نویسندگان و شاعران برای بالندگی، نیاز به رهنمودها و راهبردهایی داشتند که از دل نقد ادبی میجوشید. با گذشت زمان و با افزایش شمار نشریهها، به ویژه نشریات کارشناسی ادبی، انتشار دیدگاههای نظری پیرامون ادبیات و معرفی و نقد کتاب گسترش یافت.
این روند، خواه ناخواه بر روند رشد نقد ادبیات کودکان نیز تاثیرگذار بود. توجه به نشر کتاب کودک، شناساندن و بررسی آن و اختصاص ستونهایی از بخش معرفی کتاب نشریهها به کتاب کودک، از جمله دستاوردهای مهم انتشار نشریههای ادبی بود که بر نقد ادبیات کودکان و نوجوانان تاثیر گذاشت و موجب گسترش فرهنگ کتابخوانی در میان این گروه سنی شد.
اما نقد ادبیات کودک به چه معناست؟ چه تفاوتها و شباهتهایی میان نقد ادبیات کودک و بزرگسال وجود دارد و تا چه اندازه خود کودکان، میتوانند مخاطبان نقد ادبیات کودک باشند، پرسشهایی است که باید مطرح شده و پاسخ داده شوند.
توران میرهادی، یکی از نخستین منتقدان ادبیات کودک بر این باور است که منتقد باید، پیش زمینههای ذهنی خود را کنار گذاشته و به برقراری ارتباطی درونی با هنرمند بپردازد، زیرا در غیراین صورت نمیتواند نقدی جامع و تاثیرگذار ارائه دهد و چهره جدیدی از اثر را منعکس کند.
وی که از اعضای هیأتمدیره شورای کتاب کودک و نوجوان هم است، زندگی کردن با متن را لازمه نقد آن دانسته و میگوید: همانگونه که نویسنده با کودک درون خود ارتباط میگیرد و به خلق اثری تازه میپردازد، منتقد نیز باید با متن ارتباط برقرار کند و با چشم دل به آن بنگرد؛ نه اینکه با به کار بردن چند اصطلاح فنی، کل اثر را زیر سؤال برده و آن را نفی کند.
میرهادی، همچنین معتقد است: با توجه به اینکه هرکس، برداشت خاص خود را از هنر داشته و آن را به گونهای تعریف میکند، نقد یک اثر بر غنای فرهنگی منتقد و خوانندگانش میافزاید.
محمدرضا یوسفی، نویسنده کودک و نوجوان، ادبیات را مقوله گستردهای میداند و معتقد است، همان قوانین و چارچوبهایی که بر نقد بزرگسال، ساری و جاری است، بر نقد کودک هم جریان دارد.
وی همچنین نقد را مقولهای کاملا علمی میداند و میگوید: نقد خلاق، آن است که منتقد را به سوی خود بکشاند و ناقد به میل و اختیار خود به بررسی آن بپردازد.
درصورتی که در کشور ما، بیشتر نقدها سفارشی است و منتقدان کمتر حق انتخاب دارند و میتوانند براساس دانش خود و ویژگیهای مثبت اثر به تاویل آن بپردازند.
نویسنده مجموعه داستانکها با اشاره به جای خالی نقد ادبی میافزاید: هر داستانی که برای کودکان نوشته میشود در درجه اول، یک اثر ادبی و هنری است و در گام نخست باید به نقد زیباشناختی آن پرداخت نه نقد سیاسی، اجتماعی، روانشناسی و... اما از آنجا که تفکر حاکم بر جامعه ما عمدتاًسیاسی است، بیشتر به جوانب پرداخته میشود در حالی که تنها نقد ادبی، موجب گسترش ادبیات کودک به معنی واقعی کلمه میشود.
یوسفی معتقد است که نقد به تفکر هنرمندان و نویسندگان، سمت و سو میدهد و موجب رشد و پدید آمدن گونههای خاص ادبی چون فانتزی میشود؛ گونهای که امروزه در جهان، رواج بسیار دارد در حالی که ایرانیان کمتر به آن پرداختهاند.
شهرام اقبال زاده، مترجم، منتقد و دبیر انجمن نویسندگان کودک و نوجوان معتقد است که منتقد خوب آثار کودک، کسی است که با روحیات سیال و پویای این گروه سنی آشنا باشد و ذهن و زبان کودکان را در دورههای مختلف تاریخی بشناسد، زیرا کودک پیش از مدرنیته با پس از آن متفاوت است، همانگونه روحیه و ذهنیت کودکی که در یک جامعه باز به سر میبرد با آنکه در فضایی بسته و خفقان زده زندگی میکند، یکسان نیست.
