همشهری آنلاین _ سحر جعفریان: از هر سو صدایی بلند به گوش میرسد: «آستارا... آستارا... بشین... حرکته»، «مسافرای استانبول جا نمونن... استانبول ۸ شب...»، «آقا چمدونت رو بیار اینجا، بلیتت رو هم بده»، «شیراز حرکت، شیراز حرکت». بسیاری از مسافران به نیمکتهای فلزی وسط سالن تکیه دادند و در حال انتظار به اطراف نگاه میکنند. تعدادی هم در حال خریدن تنقلات برای سفر هستند... د. در میان همه این هیاهوها و انتظار کشیدنها، «جهانبخش شهریاری»، هنرمند ۵۸ ساله، ساکن محله «استاد معین» در غرفه ۴ متری شیشهای خود مشغول خلق آثار هنری است.
آرام و شکیبا نشسته است و با قلم و مرکب بر روی چوبهای صیقل یافته، نستعلیق مینویسد. غرفهاش انباشته از دست سازهای مختلف است که معمولاً مسافران به یادگار یا بهعنوان سوغاتی از او خرید میکنند. تراشههای چوب، کاغذهای الگو، قلم در سایزهای متفاوت، رنگ نقاشی، دستگاه حکاکی و وسایل بسیار دیگر میز کوچکش را پر کرده است. ۲۲ سال میشود که در همین غرفه شیشهای به کسب و کار و هنرنمایی مشغول است و اکنون بسیاری از مسافران دائمی پایانه او را میشناسند و حتی اگر خریدی هم از او نداشته باشند، برای احوالپرسی جلو میآیند. بعداز ظهر روزی از پاییز سرد و کرونایی، مهمان او و غرفهاش شدهایم.
- هنردوستی را رواج دهیم
جهانبخش شهریاری برای آغاز گفتوگو از سالها پیش میگوید: «نوجوان که بودم به خط علاقه داشتم. دورههای آموزشی بسیاری در آموزشگاهها و نزد استادان برجسته گذراندم. اما هیچگاه گمان نمیکردم روزگاری این هنر منبعی برای کسب درآمدم شود. در دهه ۷۰ غرفه کوچکی را در بوستان «ارم» اجاره کردم تا خط نوشتههایم را به فروش برسانم. مشتری کم بود. یعنی در واقع هنوز هنر جای خود را در بین مردم باز نکرده بود. چند سالی آنجا بودم تا اینکه با پرسوجو و مشورت متوجه شدم شرایط کار در پایانههای مسافربری برای من میتواند بهتر و سودآورتر باشد. پس از چند ماه رفت و آمد، سال ۱۳۷۷ کارم را در همین غرفه کوچک شیشهای آغاز کردم.
خدا را شکر اوضاع بدی ندارم. همین که به هنر مشغولم و گاهی مردم هم استقبال میکنند، راضی هستم. در این دوره و زمانه که پیشرفتها در لحظه صورت میگیرد و اغلب، افراد به سمت وسایل و لوازم بازاری گرایش دارند تا تزیینات دستساز، رقابت برای ما سختتر شده است. باید حواسمان هم به معاش خودمان باشد هم هنرهای دستی را از مهجوریت بیرونآوریم.
نمیدانم چرا این گمان بین مردم رایج است که هنرهای دستی، ارزشی ندارند و میتوان به بهایی اندک آنها را خریداری کرد. البته من روی سخنم پول یا مادیات نیست. نکته من ارزش نهادن به هنر است. همچنان که بارها پیش آمده است، افرادی بنا به دلایلی ناچار بودند ساعتها در سالن پایانه منتظر بمانند و من از این فرصت چند ساعتهشان استفاده کردم و کلیات هنر خطاطی را به آنها آموزش دادم. هدفم از این کار ترویج هنر و هنردوستی است. چراکه بسیاری از مشکلات و فشارها به سبب لطافت هنر یا رفع یا قابل تحملتر میشوند.»
- دوستانی به وسعت همه شهرهای ایران
این هنرمند هممحلهای ادامه میدهد: «گاهی سربازهایی اینجا میآیند که دستشان برای خرید سوغاتی و هدیه دادن خالی است. این را میتوان از گفتهها و نگاه پرحسرتشان به ویترین غرفهام به خوبی متوجه شد. برای همین، سر صحبت را با آنها باز میکنم و بهگونهایی که ناراحت نشوند و عزت نفسشان محترم شمرده شود، از آثارم هدیهای به آنها تقدیم میکنم. حتی روی اثر را با نام خودشان حکاکی میکنم تا دلشان شاد شود و به شهرشان بازگردند. بعضی از آنها پس از چند سالی گذرشان به پایانه میافتد و میخواهند که پول آن هدیه را بدهند، اما هدیه که قابل خرید و فروش نیست!
