طرفداران این نحله بر این باورند که میتوان در چارچوب ارزشهای دینی (اسلامی) به اجرای برابری و عدالت جنسی میان زن و مرد پرداخت. با این حال، تردیدی نیست که «فمینیسم اسلامی» مثل هر اصطلاح دیگری که پسوند اسلامی را یدک میکشد، درصدد برقراری آشتی میان مبانی فمینیسم غربی و ارزشهای دینی است.
به همین دلیل برخی از صاحبنظران معتقدند که اصولا اسلام با ایسمهای غربی از جمله فمینیسم سازگاری ندارد و از آن گذشته مسئله برابری و عدالت جنسی امری نیست که از خلال متون اسلامی قابل تشخیص نباشد. قرآن تمام انسانها را فارغ از قومیت و جنسیت مورد خطاب قرار داده و برای مرد و زن مراتب برابری را در رسیدن به کمال در نظر گرفته است.
مطلب حاضر گفتوگویی است با حجتالاسلام محمدرضا زیبایی، رئیس «دفتر مطالعات و تحقیقات زنان» حوزه علمیه قم درباره گفتمان فمینیسم اسلامی. او با نگاهی منتقدانه به این گفتمان مینگرد و معتقد است که اصلاً چنین مفهومی با مبانی اسلام همساز نیست.
- امروزه در جهان اسلام و از جمله ایران، گروهی از اصطلاح «فمینیسم اسلامی» برای طرح مطالبات حقوقی، اجتماعی و معرفتشناختی زنان مسلمان بر پایه خوانشهای زنانه از متون و معارف اسلامی بهره میبرند. ارزیابی شما از این گفتمان (فمینیسم اسلامی) چیست و آیا میتوان برای چنین مفهومی وجهی در حوزه مطالعات اسلامی معاصر و بهخصوص متون دینی در نظر گرفت؟
در پاسخ به پرسش شما، مقدمتا، عرض کنم که در اینجا باید تفکیکی بین دفاع از حقوق زنان و فمینیسم صورت دهیم، البته متاسفانه فمینیستها گاهی وقتها با غفلت و گاهی وقتها با رندی از این تفکیک شانه خالی کردهاند. به هر صورت، دفاع از حقوق زنان و فمیمیسم، دو بحث متمایزند، به این معنا که میتوان مدافع حقوق زنان بود ولی فمینیسم نبود. از جمله اشتباهاتی که فمینیستها مرتکب میشوند این است که برای خود تاریخ میسازند و هر آنچه را که مربوط به جریانات تاریخی دفاع از حقوق زنان است، به عنوان تاریخ فمینیسم میآورند، حال آنکه فمینیسم، الگوی خاصی از دفاع از حقوق زنان است که میکوشد با نقد وضعیت موجود و اثبات فرودستی زنان، به سمت برابری نقشها و حقوق حرکت کند.
از اینرو ما معتقدیم که جریان دفاع از حقوق زنان ضرورتا به معنای التزام به فمینیسم نیست. ممکن است ما به موازات دفاع از حقوق زنان قایل به تفاوت نقشها و تفاوت حقوق هم باشیم.
به این معنا که معتقد باشیم که تفاوت نقشها و حقوق تنها راهی است که میتوان برپایه آن جایگاه زن و مرد را به وضعیت ارزشمندی ارتقا داد اما اینکه چیزی به نام فمینیست اسلامی داریم یا نه، بسته به این است که فمینیسم اسلامی را چگونه معنا کنیم؟ معنای صحیح فمینیسم اسلامی این است که گفته شود قرائت فمینیستی از متون اسلامی ارائه شود؛ یعنی فمینیسم اسلامی بازخوانی فمینیستی متون اسلامی است. این برداشت بر این باور است که ما تاکنون نگرش های مردسالار از متون (اسلامی) داشتهایم و از این پس باید براساس مبانی مدرن که برابری مرد و زن، فردگرایی، نسبیتگرایی و آزادی در مفهوم غربی آن، متون دینی را بازخوانی کنیم. این تفسیر واقعی از فمینیسم اسلامی است.
