عدهای بیاعتنایی به سینمای ایران را به موضعگیری خصمانه مدیران جشنواره نسبت دادند ولی به تدریج همان کسانی که کم فروغی سینمای ایران در محافل بینالمللی را به مسائل فرامتنی و سیاسی نسبت میدادند هم پذیرفتند، که مشکل جای دیگری است. حالا دیگر تقریبا همه پذیرفتهاند که سینمای جشنوارهای ایران به کوچه بنبست رسیده است، اما اینکه چه شد این سینما با آن پیشینه افتخارآمیز چنین از چشمها افتاد و حاشیهنشین شد، خود داستان دیگری است.
کنار هم گذاشتن مجموعه شرایطی که سینمای جشنوارهای ایران در دو- سه سال اخیر داشته است، هر ناظر آگاهی را به این نتیجه میرساند که سینمای موسوم به جشنوارهای که به عنوان نماینده سینمای ایران در آن سوی مرزها شناخته میشود رفته رفته به نقطه پایان خود نزدیک شده است. این در حالی است که نه تنها برخی از فیلمسازان جوان و جویای نام! سینمای ما هنوز به آن به عنوان تضمینی برای موفقیت در جشنوارههای آن سوی مرزها نگاه میکنند، بلکه چهرههای صاحبنام و شناخته شده سینمای جشنوارهای مشغول به طی طریق در مسیرهای از پیش پیموده شده خود هستند و ظاهرا تمایل چندانی ندارند تا این حقیقت را باور کنند که این امامزاده دیگر به آنها با همان روشهای تکراری گذشته حاجت نمیدهد.
سینمای جشنوارهای ایران که روزگاری خوراک بسیاری از جشنوارههای معتبر خارجی بود این روزها دوران افول خود را میگذراند، افولی که حتی خوشبینترین ناظران هم نمیتوانند اوجی دوباره را برای آن متصور باشند. دیری نخواهد گذشت که همین جشنوارههای دست چندم که برای رونق خود به ته مانده اعتبار سینمای جشنوارههای ایران دلخوش کردهاند نیز روی خوش از آن برخواهند تافت. چنین اوضاع و احوالی فرصت مناسب و تلنگری است برای نگاهی دوباره و واقعبینانهتر به جریانی که به خط پایان خود بسیار نزدیک شده است.
سینمای جشنوارهای را برخی مترادف با سینمای هنری در نظر گرفتهاند، حتی اگر فرض آن باشد که این تنها در لفظ صورت گرفته است، به شدت خطا است. اگرچه در میان آثار جشنوارهای سینمای ایران فیلمهایی با ارزشهای هنری نیز یافت میشوند، اما درصد چنین آثاری آنچنان نیست که سینمای هنری از مصادیق سینمای جشنوارهای باشد.
لااقل تجربه نزدیک به سه دهه که با ساخت انبوهی از فیلمهای جشنوارهای همراه بوده است، حکایت دیگری دارد که بارزترین آن سرپوش گذاشتن برنابلدیهای پارهای فیلمسازان تازه از راه رسیده است که هنوز برادری خود را اثبات نکرده، طلب ارث و میراثی بسیار از این سینما دارند، از جمله اعتباری فراسوی مرزها و در سطح جهانی! به هر حال آثاری که در این حوزه (سینمای جشنوارهای) جای میگیرند، به واسطه آنکه از الگوهای واحدی بهره میبرند، چنان به یکدیگر پهلو میزنند که به سادگی میتوان ویژگیهایی را برای آنها برشمرد که روشن کننده آن باشند که مراد از فیلم جشنوارهای چیست و کدام فیلم در این حوزه جای میگیرد.
اگرچه از عباس کیارستمی به عنوان شاخصترین چهره و پرچمدار سینمای جشنوارهای ایران یاد میشود، اما اگر واقعبینانه نگاهی به سبقه این سینما داشته باشیم باید خاستگاه آن را در سینمای متفاوت دهه 50 و به طور مشخص آثار فیلمساز صاحب سبکی چون سهراب شهید ثالث،به حساب آوریم. هرچند که او در اصل اهدافی را که بعدا به عنوان هدفهای اصلی سینمای جشنوارهای محسوب میشدند، دنبال نمیکرد و دغدغه جستوجوی یک زبان تازه و متفاوت در روایت سینمایی را داشت، روایتی که به جای آنکه مبتنی بر قواعد دراماتیک سینما باشد، برپایه نزدیکی هرچه بیشتر بر واقعیتهای زندگی بود. ریتم کند آثار او نیز آگاهانه براساس نوع زندگی آدمهایی که برگزیده بود و چگونگی رویکردش در نمایش زندگی این آدمها برگزیده شده بود و این نکتهای است که بعدها به دلیل پافشاری تعمدی و ناآگاهانه بسیاری از سازندگان فیلمهای جشنوارهای بدل به یکی از ویژگیهای آزاردهنده سینمای جشنوارهای شد.