از اینرو منتقدان باید جهان کودکان را بشناسند، به ویژه در جامعههای چند ساختاری چون ایران که یک سری از بچهها در روستاهای دورافتاده زندگی میکنند و فاقد امکانات هستند و عدهای دیگر در شهرها به سر میبرند و آخرین وسایل ارتباط جمعی را در اختیار دارند.
وی شناخت مخاطب را لازمه کار منتقدان میداند و میگوید: منتدان باید بدانند که با یک مخاطب ایستا روبهرو نیستند و علاوه بر شناخت مخاطب باید با فلسفه، جامعه شناسی، روان شناسی و... هم آشنا باشند و لایههای درونی ذهن مخاطب را بشناسند.
اقبالزاده با اشاره به اینکه ما هیچ روش و برنامه هدفمندی در سطح برنامهریزیهای رسمی و حکومتی نداریم که کودکان را جدی بگیرد و ادبیات آنان را کودکانه نپندارد، اگرچه امروز نشریات تخصصی و غیرتخصصی به نقد و گاه معرفی کتابهای کودک میپردازند اما نقد ادبیات کودک، هنوز به جایگاه شایسته خود نرسیده است.
ابراهیم حسن بیگی، نویسنده نوجوانان اما نقد را تشخیص سره از ناسره میداند و میگوید: آنچه در جامعه ما رواج بیشتری دارد، نقد صاحب اثر است و نه خود اثر، زیرا تعداد منتقدان در جامعه ما بسیار اندک است و هنوز نویسندگان ما نپذیرفتهاند که کسی کتاب هایشان را نقد کند و به جنبههای مثبت و منفی آن اشاره نماید، به همین خاطر نقد در این سرزمین، محفلی است و نه مکتوب و علمی.
نویسنده کتاب «گاهی به ماه نگاه کن!» نقد را واسطهای میان نویسنده و خواننده اثر میداند و معتقد است: نقد هم در معرفی کتاب و گسترش فرهنگ کتابخوانی، نقش بسیار مهمی دارد و هم به یک حرکت فرهنگی مثبت، جهت و سمت و سو میدهد تا آنجا که با وجود منتقدان خوب، میتوان به اصلاح و تقویت کاستی متعدد در حوزه کتاب، امیدوار شد.
سید علی کاشفی خوانساری، منتقد ادبیات کودک و مدیر مسئول و سردبیر ماهنامه شهرزاد، نقد آثار کودک و نوجوان را به دو دسته درونگفتمانی و برون گفتمانی تقسیم میکند و میگوید: نقد درون گفتمانی بر ویژگیهای متن استوار است و خود اثر را از لحاظ ادبی مورد بررسی قرار میدهد در حالی که نقد فراگفتمانی به ابعاد گوناگون اثر همچون وجه جامعهشناختی، روان شناختی، اسطوره شناختی و... توجه میکند.
وی عمده نقدهایی که امروز در نشریههای گوناگون به چاپ میرسد را فراگفتمانی میداند و معتقد است که این نوشتهها نه تنها برای خانوادهها که حتی برای پدیدآورندگان کتاب کودک نیز کاربردی نداشته و تنها برای دایره محدود منتقدان ادبیات کودک پدید میآیند.
ز کودکی تا بزرگسالی
بعضی منتقدان بر این باورند که ادبیات کودک و بزرگسال، تفاوت جدی با یکدیگر داشته و دو مقوله متفاوت هستند. علی کاشفی خوانساری، در شمار این منتقدان است.
او معتقد است که تفاوتهای جدی میان نقد ادبیات کودک و بزرگسال وجود دارد زیرا منتقدان کودک، علاوه بر جنبههای ادبی و هنری اثر باید به کارکرد تربیتی، پرورشی و طبیعی کتاب نیز توجه کنند به همین خاطر اگر با ملاکهای ادبی به سراغ کتابهای کودک برویم به بررسی جامع اثر نپرداختهایم.
وی همچنین بر این است که باید به ویژگیهای مخاطب، سلیقهها، روحیات و نیازهای او نیز توجه شود همانگونه که تاثیرات گوناگون اجتماعی، اعتقادی، آموزشی و... بر نقد به ویژه نقد ادبیات کودک را نمیتوان نادیده گرفت.