به این دلیل واقعی که معتقدیم فمینیسم اسلامی با اسلام سازگاری ندارد. به بیان بهتر، نمیتوان قرائت فمینیستی از اسلام را پذیرفت. مثل این است که شخصی بگوید، من قرائت شاعرانه از دین دارم. تنها آنچه برای ما حجیت دارد، قرائتی است که مبنای عقلانی و شرعی داشته باشد. اما مفهوم دیگری از فمینیسم اسلامی میتوان ابداع کرد و گفت که آیا میتوان براساس الگوی دینی از حقوق زنان دفاع کرد؟ که به نظر میرسد، میتوان این را داشت؛ یعنی میتوان یک الگوی اسلامی از حقوق زنان ارائه داد. اما این تفسیر، تفسیر صحیح فمینیسم اسلامی نیست، تفسیر دفاع از حقوق زنان با ادبیات اسلامی است.
- شما در یکی ازنوشتههایتان، اشاره کردهاید که یکی از جنبههای مثبتی که «فمینیسم» برای ما داشته، طرح پرسشها و چالشهایی در برابر معارف و متون دینی ما بوده است، به این معنا که ما با توجه به این پرسشها، به بازخوانی آنها پرداختیم. آیا در این بازخوانیها، برداشتهای جدیدی از متون رخ نموده است؟
در کتاب «فمینیسم و دانشهای بشری» عنوان کردهام که باید میان پیامدهای مثبت فمینیسم و پیامدهای مثبت طرح دیدگاههای فمینیستی تمایز قائل شد. از اینرو معتقدیم که فمینیسم در مجموع دستاوردهای مثبتی برای زنان نداشته اما باز هم براین نظریم که طرح دیدگاههای فمینیستی ما را با پرسشهای جدیدی مواجه کرده و سبب شده تا با بازخوانی مجدد متون، به پاسخهای دقیقتر و متناسب با فضای امروز جامعه برسیم. در این بازخوانی، همانطور که ممکن است به پاسخهای پیچیده، دقیق و علمیتری دست یابیم، ممکن است زمینهای برای تصحیح برخی دیدگاههای گذشته نیز فراهم آید.
- آیا این به معنای آن است که قرائت و فهم زنانه از متون دینی ممکن است؟
اسلوب فهم واحد است اما میتوان به فهمهای جدیدتری رسید.
- به بیان دقیقتر؛ آیا میتوان از فقه زنانه، تفسیر زنانه و... سخن گفت؟
این بحث در حوزه مباحث معرفتشناسانه است. پرسش بنیادین آن است که آیا برداشت زن و مرد از واقعیت یکسان است؟ اگر برداشت زن و مرد از واقعیت یکسان نباشد، آیا تفاوت این دو برداشت، در نقص و کمال است یا در دو برداشت متفاوتی هستند که کاملا از هم جدایند.
- یا میتوانند مکمل هم باشند.
همینطور است؛ به هر حال، از نگاه دینی، گرچه معتقدیم که ممکن است نگاههای مردانه در فهم (دین) تاثیر داشته باشند اما براین باوریم که میتوان با اسلوبهای علمی مواردی را که تحت تاثیر زنانگی و مردانگی قرار گرفتهاند، مشخص کرد. با این حال، اینکه زن و مرد به گونهای تفاوت در فهم داشته باشند که نتوان با هیچ مقیاسی خطاهای جنسیتی آنها در فهم را کشف کرد، قابل تایید نیست.
نتیجه آنکه همت تمامی مفسران و فقها- چه زن و چه مرد- بر آن است که برداشتی مطابق با واقع از متن داشته باشند و اگر به شکل ناخودآگاه یا خودآگاه خطایی دربرداشت پدید آمد، با مکانیزمهای خطایاب (از جمله منطق) آن را ردیابی و شناسایی کنند.
- به هر صورت، آیا میتوان با توجه به معیار منطقی یاد شده، متون اسلامی را به شیوهای زنانه، یعنی برپایه خواستها، علایق و احساسات زنانه بازخوانی کرد؟
این ادعا یعنی بازخوانی با توجه به نیتی که از آن یاد کردم. اشکالی ندارد ولی آن چیزی که فمینیستها میگویند این است که ما باید با ذهنیت زنانه متون را بازخوانی کنیم. حال آن چیزی که ما برآن اصرار داریم این است که جنسیت در فرایند فهم دخالت نداشته باشد.
