همشهری آنلاین _ سحر جعفریان: بانوانی که مادرانه و مقتدر پای سختیهای بیرون از محیط امن خانه ایستادند و پا به پای مردان پیش آمدند. فرا رسیدن روز مادر و بانو، بهانهای شد تا سراغ تعدادی از مادران نمونه نهمین تکه از پایتخت برویم و پای صحبتهایشان بنشینیم.
- دغدغهام توانمندسازی و اشتغالزایی بانوان است
بانوان به خوبی ثابت کردهاند که در کنار همه فعالیتهای مادرانه میتوانند فعالان، کنشگران و متخصصان مؤثری باشند
- مهر مادریام با درد عجین شده است
دست سازههای زهرا از تابلوهای معرق گرفته تا عروسکهای تزیینی نمدی آنگونه که باید و شاید به فروش نمیرسند چراکه بازاری برایش فراهم نیست
- با حمایت از بانوان، جامعه پویاتری خواهیم داشت
حمایتهای خانوادگی و شغلی از بانوان باعث میشود نقشهای مختلف اجتماعی آنها تثبیت شود
خودش هم گمان نمیکرد همه ماجرای فعالیتهای جهادی و خیرخواهانهاش، این نذر معنوی ساده پس از فارغالتحصیلی و راهاندازی مطبش، سالها ادامه پیدا کند. «زهرا خرمنگیر»، ۴۶ ساله، پزشک بانوان و کارشناس ارشد طب سنتی، مدیر کانون سلامت شهرداری منطقه ۹، مدیر سلامت انجمن جهانی پزشکان بدون مرز، مدیر سلامت مؤسسه نیکوکاری «خاتم» و همچنین مسئول انجمن توانمندسازی بانوان منطقه، فعالیتهای جهادی و داوطلبانه خود را از سال۱۳۷۵ آغاز کرده است.
خرمنگیر وقتی میخواهد درباره این آغاز نیکوکارانه صحبت کند، به نخستین نذر معنویاش اشاره میکند: «به خوبی به یاد دارم که نخستین نذرم این بود در مطب خود، بیماران بیبضاعت را رایگان ویزیت کنم. این اتفاق افتاد و شیرینی برکت آن برایم بسیار لذتبخش بود. آنقدر که رهایش نکردم و هر بار به دنبال حرکت جهادی جدیدی بودم که خیرش به بانوان آسیبدیده و بیمار برسد. برای همین، محور اصلی فعالیتها و اقدامات جهادیام را «آموزش سبک زندگی سالم» در نظر گرفتم تا خدماترسانی با کیفیت مطلوب ارائه شود. از سوی دیگر، طرحهایی برای ایجاد و افزایش نشاط در بین بانوان و توانمندسازی و فراهم آوردن بسترهای اشتغال بهویژه خانگی برای آنها، همراه با ۵ نفر از همکاران خوبم (پزشک عمومی، متخصص بیماریهای بانوان و روانشناسی) بهصورت هفتگی و ماهانه اجرا میکنیم و این یکی از دغذغههای اصلی من است.
گروهی که ۵ نفر ثابت هستیم و گاهی با توجه به فراخور طرحی که اجرا میکنیم، از سایر همکاران نیز کمک میگیریم. مانند طرح جهادی و درمانی که در مناطق و حاشیههای محروم پایتخت ویژه بانوان و کودکان اجرا میشود.»
هیچ عرصهای برای فعالیت بانوان دست نیافتنی نیست. این را بانوی کارآفرین و جهادگر تأکید میکند و ادامه میدهد: «طی این سالها بانوان به خوبی ثابت کردهاند که در کنار همه فعالیتهای مادرانه میتوانند فعالان، کنشگران و متخصصان مؤثری باشند که جامعه برای پیشرفت و رشد در همه ابعاد به نیرو و تخصص آنها نیاز دارد. همین بانوان میتوانند نسلی آگاه و کاردان نیز پرورش دهند. با پیروی از این تفکر، به دخترانم علاوه بر آموزشهای آکادمیک که در حال گذراندن آن هستند، مهارتهای زندگی (فردی و جمعی) را هم بهصورت علمی و عملی آموزش میدهم. برای مثال، از دختر بزرگ خود خواستهام با توجه به رشته تحصیلیاش (صنایع غذایی) در بخش کارآفرینی بانوانی که محصولات خوراکی تولید میکنند، فعال باشد و مشاوره دهد.
