طوری که هر دوشنبه تلویزیون یک تئاتر پخش میکرد. این تئاترهای تلویزیونی بسیار با استقبال مواجه میشد. علت آن هم به این نکته باز میگشت که تلویزیون فقط 2 شبکه داشت.
در آن زمان بیشتر طنزهای چخوف را کار کردیم و من شهرت خود را مدیون همان تئاترهای تلویزیونی میدانم که از این میان میتوانم به کاری مانند آسانسوراشاره کنم که همان موقع هم بازخوردهای فراوانی داشت.این روند با تغییر مدیریتها در تلویزیون پی گرفته نشد که اگر ادامه پیدا میکرد، امروز با چنین اتفاقی در تئاترهای تلویزیونی روبهرو نبودیم. گفته میشود که تئاتر برای نخبگان است و روشنفکران آن را میبینند و مردم آن را نمیپسندند.
این نکته در مورد تئاترهای مردم گریز، صدق میکند. من که سالها تئاتر ملی کار کرده ام، تحمل تماشای برخی کارها را ندارم چون ساخته هایشان از حال و هوایی تبعیت میکند که غیرقابل تحمل است؛ از شبکه 4 طنزهای چخوف را دیدم و از دیدن آن شرمسار شدم.این را به جرات عنوان میکنم و حتی حاضرم در یک پخش زنده هم بگویم که چه بلایی سر طنزهای چخوف آوردند.
این در حالی است که سال قبل طرح اجرای طنزهای چخوف را به تلویزیون بردم که رد شد. اصلاً نیتم از بیان این گفتهها رد کار دیگران و تائید کار خودم نیست، بلکه میخواهم عنوان کنم که آنها چه فجایعی را به نام تئاتر تلویزیونی ساختهاند. از سوی دیگر فقط شبکه 4، تئاتر تلویزیونی پخش میکند که این اشتباه بزرگی است؛ چون بیننده کمی دارد.
شاید مهمترین دلیل این کمتوجهی تماشاگر، سهل انگارشدن مردم با سریالهای سخیف و بیمحتوا باشد. این آثار باعث شدهاند که مردم به این سلایق عادت کنند و بنابراین ذائقه آنها عوض شده است. این سهلانگاریهای تلویزیون در طول سالهای اخیر درباره تئاتر و کارهای فرهنگی باعث شده که مخاطبان ما امروز بهخاطر این فقر فرهنگی زمانی که به استادیومهای فرهنگی میروند آن واکنشهای خشن را نشان میدهند؛ این را روان شناسی اجتماعی میگوید.
پرخاشگری از آنجایی شروع میشود که ما در کشورمان چیزی به نام تئاتر نداریم و بهجای آن چیزهایی به نام درام به خورد مردم داده میشود؛ آنهایی هم که داریم، آنقدر سنگین است که خود بازیگر هم متوجه دیالوگهایی که میگوید نیست. در نتیجه مردم کانال را عوض میکنند.وقتی من که عاشق تئاتر هستم، هنگام پخش برخی تئاترهای تلویزیونی کانال را تغییر میدهم، دیگر تکلیف مردم مشخص است. در نتیجه فرهنگ از دست میرود و این باعث رفتارهای پرخاشجویانه میشود.
بیائیم در این میان فرهنگ شاهنامه را درمیان مردم گسترش دهیم. من چند کار از شاهنامه را به تلویزیون ارائه کردم اما شبکه 4 به آن بهایی نداد، اما رسانههای تصویری آن را پذیرفت و با ثمن بخس، 5تئاتر شاهنامه را کارکردم. خواهید دید که حتی یک واو شاهنامه هم در این کار از قلم نیفتاده است. البته شاید روزی شبکه 4 این کارها را از رسانههای تصویری بگیرد و پخش کند. در سیاستگذاری تلویزیونی، مدیران با آدمها مشکل دارند و برای همین کسانی که میتوانند فرهنگ درست را ترویج کنند از صحنه کنار میروند.
من هم که 10 سال از زندگیم را برای تئاتر گذاشتم و بسیاری از کارهای تلویزیونی را بهخاطر تئاترهای تلویزیونی شاهنامهام رد کردم، همچنان باید تاوان پس دهم. اگر به تئاتر بهایی داده نشود و اهمیت آن گوشزد نشود، به اوضاع و احوالی که امروز به آن گرفتار شدهایم دچار میشویم.
برخی از تئاترهای تهران وحتی شهرستانها بسیار جذاب هستند؛ چرا این کارها نباید وارد تلویزیون وشبکه 4 شود. چرا این پولها نباید به سوی تئاترهای خوب سرازیر شود؟ این اتفاقها در عرصه تلویزیون و تئاتر باعث میشود تا هنرمندان اصیل و واقعی ما ناامید شوند و مردم هم که باید مخاطبان این آثار باشند رها میشوند. جلوگیری از اعتیاد فقط اقدامات نظامی نمیطلبد بلکه باید اقدامات پیشگیرانه انجام گیرد که همان کار فرهنگی است که از این جمله کارهای فرهنگی، ساخت تئاترهای تلویزیونی است.