- در بخش دیگری از سخنانتان بر برابری زن و مرد براساس تفاوتهای میان آن دو اشاره کردید، میتوانید توضیح دهید که تفاوت جنسیتی چگونه میتواند مبنای برابری قرار گیرد؟
آنچه ما به صورت مستقیم و فمینیسم به صورت دیگری به آن اذعان داریم، برابری زن و مرد در انسانیت است و اینکه هر دو در ارزشمندی برابرند. به معنای دیگر؛ هر دو میتوانند تا آخرین قلههای کمال را طی کنند. با این حال، تفاوتهایی میان این دو جنس برقرار است که نمیتوان از آنها گذشت. آنها عبارتند از:
تفاوتهای تکوینی. این دسته از تفاوتها فقط در محدوده جسم نیست بلکه حوزه وسیعتری شامل روان، احساس و رفتار را نیز شامل میشود.
فمینیستهای موج دوم اصرار داشتند که بگویند تفاوت زن و مرد تنها جسمانی است و تفاوتهای روانی صرفا منشا محیطی دارند و منشا تکوینی ندارند.
- اما برخی از فمینیستهای موج سوم از جمله نوع فرانسوی آنها مثل ایری گاری، هلن سیزو و ژولیا کریستیوا بر عنصر تفاوت طبیعت شناختی میان زن و مرد تاکید دارند.
بله! برای مثال این دسته معتقدند که روحیه سازشکاری و حمایت و مراقبت در زنان جزو ویژگیهای تکوینی است. ما در ادبیات دینی، علاوه بر اینکه معتقدیم این تفاوها وجود دارند اما بر این نظر نیستیم که این تفاوتها منشا تحقیر یکی از دو جنس است. در واقع، این تفاوتها سند کاراییهای ویژهای است؛ یعنی طبیعت هدفمند، زن و مرد را برای حرکت در دو مدار متفاوت ساخته است.
از سوی دیگر که از جمله نقاط اختلاف با فمینیست هاست ما بر این نظریم که زن و مرد دو موجود مکمل هم هستند؛ یعنی تفاوتهای تکوینی آنها به گونهای است که آنها را تکمیلکننده یکدیگر قرار میدهد. به بیان دیگر زن و مرد در همزیستی به امتیازاتی دست مییابند که مسیر کمالشان را تقویت میکند. در مقابل، دیدگاه فمینیستهای رادیکال وجود دارد که قائل به تضاد بین زن و مرد هستند.
محور دیگری که ما را از فمینیستها متمایز میکند، تفاوتهای ارزشی است؛ یعنی ما براین باوریم که علاوه بر این ارزشهای مشترک انسانی، ارزشهای جنسیتی نیز وجود دارند. تفاوتهای ارزشی به این معناست که برخی امور برای زنان پسندیدهتر و برعکس، برخی از امور برای مردان ارزشمندتر و پسندیدهترند. به عنوان مثال در برخی روایات داریم که ویژگی منفی مردان ویژگی مثبت زنان است، مثلا برای مرد شجاعت صفت پسندیدهای است؛ اما زن باید قدری احتیاط داشته باشد، به ویژه در حوزههایی که مربوط به آسیبپذیری جنسی است. بحث مهم دیگری که راه ما را از راه فمینیستها جدا میکند، نقشهای جنسیتی است. این از مهمترین نقاط افتراق دیدگاه فمینیستی با دیدگاه اسلامی است.
آموزههای دینی ما را به تفاوت نقشها دعوت میکنند، در حالی که آموزههای فمینیستی برتشابه نقشها تاکید دارند. مثلا در حوزه روابط خانوادگی، ریاست خانواده و نان آوری برعهده مردان است. حتی در برخی روایات آخر زمانی گفته شده که از ویژگیهای آخر زمان این است که زنان هزینههای خانواده را تامین کنند. این حدیث و روایات مشابه دیگر بر تفکیک نقشها تاکید دارند. در مقابل فمینیستها اصرار دارند که نقشهای کلیشهای و جنسیتی باید شکسته شوند.تفاوت دیگری که ما با فمینیستها داریم و شاید بتوان گفت مهمترین نقطه افتراق بین ماست، وجود تفاوتهای حقوقی میان زن و مرد است.