در حال حاضر، گروه بانوان کارآفرین متشکل از ۶۰۰ نفر را راهاندازی کردهایم که هرکدام به تولید محصولاتی باکیفیت و سالم پرداختهاند. روشهای تهیه و تولید محصولات، بازاریابی و شبکهسازی برای فروش و شیوههای بهروزرسانی محصولات از جمله سرفصلهای آموزشی هستند که هدف نهایی از آنها خودکفایی بانوانی است که به هر دلیل به منبع درآمد نیاز دارند. بنابراین، خانواده خود را نیز درگیر اجرای طرحهای جهادی کردهام تا تفکر کارآفرینی و فرهنگ مهرورزی گسترش یابد و به نسل آینده هم تعلیم داده شود. امیدوارم همه بانوان از قدرت بیکران نهفته در خود که از منبعی الهی و قدسی سرچشمه میگیرد و در بسیاری از احادیث و روایات به آن اشاره شده است، غافل نمانند و بهرهکامل ببرند.»
از تولد «زهرا» ۶ روز میگذشت که تب و تشنج ناگهانی، به بخشهایی از مغز و عصبهای شنوایی او آسیب رساند. «معصومه سُهیکیش»، ۶۰ ساله، کارشناس علوم قرآنی و ساکن محله «مهرآبادجنوبی»، مدتی پس از آن تب و تشنج و در ۸ ماهگی زهرا، راهی تهران شد تا مداوای دخترش را آغاز کند. آزمایشها و معاینههای فراوان از سوی پزشکان متخصص بسیار، تنها یک نتیجه داشت و آن این جمله تلخ برای مادر بود که «دختر شما دچار ناشنوایی مطلق شده است که بهتدریج بر روی تکلمش نیز اثر خواهد گذاشت و متأسفانه درمانی هم برای آن وجود ندارد». ماهها طول کشید تا مادرانه با این غم کنار بیاید. به پیشنهاد یکی از همان پزشکان به مراکز آموزشی «باغچهبان» مراجعه کرد تا گفتار درمانی زهرا را آغاز کند و خودش نیز زبان اشاره را فراگیرد.
دورههای پیش از دبستان برای زهرا تا ۹ سالگی به طول انجامید و پس از آن وارد کلاس اول ابتدایی شد. سهیکیش تعریف میکند: «برای یک مادر درد بزرگی است که فرزندش دچار نقصی باشد. نقصی که در جامعه با بازخوردهای متفاوتی همراه است و هرکدام از این بازخوردها که از سر ندانستن باشد، آسیب فراوان به فرد معلول میزند کهگاه جبرانناپذیر است. مدرسهای که زهرا میرفت، ویژه افراد ناشنوا بود. برای همین، نیازی به حضور من در کلاسهایش نبود. بیرون کلاس منتظرش میایستادم تا زنگ آخر به صدا درآید. به درس علاقه داشت. آنقدر که زیاد معلولیتش را با آن احساس نمیکرد و سرگرم بود. بهانهها و سؤالهای بیشمارش از ۱۴ سالگی آغاز شد. مدام میپرسید: «چرا نمیشنوم؟ چرا خواهرانم میشنوند؟ چرا بیرون از خانه، مردم اینقدر نگاهم میکنند؟ چرا کسی با من دوست نمیشود؟ » و بسیاری چراهای دیگر که اغلب پاسخ قانعکنندهای برایشان نداشتم. برای اینکه حالش خوب شود، مدام او را پارک، سینما و اماکن تفریحی میبردم. آسیبی که به مغزش در پی همان تب و تشنج وارد شده بود، مانع از تمرکز کامل بر روی درسهایش میشد. چند باری حالش خراب شد.