چندسال بعد از شهید ثالث بود که عباس کیارستمی براساس تجربیاتی که او پایهگذاری کرده بود، تغییراتی در شیوه کار خود به وجود آورد. هوشمندی کیارستمی آنچنان بود که وقتی دریافت فیلمهایش مورد توجه برخی جشنوارههای خارجی قرار گرفته با تجزیه و تحلیل آن و تقویت مایهها، فیلم به فیلم آثاری موفقتر در جلب نظر گردانندگان جشنوارههای خارجی ارائه کرد و سرانجام نیز در نقطه اوج موفقیتهنری در سینما قرار گیرد و پس از دریافت جایزههای ریز و درشت از جشنوارههای مختلف با افزودن نخل طلای جشنواره کن تمامآن موفقیتی را که میشد در این زمینه کسب کرد، به کلکسیون افتخارات خود بیفزاید و جایگاه معروفترین فیلمساز ایرانی در آن سوی مرزها و چه بسا فیلمسازی جهانی را مال خود کند.
چنین موفقیتهایی بود که دیگران را نیز به وسوسه انداخت تا با اتکا بر مسیری که کیارستمی پیموده بود، رویای تکرار موفقیتهای او را در سر بپرورانند، خصوصا اینکه سینمای کیارستمی و فیلمسازی به این سبک و سیاق در زمینه فنی و کارگردانی سهل و ممتنع به نظر میرسید، به ویژه اینکه کیارستمی بعد از مدتی در اوج شهرت و اعتبار جشنوارهای برداشت نصف و نیمهای از تئوری حذف مولف را در قالب ایده حذف کارگردانی به کار گرفت که آگاهانه یا ناآگاهانه خیال بسیاری از مقلدان او را برای سرپوش گذاشتن روی نابلدیهای خود راحت کرد. مقلدانی که تعداد کمی از آنها دریافتند اگر در سینمای کیارستمی جذابیت و ارزشی وجود داشته باشد، ناشی از پارهای نوآوریها و همچنین شگردهایی است که همانند فوت کوزهگری تنها خود کیارستمی از چند و چون آنها اطلاع دارد از سوی دیگر خیلی زود تجربه ثابت کرد که در میان فیلمسازان جشنوارهای نیز آن دسته موفقترند که صرفا به تقلید صددرصدی کیارستمی بسنده نکردند و اندک زمانی بعد راه خود را پیدا کرده و شیوهای کم و بیش متفاوت با او برگزیدند.
به هر حال تعداد فیلمسازانی که در دنبالهروی از کیارستمی جریان سینمای جشنوارهای را به وجود آوردند آنقدر زیاد بود که در میان آنها میتوان چهرههایی متعلق به طیفهای گوناگون را ردیابی کرد. از باقریحه گرفته تا بیقریحه و یا از پیروان متعصب که آثار کیارستمی برای ایشان کتاب مقدس محسوب میشد تا دیگرانی که با ایده گرفتن از آثار او دست به تجربهگرایی در این زمینه زدند. اما در این دریای متلاطم با وجود کثرت فیلمسازان به ندرت کسی به ساحل نجات رسید و به قولی عاقبت به خیر شد.
خیلی زود سینمای جشنواره بدل شد به سینمایی که قرار بود خوراک مخاطبان
غیر ایرانی را تامین کند، خوراکی که درست است خود آنها طلب کرده بودند اما هرچقدر که به مذاق ایشان خوشایند میآمد، باز هم به دلیل کثرت وتکرار لطف خود را برای همان مخاطبان نیز از دست میداد.
به خصوص که طعم خوش جایزه جشنوارهها و پیامدهای آن به گونهای بود که سینمای جشنوارهای رفتهرفته به یک جریان مهم به لحاظ کمی بدل شد و هر ساله تعدادی از تولیدات سینمای ایران را به خود اختصاص میداد.مخاطبان غیرایرانی این فیلمها در جستوجوی ویژگیهایی بودند که در این دست آثار وجود داشت و در سینمای خود وجود نداشت و این مسئله توجیهی بود برای بسیاری از کسانی که دست به کار ساخت آثار جشنوارهای بودند، غافل از اینکه شاعرانگی و سادگی و لطافتی که قرار بود در این فیلمها نقطه مقابل خشونت و سردی سینمای غرب قرار گیرد، در واقع بدویتی بود که از سینمای ایران طلب میشد و تماشای آن در فیلمهای ایرانی برای مخاطبان فراسوی مرزها جذاب مینمود، درست همانند جذابیتی که درشکهسواری میتواند در مقابل وسایل حملونقل سریع و پیشرفته شهری کشورهای خارجی داشته باشد!