در اندیشه دینی به دلیل تفاوتهای تکوینی و تفاوت در انتظارات و مسئولیتها، حقوق متفاوتی به زن و مرد اعطا شده است. مثلا به دلیل اینکه مرد نقش نانآوری در خانواده دارد، سیستم حمایتی از این نقش به صورت افزایش سهم ارث و افزایش سهم در دیه پیشبینی شده است، در حالی که فمینیستها معتقدند که به هیچ وجه نباید تفاوتهای حقوقی بین زن و مرد وجود داشته باشد.
- امروزه بر اثر تحولات اجتماعی که بیشتر وجهی جهانی دارند، مطالبات زنان افزایش یافته و به نظر میرسد که به نوعی خواستههایی برای آنها مطرح شده که پیشتر در متون دینی پیشبینی نشده بودند. مثلا امروزه زنان در چارچوب خانواده خواهان استقلال اقتصادی هستند. آیا این مطالبات سبب نمیشود تا ما به بازخوانی متون دینی روی آوریم. به بیان دیگر، چگونه میتوان این مطالبات را با آموزههای خاص دینی مطابقت داد؟ اصلاً آیا چنین کاری امکانپذیر است؟
در رابطه با تحولات اجتماعی از چند زاویه میتوان بحث کرد؛ اول اینکه در کلیت میپذیریم که اسلام تحولات را نفی نمیکند؛ یعنی میپذیرد که جوامع نباید ایستا باشند و نیز ذهن بشری قابلیت پویش دارد؛ اما این بحث به آن معنا نیست که اسلام هر تحولی را تأیید میکند. از مجموع روایات آخرزمانی که دلالت بر فراگیری فساد در روی زمین دارند، این نکته به دست میآید که تحولات اجتماعی بر مبنای غلطی مدیریت میشوند.
در زمانهای که نظام سرمایهداری حاکمیت خود را بر تمامی ابعاد زندگانی فردی و اجتماعی انسان میگستراند و از این رهگذر مفاهیم جدیدی را وارد زندگی آنها میکند و معادلات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را متحول میسازد، ما نمیتوانیم به عنوان یک مسلمان این تحولات را امضا کنیم.
برای مثال، امروزه نظام مصرفگرایی خانوادهها را به مصرف هرچه بیشتر تشویق میکند و این نظام مصرفی میطلبد که تمام اعضای خانواده در فرآیند آن شرکت جویند. این شرکت باعث کاهش کارآمدی خانواده میشود. طبعاً اسلام این تحول را امضا نمیکند. اسلام معتقد است که الگویی از رفتار اقتصادی را باید پذیرفت که نتیجهاش اضطرار به خروج زن از خانه برای نانآوری نباشد.
خوب است در اینجا از فرصت استفاده کنم و بگویم که طبق آمارها در سال 1384 خانوادههای ایرانی 48 هزار میلیارد تومان بدهکارتر شده بودند. این حرص به مصرف از یک سو و سیستم خرید اقساطی از سوی دیگر، فشارهایی را بر خانواده تحمیل میکند که زنان را به بازار کار میکشاند. بنابراین این اضطرار، اضطراری است که ساختارهای فرهنگی بر ما تحمیل کردهاند لذا باید این ساختارها را تغییر دهیم.
- این بیان شما تلویحاً به این نکته اشاره دارد که اگر بخواهیم به سمت جریانات فمینیستی کشیده نشویم، باید ساختارهای فرهنگی و مدیریتی جامعه را متحول کنیم؛ اما یک اشکال این است که...