با پزشکش مشورت کردم و پزشک توصیه کرد مدتی درس را رها کند تا دوباره تشنج سراغش نیاید.» سهیکیش ادامه میدهد: «خانهنشینی برای زهرا اصلاً خوب نبود. پرسوجوکنان از انجمن ناشنوایان تهران سردرآوردم. محیطی آموزشی و صمیمی که حتی از من نیز بنابر تخصص و تحصیلاتم، دعوت به تدریس کردند. ۸ سال آنجا کلاسهای قرآنی و احکام ویژه ناشنوایان برگزار کردم و زهرا هم از کلاسهای هنری مانند «معرق» و «مشبک» بهرهبرد. یک کارگاه کوچک در یکی از اتاقهای خانه برایش تدارک دیدم تا حسابی سرگرم شود. اغلب اوقات، من و همسرم نیز در کارگاه زهرا به سمبادهکشی چوبها و رسم الگوهای هنری مشغول بودیم. پس از ازدواج خواهران زهرا، او باز هم احساس تنهایی کرد. این بار به صرافت افتادم تا با پیدا کردن یک شغل مناسب، هم اعتماد به نفسش را تقویت کنم و هم به منبع درآمدش دلخوش کند. بسیار زود به واسطه یکی از دوستان در کارگاه تولیدی پوشاک مشغول کار شد. با او به کارگاه میرفتم تا احساس امنیت کند.
«کرونا» که آمد، همه چیز به هم ریخت و از ترس ابتلا، زهرا را خانهنشین کردم. اکنون مدتیاست سرگرم دوخت عروسکهای نمدی است.» رنجنامه این مادر فداکار با حمایت نشدن زهرا و امثال او از سوی مسئولان کامل میشود. او میگوید: «دروغ یا اغراق نیست اگر بگوییم معلولان حمایت چندانی نمیشوند. دست سازههای زهرا از تابلوهای معرق گرفته تا عروسکهای تزیینی نمدی آنگونه که باید و شاید به فروش نمیرسند چراکه بازاری برایش فراهم نیست. به گمانم مادرانی که فرزندانی معلول دارند از سایر مادران بسیار مادرتر هستند چراکه مهرشان هر لحظه با درد آمیخته میشود.»
از سال ۱۳۶۸ درست زمانی که ۱۳ سال داشت، به «کاراته» علاقهمند شد. «مریم رهنمایی ذکاوت»، اکنون کارشناس رشته تربیتبدنی، مسئول کمیته داوران بانوان در فدراسیون کاراته و مربی باشگاههای خصوصی است که میگوید: «آن سالهایی که من به شکل حرفهای ورزش را آغاز کردم، سالهای دشواری برای ورزش بانوان بود. بهویژه در رشتههایی که کمی خشنتر به نظر میرسیدند. پدر و مادرم که اصرار و علاقه مرا دیدند، تصمیم گرفتند حمایتم کنند. آن زمان باشگاههای زیادی در محلههای جنوب تهران پیدا نمیشد. با سختی بسیار باشگاهی حوالی خیابان «رودکی» کنونی پیدا کردیم و کاراته را با عشق شروع کردم. اوایل سخت بود. تمرینهای زیاد، ضربههای سنگین.
مادرم اغلب اوقات نگران میشد ولی در نهایت در برابر پشتکار من کوتاه میآمد. به پدر و مادرم قول داده بودم که ورزش، مانع از درس خواندنم نشود و درس را تا جایی که امکان دارد، ادامه میدهم. سال ۱۳۷۰ در نخستین مسابقات رسمی استانی ویژه کاراته و «کیوکوشین» بانوان شرکت کردم و مقام نخست را کسب کردم. پس از آن بهترتیب مقامهای دوم و اول سری مسابقات لیگ قهرمانی و کشوری را به دست آوردم. کسب این قهرمانیها برای دختران همسن و سالم که در اطرافم زندگی میکردند یا در تعامل با من بودند، سبب انگیزه و تلنگر میشد. همان سالها چند نفری از اقوام به نزدمن آمدند تا بهصورت خصوصی آموزششان دهم. من هم تا جایی که میتوانستم کمکشان میکردم.»