اما به هر حال این جذابیتهای ظاهری نیز به دلیل تکرار مفرط مایههای مشابه با شیوههایی همانند، لطف خود را از دست دادند و رفتهرفته ریزشی محسوس در تعداد جشنوارههایی که پیشتر مشتری پروپا قرص سینمای جشنوارهای ایران بودند، دیده شد. به ویژه جشنوارههای مهمی که برای رونق دادن و گرما بخشیدن به خود، دنبال کشفهای تازهای بودند، نوآوریهایی را طلب میکردند که در سینمای نخنما شده جشنوارهای دیگر وجود نداشت به این ترتیب تازگی این فیلمها که زمانی یکی از عوامل مورد توجه قرار گرفتن آنها بود، جای خود را به تکراری آزاردهنده داد که به شکل روشنی کممایگی این دست آثار را جلوهگر میساخت. جالب اینکه کار به آنجا رسید که حتی آثار فیلمسازی چون عباس کیارستمی نیز دیگر میل و رغبت چندانی در برگزارکنندگان جشنوارهها برنمیانگیخت.
فیلمسازی که روزگاری یک اشارهاش میتوانست باعث جلب توجه بسیاری به سمت یک فیلم یا فیلمساز شود، حالا خود نیز حرف تازهای برای گفتن نداشت.
به نظر، دوران اوج فیلمساز جهانی پایان یافته و بعید به نظر میرسد دوباره صدای هورای جشنوارههای جهانی برای او بلند شود، لااقل با تکرار آنچه تا به امروز از او دیدهایم، چنین مسئلهای بعید به نظر میرسد. حکایت پرچمدار سینمای جشنوارهای که اینگونه باشد، پیشاپیش مشخص است که همکاران چشم و گوش بسته او از چه اوضاع و احوال و یا اعتباری در جشنوارههای خارجی میتوانند برخوردار باشند.
سینمای جشنوارهای اغلب با رویکردهایی متناقض مورد توجه قرار گرفته است، یا یکسره به عنوان یک جریانی که خاستگاه مخاطبشناسانهاش ایرانی نیست به عنوان جریانی نه چندان درست نفی شده است و یا در طرف مقابل به دلیل جوایزی که نصیب سینمای ایران کرده است با ستایشی که آشکارا مرعوب تایید محافل خارجی است مورد تایید قرار گرفته است و تحلیلهای آنچنانی برای این فیلمها تراشیده شده است، اما حقیقت این است که این جریان نیز همچون هر جریان سینمایی دیگری هم دارای آثار ارزنده است و هم بیارزش، آنجا که پای آگاهی در میان بوده طبعا آثار جذابی ساخته شده است و درغیر اینصورت نیز حاصل اگر چه به ظاهر پرطمطراق اما در اصل از درون تهی بوده است و تنها گروه اندکی از فیلمسازان سینمای جشنوارهای به ابزار کار خود مسلط بودهاند و اگرچه به نسبت مخاطب غیرایرانی اما آثاری هوشمندانه ساختهاند، بنابراین بخش غالب آثاری تقلید کارانه و فرصتطلبانهای بوده است که به قصد یک شبه ره صد ساله رفتن ساخته شدهاند و از آنجا که خاستگاه مخاطبانشان ایرانی نبوده است تداوم یا عدمتداوم به شکل مستقیم به استقبال یا عدماستقبال گردانندگان جشنوارهها مرتبط بوده است و بیشک از همینروست که با کاهش طالبان اینگونه آثار در جشنوارهها به سادگی این جریان ضرورت وجودی خود را از دست داده و در ورطه افول میافتد.
بیتردید اگر سینمای جشنوارهای تا این اندازه در میان صاحبنظران داخلی با بدبینی و یا عدمتوجه و سکوت روبهرو شده است به دلیل همین ضرورت وجودی است، که شکلدهنده حساسیتهای سازندگان این فیلمها نیز هست و ایضا به دلیل همین رویکرد در میان فیلمسازان این جریان به طور غیرمستقیم کیفیت فیلمهای جشنوارهای بازتابدهنده نوعی سیاستزدگی بوده است. تردیدی نیست که مجموعه تلقی و تصوری که در جامعه جهانی نسبت به ایران وجود دارد برگردانندگان این جشنوارهها نیز مستقیم یا غیرمستقیم تاثیر میگذارد، به همین لحاظ است که گاه طالب آثاری میشوند که به فقر و یا ناهنجاریهای اجتماعی جامعه ایرانی میپردازند، بنابراین فیلمساز جشنوارهای که چشم به پسند جشنوارهها دارد، آگاهانه یا ناآگاهانه چنین مضامینی را در فیلم خود پرورش میدهد و اثرش ابزاری میشود در جهت همین موضعگیریها که گاه از سوی پارهای محافل با برداشتهای فرصتطلبانه روبهرو میشوند.