باید الگوی مشارکت اجتماعی ما خانوادهمحور باشد و نظام آموزشی ما تفاوتهای زن و مرد را به رسمیت بشناسد و بهطور یکسان به آنها آموزش ندهد. نتیجه این میشود که ارزشهای مختلفی برای زن و مرد ترسیم میشود و زنان به جای آنکه به سمت رفتارها و مناصب مردانه جذب شوند، به سمت ایفای نقشهای زنانه جذب خواهند شد و به جای آنکه حضور در عرصههای اشتغال به عنوان یک ارزش زنانه مطرح شود، حضور در عرصههای فرهنگی برای زنان به عنوان یک اصل و ارزش مطرح میشود.
بهطور خلاصه، نظام سرمایهداری، ارزشهای مردانه را برای زنان ارزشمند کرده تا حرص به مصرف و حرص به اشتغال و حرص به دسترسی به مناصب مردانه را برای آنها مطرح سازد و در کل نتیجه آن میشود که عزتمندی زن به چیزهایی تفسیر میشود که با خانوادهمحوری منافات دارد. بدیهی است که دین، این تحولات را در فرهنگ جامعه نمیپذیرد؛ گرچه معتقدیم که در تمامی اعصار، برخی از زنان اضطرار به حضور در عرصههای اشتغال درآمدزا خواهند داشت.
- پرسشم را به نحو دیگری مطرح میکنم؛ امروزه در جوامع مختلف و از جمله ایران، زنان خواهان تعریف جدیدی از هویت خود، جدای از تعریفهایی که دیگران (مردان) از آن دادهاند، هستند. مقوله و مولفههای زیادی در این هویت نوین زنانه میگنجد؛ از ابعاد زیبایی شناختی و معرفتشناختی گرفته تا ابعاد سیاسی و اجتماعی و زبانی. آیا باید از این احراز هویتها چشم پوشید و تنها بر مسائل پیشین تأکید داشت؟
این حرف را بهدرستی مانوئل کاستلز در جلد دوم کتاب «عصر اطلاعات» با عنوان هویت مطرح میکند. او در آنجا اشاره میکند که تحولاتی که 4 دهه گذشته در وضعیت زنان و خانواده به وجود آمده است؛ یعنی بالا رفتن آمار طلاق، بههمریختن ساختار خانواده، پدیده تکزیستی (زن و مرد)، بالا رفتن سن ازدواج، تشکیل جدیدی از همزیستی خانوادگی و ... نتیجه تحولات هویتی است. هویت - یعنی تصویری که هر زن از خودش دارد - در طول چند دهه تغییر کرده است.
ما در بیانیهای که امسال نوشتهایم، محور بحث را بر این قرار دادهایم که تحولات هویتی تحت تأثیر آموزشهای رسمی و غیررسمی به وجود میآید؛ به این معنا که با وجود آنکه میپذیریم زن و مرد هر دو نیازمند به تحصیلاند اما معتقدیم که نظام آموزشی ما دارای مختصاتی است که این مختصات، هویت زنانه و هویت مردانه را به گونهای تغییر میدهد که زن و مرد را از طبیعت واقعی خود دور میکند و مطالبات غیرصحیح را برای آنها متصور میشود. برای مثال، وقتی در نظام آموزشی بر برابری زن و مرد در نقشها و فرصتها و حتی هویت تأکید میکنیم، کمکم مفهوم برابری به معنای تشابه در ذهن زنان ما ارزشمند تلقی میشود و هنگامی که این مفهوم را به عنوان قدر متقن ذهنی خود پذیرفتند، به پدیدههای مختلف که مینگرند، پرسشهای متناسب با آن (مفهوم) به ذهنشان خطور میکند؛ به این معنا که وقتی میبینند ارث زن و مرد نابرابر است، چون برابری ارزش شده، نسبت به این آموزه دینی اشکال وارد میکنند. در مجموع اینکه ما خود به دست خودمان تحولات را به گونهای مدیریت کردهایم که منجر به مطالبات جدیدی در میان زنان شده است. این مطالبات با آن چیزی که اسلام انتظار دارد، همخوان نیست.
برخی از مدارس و آموزشگاههای ما امروزه محمل توزیع مفاهیم لیبرالیستی هستند و این مفاهیماند که آنها را به سمت ارزشهای متغایر با جهتگیریهای دینی میکشاند. البته در جمهوری اسلامی، در طراحی الگوی آموزش و پرورش دینی، مراتب عالیه تحصیل برای زنان درنظر گرفته شده است، اما با جهتگیری منطبق با آموزههای دینی.