بانوی ورزشکار هممحلهای ادامه میدهد: «به مربیگری هم علاقه زیادی داشتم. پس از ازدواج با تشویقهای همسرم تصمیم گرفتم دورههای آموزش تخصصی مربیگری را طی کنم. حتی مدرک مربیگری بینالمللی را نیز دریافت کردم. در این رشته تاکنون بیش از ۴۰ بانوی مربی را تربیت کردم که در حال حاضر هر کدامشان با موفقیت سرگرم کار هستند. سال ۱۳۸۶ بهعنوان نخستین داور بانوی ایرانی در مسابقات جهانی «کاراته_سبکهای آزاد» در «چین» حضور پیدا کردم. افتخاری که شاید آن سالها بسیاری گمان میکردند از عهدهاش برنمیآیم. اما لطف خدا شامل حالم شد و با موفقیت آن دوره را نیز سپری کردم. پسرم هم که متولد شد به همراه همسرم تلاش کردیم محیط خانه را بهگونهای مهیا کنیم تا علاقهمندیهای او در مسیر درستی قرار گیرد. به گمانم تربیت فرزند، مهمترین رسالت یک بانو است. اوایل کمی سخت بود تا میان کارهای خانه، رسیدگی به فرزندم و امور ورزشی، تعادل برقرار کنم اما با مدیریت صحیح، این اتفاق افتاد. اکنون حتی زمانهای فراغت هم دارم که به مطالعه و نواختن موسیقی با پسرم میگذرد.»
رهنمایی، به اثرگذاری حمایتهای خانواده و اطرافیان در پیشرفت بانوان اشاره میکند: «بانوان استعدادهای بالقوه فراوانی دارند که برای پویایی جامعه باید از آنها حمایت شود. حمایتهای خانوادگی و شغلی که نقشهای مختلف اجتماعی آنها را تثبیت میکند تا بدون فشارهای حاشیهای و جنسیتی به فعالیتهای درخشان خود ادامه دهند. البته مواردی هم بوده است که بانوان بدون حمایت رشدکردند و در اوج باقی ماندند که آن از هر چیز دیگری برای ما لذتبخشتر است. در بخش حمایتها باید به منع خشونتهای گوناگون علیه بانوان هم توجه شود. حمایتهای پدر و مادر و همسرم منجر به نگارش کتاب ۲ جلدی با عنوان «آموزش کاراته» در سال ۱۳۹۴ شد که بسیار هم مورد توجه قرار گرفت. امیدوارم دامنه این حمایتها به جامعه هم کشیده شود و شاهد فراهم شدن بسترهای اشتغال و مدیریت بانوان در سطوح مختلف باشیم.»
- فعالیت بانوان منطقه به روایت عدد
۸۶۵ بانو عضو کانونهای مادر و کودک، سراهای محله منطقه هستند.
۷۰۰ بانوی سرپرست خانوار در اداره بانوان شهرداری منطقه برای بهرهمندی از خدمات مختلف تشکیل پرونده دادهاند.
۶۵۳ بانوی کارآفرین درسراهای محله منطقه به کارآفرینی در حوزههای گوناگون مشغول فعالیت هستند.
۹۲۰ بانو در عرصههای فرهنگی، علمی، ورزشی، مذهبی، هنری و صنعتی با افتخارآفرینی به کسب مدال و مقامهای برتر نایل آمدهاند.
۷۵ درصد مراجعهکنندگان به مراکز آموزشی، اجتماعی و فرهنگی منطقه را بانوان تشکیل میدهند.
نظر شما