نمیتوان انکار کرد که مجموعه جوایزی که فیلمهای جشنوارهای به دست آوردهاند بر اعتبار سینمای ایران در محافل خارجی و در سطح دنیا افزوده است، حتی به فرض اینکه دوره این جوایز تمام شده باشد نیز، به لطف همان فیلمها ایران در مجموع، کشوری صاحب سینما شناخته میشود اما بدون آنکه فیالنفسه منکر ارزش این جوایز باشیم باید پذیرفت که این اعتبار به دست آمده برای سینمای ایران اعتباری کاذب و غیرحقیقی بوده است، چراکه در واقع این فیلمهای جشنوارهای نیستند که نماینده واقعی و برآیند سینمای ایران هستند.
عمده تولیدات سینمای ایران دارای کم و کیفی کاملا متفاوت هستند، هم آن دست از فیلمها که عمده تولیدات و بدنه این سینما را میسازند و هم آن دسته از فیلمها که در حقیقت آثار هنرمندانه و دارای ارزش سینمایی هستند، فیلمهایی که بیاغماض بیشترین نشان را از زندگی و فرهنگ ایرانی دارند و تصویری اصیل از آنچه در این دیار میگذرد به نمایش میگذارند، اما چون این تصویر با تصویر دلخواه و توریستی مورد نظر جشنوارههای خارجی متفاوت است و از آنجا که شیوه رویکرد فرمی و مضمونی آنها نیز با پسند جشنوارهها متفاوت است، هیچگاه به جشنوارههای خارجی راه نمییابند، چه رسد به آنکه جایزهای نصیب آنها شود، از همینروست که آثار فیلمسازان بزرگ ایرانی و آن دسته از فیلمهای ارزشمندی که در داخل کشور با ستایش بسیار روبهرو شدهاند، در این جشنوارهها جایی نداشتهاند.
اوجگیری سینمای جشنوارهای و زمانی که این دسته از آثار بیشترین و معتبرترین جوایز را نصیب خود کردند، برای برخی از صاحبنظران این تصور را به وجود آورد که سینمای ایران روزهای شکوفایی و بالندگی خود را میگذراند، اما آن جوایزی که در این نقطهنظر علت بالندگی سینمای ایران به حساب میآیند به آثاری داده شدند که نسبتی با سینمای عامهپسندانه و یا آثار هنرمندانه واقعی ایرانی نداشتند، آثاری که اشاره شد، حتی بدون چشمداشت به مخاطب ایرانی ساخته میشدند. بنابراین آثاری که در تصور برخورداری از زبانی جهانی مخاطبان داخلی خود را از دست میدادند و بسیار دور از فضای حاکم بر مجموعه سینمای این دیار نیز محسوب میشدند، به واقع تاثیری بر مجموعه سینمای ایران برجای نمیگذارند جز آنکه تنها به خیل سیاهی لشگرهای این جریان میافزودند.
از سوی دیگر اگر تصور کنیم که دریافت این جوایز نشان از شکوفایی سینمای ایران دارد، امروز که دیگر به واسطه تکرار آن مایهها مخاطبان خارجی آثار جشنوارهای نیز از آن رویگردان شدهاند و از جوایز مطرح جهانی خبری نیست، باید روزگار افول سینمای ایران باشد که نیست، حقیقت این است که از آن سالها تا به امروز تفاوت محسوسی در سطح کیفی سینمای ایران نمیتوان مشاهده کرد و حکایت این سینما همانی است که بود. اگر اوجی بوده به سینمای جشنوارهای تعلق داشته و اگر افولی نیز باشد به همین سینما برمیگردد.
برخلاف بسیاری از تصورات خوشبینانه درباره سینمای جشنوارهای، این نوع فیلمها حتی در خارج از ایران نیز فاقد یک تاثیرگذاری ماندگار بودند، درست است که برای مقطعی کوتاه شهرت و اعتبار سینمای عباس کیارستمی (به عنوان شاخص این جریان) باعث شد چند فیلمساز خارجی آثاری را به سبک و سیاق او جلوی دوربین ببرند، اما خیلی زود، این تب فروکش کرد و امروز دیگر نشانی از یک تاثیرگذاری ماندگار و متداوم نمیتوان مشاهده کرد، به سختی میتوان باور کرد که تا چند سال بعد یاد و خاطرهای از این جریان در اذهان علاقهمندان و یا صاحبنظران سینما باقی بماند، به گونهای که همچون آثار ماندگار تاریخ سینما به این دست آثار نیز در کتب یا مقالات تئوریک سینما اشارهای صورت بگیرد.