اما برخی چون توران میرهادی، شهرام اقبالزاده و محمدرضا یوسفی، اصول کلی نقد را یکی میدانند و معتقدند که نقد برپایه نظریه استوار است و نظریه بر معرفت تکیه دارد و شناخت، اصل مشترک حاکم بر ادبیات است و آنچه کتابهای کودک را ازبزرگسال جدا میکند، وجود مخاطبان گوناگون است، زیرا مراحل رشد کودک و نوجوان و تواناییهای ذهنی و زبانی شان با بزرگسالان تفاوت دارد.
یوسفی همچنین، نقد را یک مقوله دانشگاهی و پژوهشی میداند و بر این باور است که تا وقتی دانشگاهها با ادبیات معاصر آشتی نکنند و آن را به معنای واقعی نپذیرند، نمیتوانند به نقد مؤثر و علمی بپردازند زیرا ادبیات معاصر با انسان امروزی سروکار دارد.
نویسنده کتاب «دوچرخه سبز» به متفاوت بودن مخاطبان نقد اشاره میکند و میگوید: هر نقد، مخاطبان خاص خود را دارد.
برای مثال، جامعه شناسان، مخاطبان نقد جامعه شناختی و ادیبان، مخاطبان نقد ادبی هستند اما نقد ژورنالیستی با این که چندان علمی و تخصصی نیست اما طیف بسیار گستردهای را در برگرفته و کاربرد زیادی دارد.
همچنین موجب گرایش به خرید کتاب میشود؛ همانگونه که به شهرت و فروش بیسابقه هری پاتر انجامید. و اما مخاطبان ادبیات کودک چه کسانی هستند؟ ادبیات کودک برای کودکان نقد میشود یا برای پدر و مادرها، کتابداران، مربیان، پژوهشگران و نویسندگان یا برای هیچ کدام؟!
سید علی کاشفی خوانساری، مخاطب نقد ادبیات کودک را به چند دسته تقسیم میکند و میگوید: دستهای نقدها، تنها برای دستاندرکاران و پدیدآورندگان ادبیات کودک نوشته میشود و برخی نقدها روانشناختی، جامعه شناختی و... بوده و متعلق به افراد باسواد و متخصصی است که با این مقوله آشنا هستند؛
دسته سوم نقدها به زبان ساده برای پدر و مادرها، کتابداران و مربیان نوشته شدهاند و چهارمین بخش، آثاری هستند که به زبان ساده به نگارش درآمدهاند و قدرت تخیل خواننده را بالا میبرند.
اما توران میرهادی معتقد است که مخاطبان نقد را نمیتوان از یکدیگر جدا کرد و منتقدان میتوانند به گونهای بنویسند که هم کتابداران و مربیان، هم پدر و مادرها، هم نویسندگان و هم کودکان از آن لذت ببرند و آنچه اهمیت دارد زندگی کردن با متن است و منتقدان باید بهخود فرصت دهند تا اثر بر آنان تاثیر بگذارد.
نقد نقد
رولان بارت، نویسنده و متفکر فرانسوی، بنیانگذار نقد نو و منتقد نقد است. او در کتاب نقد تفسیری مینویسد: نقد که ادبیات درجه دو است به کار سنجش ادبیات میپردازد ولی تاکنون گفته نشده است که چه کسی عهده دار سنجش نقد خواهد بود.
به عبارتی نقد یک ترازوست، چگونه میتوان از درستی کار این ترازو خبر گرفت؟ اینجاست که مسئله نقد نقد مطرح میشود؛
مسئلهای که بعضی افراد آن را نشانه رشد فکری و فرهنگی یک جامعه میدانند و معتقدند که پدیده نقد نقد، نیازمند وجود شرایط دمکراتیک است و هرچه افراد جامعه، آگاه و آزادتر باشند، نقد و نقد نقد در میان آنها از رواج بیشتری برخوردار است.
محمدرضا یوسفی، نقدهای گوناگون بر یک اثر و همچنین نقد نقد را عاملی برای آشنایی خوانندگان با زوایای گوناگون یک اثر وداوری منطقی درباره آن میداند.
اقبال زاده، نقد نقد را توجه به جنبههای ادبی یک اثر میداند و معتقد است: آنچه نقد کودک را از بزرگسال جدا میکند، توجه به ذهن و زبان کودک و پرورش عاطفه او ست، بنابراین نقد نقد به این مقوله توجه میکند و بر آن است تا دریابد، نویسنده و منتقد تا چه اندازه به استقلال شخصیتی کودک و جهان اطراف او احترام گذاشتهاند و به جای خلق اثری نصیحت گرایانه، تا چه حد توانستهاند برایش مطالبی لذت بخش بیافرینند.