همهشهری آنلاین _ سحر جعفریان: ۱۴ سالگی عضلات پاهایش بیشتر رو به ضعف رفت. آنقدر که در ۲۱ سالگی، دیگر توان قدم برداشتن را بهطور کامل از دست داد. در همه روزهای نوجوانی که باید با هیجان به این سو و آن سو میدوید و یک جابند نمیشد، «ویلچر» همدمش بود. چند سالی ناامیدی و افسردگی، گوشه نشیناش کرد تا اینکه تصمیم گرفت به آرزوهایی که از کودکی با پدرش دوره میکرد، برسد. «اعظم عزیزی پور» ۳۳ ساله، ساکن محله «مهرآبادجنوبی»، اکنون پس از گذشت ۱۰ سال با پشتکار، هنرمند برتر منطقه ۹ شناخته شده است که نمایشگاههای انفرادی و گروهی بسیاری در شهرها و کشورهای مختلف برگزار کرده است. مهمان خانه کوچک و باصفایش میشویم تا با او از هنر، معلولیت، حمایتهای انجام نشده و «کرونا» ی عالمگیر سخن بگوییم.
- دردها و غمها را فراموش کردم
روی ویلچر جابهجا میشود و برای پاسخ به نخستین پرسش به گذشتههای دور میرود و آرام میگوید: «پدر خدابیامرزم به امور هنری علاقه داشت. گاهی با چوب، گاهی با فلز و کاغذ اشکال جالب درست میکرد. به خط و نقاشی هم علاقه داشت. حتی با تکه پارچههای دورریز که به دستش میرسید، عروسکهای کوچک و بزرگ برایم درست میکرد. آنقدر این آثار را زیبا خلق میکرد که در ۱۰ سالگی به وجد آمدم و هنرم را با ساخت نخستین تابلوی خط معرق (بیتی از اشعار حضرت حافظ) بروز دادم. به یادم دارم یک هفتهای برای آن وقت گذاشتم و پس از اتمامش، پدرم گفت اکنون که لذت شیرینی هنر را چشیدهای، دیگر نمیتوانی از آن دست بکشی.
همین هم شد و من به سبب معرق، با نقاشی، خط، پتینه، ویترای و حتی داستاننویسی و شعر آشنا شدم. چند دوره آموزش پیشرفته معرق در آموزشگاههای مختلف گذراندم. ۱۷ سالم بود که نخستین سفارشم را گرفتم. با هنر که سرگرم میشدم، همه دردها و غمها را فراموش میکردم؛ معلولیت، ناامیدی و ناتوانی. زمان زود میگذشت و آینده در نظرم روشن جلوه میکرد. این معجزه هنر بوده و هست که امید و رزق و روزیام را با هم فراهم میکند. هنر معجزه زندگیام بود»
- از خوشحالی خوابم نبرد
هنرمند همه محلهای، یکی از تابلوهای نقاشی با رنگ روغنش را از روی میز کارش برمیدارد و ادامه میدهد: «در ۱۸ سالگی به نخستین گروه از هنرجوهایم، معرق آموزش دادم. تجربه کمنظیری بود. گمان کنید، اعتماد به نفس، غرور و تسلط مختصری که بر چند رشته هنری داشتم، در الفت با هم، چه حال خوبی در من ایجاد کرد. آنقدر که آن شب از خوشحالی خوابم نبرد. حتی دیگر به کمبود امکانات شهر و محلهام از جمله محدود بودن مسیرهای ویژه، موانع فیزیکی در معابر، بوستانهای تجهیز نشده، تورهای گردشگری ویژه توانیابان، جای خالی حمایتهای دلسوزانه، فراهم نبودن شرایط اشتغال و هزار موضوع دیگر، فکر نمیکردم.
هرچه بیشتر میگذشت، تعداد هنرجوها بیشتر میشد و این یعنی باید فکری برای فضای مناسب کارگاهی و آموزشی میکردم. همسایهها، سرای محله مهرآبادجنوبی را معرفی کردند. سرایی که در آن کانون معلولان نیز فعال بود و میتوانستم از خدمات هر چند اندک کانون بهعنوان یکی از پایگاههای محلی استفاده کنم. به گمانمسراها با توجه به مقیاس دربرگیری محدودی که دارند، ظرفیت فوقالعادهای برای شناسایی استعدادها و تخصصها دارند. از سویی، مسئولان نیز میتوانند از استعداد معلولان در همه عرصههای علمی و عملی با هدف رونق چرخه تولید و اقتصاد استفاده کنند.»
- عکس یادگاری با توانیابان برای رزومه سازی!
معرق کار نمونه منطقه میافزاید: «برخی از معلولان شاید بتوانند استعداد خود را شناسایی کنند و پرورش دهند اما تعداد قابل توجهی هم هستند که برای شناسایی و پرورش استعدادشان نیاز به پشتیانی دارند و این پشتیبانی خود به افزایش آگاهی افکار عمومی نیاز دارد. افزایش آگاهی که باید با عمل توامان شود تا به ثمرهای مطلوب برسد. برای مثال، مردم نگاه خیره وترحمآمیز به معلولان نداشته باشند و درکشان نسبت به عملکرد آنها منعطف باشد. مسئولان نیز علاوه بر حمایتهای مادی و معنوی به مناسبسازی فضاهای عمومی شهر و محله اهتمام ورزند.
راستش سالها است که موضوع مناسبسازی فضاهای شهری در مناسبتهای خاصی مانند روز «معلول» مطرح میشود و عدهای با چند معلول عکس یادگاری میگیرند و میروند تا روز معلول سال بعد. راستش این یعنی رزومه سازی. قشر معلولان آن هم در پایتخت به معنای واقعی هنوز عینیتی شایسته از این مناسبسازیها را درک نکردهاند و تا به امروز تنها شعار و چند اقدام کوچک بوده است. چند باری از اطرافیانم شنیدهام، شهری که برای افراد سالم امکانات و خدمات اولیه مانند هوای پاک و خیابانهای به دور از گرههای ترافیکی و عدالت در توزیع امکانات را فراهم نکرده است، چگونه میتواند با سرعت، برای زیست افراد دارای معلولیتهای مختلف، امکانات لازم را به وجود آورد؟»
- کتاب به وقت کرونا
عزیزیپور از روزهای کرونایی نیز میگوید: «این روزها که به جبر یک ویروس تاجدار، همگی خانهنشین شدهایم باید بیشتر حواسمان به یکدیگر باشد. حواس صاحبخانه به مستأجر، طلبکار به بدهکار، فروشنده به خریدار و آموزشگر به شاگردان. برای هم، وقت و حوصله به خرج دهیم تا به سلامتی از این دوره پر فشار عبور کنیم. کتاب بخوانیم و فیلم ببینیم و به همه کارهای عقب افتادهمان بپردازیم.
من در این روزها بیشتر از پیش کتابخوان شدهام. پیشنهاد میکنم کتاب بخوانند و فیلمهای «شبی که ماه کامل شد»، «شاه لیر» و «فارست گامپ» را ببینند. برای هنرجوهایم علاوه بر کارگاههای آنلاین، دورههای کتابخوانی و مهارتهای زندگی هم برگزار میکنم. به گمانم میتوان از این تهدید پیش آمده بهعنوان یک فرصت برای کتابخوانی و ارتقای فرهنگی و هنری نسل امروز استفاده کرد. البته به شرطی که امکانات ارائه این خدمات از جمله کتابخانهها و نمایشهای خانگی و فیلمها نیز مقرون به صرفهتر و آسانتر شود تا همگان با توجه به بودجه و دسترسیشان از آنها بهرهمند شوند.»
نظر شما