طلایی داشت و اگر سؤالها را جواب نداد حتما حدس خواهید زد که او کیست... آن وقت محبت کنید و زود به من بنویسید که او برگشته است.