اما آیا به واقع، این نگاه واقعگرایانه و دقیق است؟
آنان میگویند خواستن، اعتقادداشتن، رسیدن و دریافتکردن، سه مرحله ساده اما اساسی برای ایجاد آن چیزی است که خواستهاید؛ اگرچه مرحله دوم، یعنی اعتقاد داشتن به آن اتفاق مورد نظر، میتواند سختترین و مهمترین مرحله باشد.
چرا که وقتی شما موفق میشوید معتقدات خود را مدیریت کنید، درواقع زندگیتان را مدیریت کردهاید. این نوع نگاه اهمیت و نقش ذهنیتهای مثبت را دردستیابی به هدف مطرح میکند[نقش تصویرهای ذهنی در زندگی]
به عبارتی ما باید با مدیریت اعتقادات خود، همه افکار، اظهارات، واژههایی که بکار میبریم و عملمان را -که قبلا با نوعی بیاعتقادی و عدم اطمینان همراه بود- به سوی اعتماد و اعتقاد به قدرتمان برای دستیابی به آنچه میخواهیم سوق دهیم.
و دراین مسیرهرچه بیشتر راسخ و پایدارباشیم و اجازه ندهیم این بیاعتقادیها و ذهنیتهای منفی، آنچه میخواهیم را درهالهای از ابهام و تاریکی فرو برده و پنهان سازد؛ قطعا درچارچوب شفافسازیها و روشنبینیها، میتوانیم مرحله عمدهای را برای رسیدن به هدف، پشت سرگذاریم.
اگر توجه کنید ارتباط قابل توجهی بین اساس بیشتر افکار، اظهارات و اعمال شما با میزان اعتقادپذیری و قانون جاذبه وجود دارد که در نهایت جهتگیری آنها را سمت و سو میبخشد.
این اعتقادپذیری به گونهای است که هیچ شک و تردیدی را در بر ندارد و همچنین به مفهوم چشمپوشی از واقعیات جاری و ساری نیست. به عبارت دقیقتر، اعتقاد و ایمان به پیروزی، به طور قطعی و غیرمشروط است.
اعتقاد مقولهای است که به دوراز تاثیرپذیری از سایرمسایل، بخصوص آنچه دردنیای خارج اتفاق میافتد ثابت و استوار در ذهنها باقی میماند و در عمل نمود مییابد.
اما به نظرمیرسد یک نکته مهم دراین دیدگاه مورد تاکید قرارنگرفته است؛ اینکه هر اعتقادی بنا به ماهیت، کیفیت و کمیتی که دارد، تلاش خاص خود را میطلبد تا به واقع، به ثمرنشیند. و هراعتقادی هراندازه هم که راسخ و جدی باشد اگربا تلاش لازم همراه نباشد به بارنخواهد نشست.