تاکنون کلی دوست و رفیق در شهرهای مختلف ایران پیدا کردهام که آنها هم سوغات شهرشان را به من میدهند. بسیاری از آنها ایرانی نیستند. گردشگرهایی هستند که با دیدن این غرفه حسابی هیجان زده میشوند. با مترجمهای خود جلو میآیند و میگویند هدایایی این چنینی بسیار ارزشمندتر از خوراک و پوشاک برند گران قیمت است.»
- انجمن پیرمردهای قلم به دست
جهانبخش شهریاری از هنرجوهای انجمن هنری محلیاش میگوید که بابت آموزش به آنها هزینهای دریافت نمیکند. او در اینباره توضیح میدهد: «با بسیاری از همسن و سالهای هممحله ام(استاد معین) که دوران بازنشستگیشان را سپری میکنند. گاهی روزهای تعطیل در بوستان کوکب دور هم جمع میشویم و به آنها آموزش خطاطی میدهم. استقبال خوبی از این دورهمیها میشود، بهگونهای که تا پیش از شیوع کرونا، جمعمان به ۲۰ نفر هم میرسید. هر کسی از کنارمان عبور میکرد، چیزی میگفت. یکی تحسین میکرد، یکی به شوق میآمد و بعضیها هم میگفتند پیرمردهای قلم به دست.
از آنجا بود که انجمنی با همین نام تشکیل دادیم و من هم در حد مهارت و تواناییام به آنها آموزش میدهم. مشق خط و دورهمیها بر روحیهشان تأثیرگذاشته است. به قول خودشان اکنون کمتر بیحوصله و بیمار میشوند. البته این روزها دورهمیهایمان بیشتر مجازی برگزار میشود. سؤالی اگر باشد در شبکههای مجازی میپرسند و من نیز اگر نکتهای باشد، همانجا پیگیری میکنم.»
- هوای مسافرها را دارد
«احمد جوادی»، کارمند یکی از تعاونیهای مسافربری پایانه است. او میگوید: «خیلی از مسافران ما، آقا جهانبخش را میشناسند. آدم دست به خیر و مهربانی است. بارها دیدهام هوای سربازهای مسافر را دارد. ناهارش را با آنها تقسیم و چای مهمانشان میکند. اگر مشکلی بین مسافران پیش بیاید، ریشسفیدی میکند. مراسم آشتیکنان زیادی اینجا داشتهایم.»
- آدم باصفایی است
«کاظم مقدس» نیز از نیروهای خدماتی پایانه مسافربری است که میگوید: «حال و هوای پایانه با وجود آقا جهانبخش خوب است. نوه کوچکم پیش او خطاطی یاد گرفت تا نمره خوبی در درس حرفه و فن کسب کند. همان نوهام، الان خطاط شده است. خدا خیرش بدهد، آدم باصفایی است.»
- خاطرات شیرین
آقا جهانبخش از خاطرات شنیدنیاش هم میگوید: «۸ سال پیش بود؛ روزی مانند همه روزها. یکی از کارگردانان برنامههای آموزش محور شبکه جهانی «جامجم»، مسافر پایانه بود. مغازه کوچک و آثار هنریام را که دید، پیشنهاد داد در یکی از قسمتهای برنامه تلویزیونیشان حضور داشته باشم. این اتفاق خوب، افتاد و پس از آن فرصتی هم پیش آمد که در برنامه رادیویی شرکت کنم. خاطره دومی هم هست که اغلب اوقات در ذهنم تداعی میشود. یکبار خانمی از «کیش» تماس گرفت و برای تابلوی نقاشی ـ خطی که سال پیش از من خریداری کرده بود تا به پزشکی هدیه دهد، بسیار تشکر کرد.
آن خانم میگفت پزشک متخصص باعث شده بود آنها طعم فرزنددار شدن را پس از گذشت ۲۰ سال، تجربه کنند. برای همین، دنبال هدیهای دستساز و ماندگار بودند که ارزش معنوی داشته باشد. آن هدیه درست همان تابلویی بود که از من خریداری کردند. در واقع باید بگویم. دست سازهایمان همراه با مسافرها به خیلی از شهرها ایران رفته و من از دورترین تا نزدیکترین نقطه به پایتخت مشتری دارم.»
نظر شما