- بیانات شما قدری مبهم است؛ به این معنا که هنوز دقیقاً پاسخ پرسشم را نگرفتهام. از سویی مطابق دیدگاه شما، ما باید به آموزههایی که هیچگونه تحول و پویایی در آنها راه ندارد، معتقد شویم؛ حال آنکه افرادی چون مرحوم مطهری، مثلاً در بحث حجاب از نگاههای رایج زمانهاش فاصله بسیار گرفت. این نشان میدهد که ما باید معادلات تحولات جدید را به نحوی در برداشتهای خودمان از متون (دینی) دخالت دهیم؛ امری که البته خواهناخواه رخ میدهد؛ از جمله چالشها و مطالبات نوپدید زنانه موجود در سطح جامعهمان را.
در اینجا به دو نکته اشاره میکنم؛ اول اینکه تحولات اجتماعی امروز را باید پذیرفت؛ یعنی ذهن بشر امروزی ذهن 1400 سال پیش و مناسبات اجتماعی کنونی، مناسبات پیشین نیستند اما معتقدیم که اسلام دینی جاودانه است و آموزههای آن برای هدایت بشر تا روز قیامت وضع شدهاند و مربوط به زمان و مکان خاصی هم نیستند. اگر متون دینی را بازخوانی کنیم، متوجه دو دسته از نقشهای جنسیتی در آنها میشویم:
برخی از این نقشها زمانمند هستند. به عنوان مثال اگر آرد کردن گندم جزو وظایف خانگی زنان در صدر اسلام بوده، هیچ اصراری در متون شرعی در حفظ این نقش نمیبینیم؛ اما دسته دومی از نقشها هم هستند که آموزههای دینی اصرار بر حفظ آنها دارند و معتقدند که تحولات اجتماعی نباید به تحول در این موقعیتها و نقشها منجر شود؛ مثل موقعیت مادری برای زن و اصرار بر ارزشمندی آن برای زنان، یا موقعیت نانآوری و مدیریت مرد که بر آن تأکید شده است.
تغییر در ایفای هریک از این نقشها به مصلحت جامعه نیست. بنابراین اگر میبینیم که در تحولات اجتماعی، مادری به عنوان یک نقش اجتماعی که باید علیالسویه بین زن و مرد توزیع شود، مطرح میشود، مورد تأیید اسلام نیست، یا اینکه امروزه برابری زن و مرد در حوزه سرپرستی خانواده مطرح میشود، مورد تأیید اسلام نیست؛ گرچه اسلام راهکارهایی را برای استفاده از ظرفیتهای زنان در ارتقای جایگاه خانواده پیشبینی کرده است، به عنوان مثال پیامبر اکرم(ص) فرمودند: مرد مومن (در اینکه چه غذایی خورده شود) به خواستههای خانوادهاش تن میدهد؛ اما منافق خانوادهاش را مجبور به همراهی با خودش میکند. در آموزههای اسلامی، سیستم مشاوره پیشبینی شده که ضامن کارآمدی مدیریت است و نقطه امتیاز سرپرستی صحیح از استبداد است. بیتردید، این الگو در ساختار خانواده با الگوی لیبرالی که ساختار افقی خانواده را پیشنهاد میدهد، متفاوت است.
نکته دوم اینکه دین در مقام اجرا غیر از دین در مقام فهم است. به عنوان مثال تمام فقها حجاب را از ضروریات اسلام میدانند؛ اما این به آن معنا نیست که در هر جامعهای و تحت هر شرایطی بر اجرای حکم حجاب به یک گونه اصراربورزیم. اجرای احکام دین منوط به وجود ظرفیتهای خاص و وجود قدرت برای عملکرد است. بنابراین اینکه در شرایط امروز با این مطالبات و تحولات اجتماعی چه باید کرد، واقعیت این است که گرچه بخشی از واقعیتهای موجود همسو با ارزشهای اسلامی نیست، در کوتاهمدت ناچاریم به دلیل عدم وجود ظرفیتهای لازم، با آن کنار بیاییم.