همشهری آنلاین _ فاطمه عسگرینیا: در دورهمیهای کوچک و بزرگشان شانهبهشانه هم نشستهاند و در بساط پر از دود و دمشان هرچه دارند مشترک است؛ از غم و دردی که با خود به اینسو و آنسو میکشند تا زار و زندگی زهوار در رفته و فشردهشدهشان در کولهپشتی که همهدار و ندارشان است.
کمرهای خمیده، دهانهای بیدندان و صورتهای چروکیده و سیاه و نگاههایی که پر از حرفهای ناگفته است. یکی به درخت بید بزرگ میانه بوستان تکیه داده و تک و تنها به گوشهای از پارک چشم دوخته، دیگری با دوستانش حلقهای پر دود و دم به راه انداخته. هرچه از ابتدای بوستان به انتها میرویم بر تعداد حلقهها افزوده میشود. و در آخرآخر بوستان این دیوار مرکز جامع کاهش آسیب زنان است که به تکیهگاه آنها تبدیل شده است. وارد بوستان که میشویم، گویا وارد قلمرو ممنوعهشان شدهایم. نگاههای سردشان تعقیبت میکند. گپ زدن با آنها کار سختی نیست. خیلیهایشان انگار سالهاست که دنبال گوش شنوایی برای شنیدن حرفهایشان میگردند. مریم یکی از اهالی این بوستان است. سن و سالی ندارد، اما اعتیاد خردش کرده است.
پک محکمی به تهمانده سیگارش میزند و درون کیف کهنه و رنگ و رورفتهاش دنبال آینه میگردد. انگار هنوز از زنانگیهایش چیزی در کوله سیاهش پیدا میشود: «۶ سال است توی این پارکم. از کرمانشاه آمدم. روزها اینجام و شبها به مرکز آسیب میروم. روز جایی ندارم که بروم. پاهام جان ندارد از اینجا دور شوم وگرنه باید شب را هم در خیابان سر کنم.»
سرش را با قیچی کوچک و ناخنهای بلندش گرم میکند. حلقهای از دوستان کنار شمشادهای تازهسبزشده بهاری گرد هم نشستهاند. در بساطشان همه چیز پیدا میشود؛ از زرورق و پایپ تا به قول خودشان تودماغی. صابر با موهای ژولیده و اورکت کثیف و کهنهای که به تن دارد، صحبت را شروع میکند: «این بوستان دیگر مال ماست. کل بوستانهای شهر برای شما، اینجا مال ما. همه هم قبول کردهاند.»
حرفهایش را سمیرا ادامه میدهد. حال و روزش از دوستانش بهتر است. نه صورتش تکیده، نه ژندهپوش است: «۶ ماه است از خانه فرار کردهام. جایی برای زندگی نداشتم. همه نشانی پارک شوش را دادند تا به مرکز آسیب پناه ببرم. روزها باید بیرون باشیم. جایی ندارم، برای همین در پارک پرسه میزنم. شب تعداد بیخانمانها خیلی بیشتر میشود.»
قصهشان قصه درد است و سرخوردگی. دلشان میخواهد به زندگی برگردند، اما دیگر امیدی ندارند. تنها امیدشان همان ساختمان سفیدرنگ انتهای بوستان است که شبها به آن پناه میبرند.
- بوستان شوش هم مثل بوستان زندگی شود
«اسماعیل رفعتی» از اهالی محله هرندی است. کسی که معتقد است اگر عزم جزمی پشت ساماندهی بوستانهای منطقه باشد، آسیبهای اجتماعی از هرندی میروند: «بوستان شوش به خوابگاه معتادان و بیخانمانها مشهور شده است. هرکسی از هر کجا به تهران میآید یکراست راهی این بوستان میشود، چون در این بوستان میتواند بیهیچ دغدغهای زندگی کند.» او با اشاره به بوستان زندگی میگوید: «تا همین پارسال، بوستان زندگی وضعیتش صد مرتبه از بوستان شوش بدتر بود. مگر اصلاح نشد؟ جمع کردن این بوستان هم کار سختی نیست. فقط همت میخواهد.»
حرفهای او را «علیرضا جباری» یکی از کاسبان خیابان انبار گندم ادامه میدهد: «بوستان شوش کلکسیون آسیبهای اجتماعی است. اینجا انگار به خانه امید معتادان تبدیل شده است.»
- ساماندهی بوستان شوش
معاون خدمات اجتماعی شهردار منطقه ۱۲ در حالی از حصارکشی این بوستان بهعنوان یکی از برنامههای حوزه خدمات شهری منطقه ۱۲ در سال جاری خبر میدهد که معتقد است ساماندهی بوستان شوش از حیطه وظایف شهرداری جداست و دستگاه انتظامی باید به این حوزه وارد شود: «مرکز کاهش آسیب زنان در بوستان شوش بهعنوان یکی از مزیتهای اجتماعی منطقه فعالیت دارد. فعالیت این مرکز باعث شده تا بخش زیادی از معتادان زن متجاهری که در شهر پرسه میزنند، شبها در یک مکان امن اتراق کنند. هر چند در دستورعمل تعریفشده برای شهرداری به هیچوجه مسئول ساماندهی این افراد نیستیم. ما طبق قانون تنها موظف به ایجاد زیرساختهای لازم، آن هم نه برای معتادان متجاهر، برای بیخانمانهایی بدون پسوند معتاد، متجاهر و... و. هستیم.»
سعید شاه میر، فعالیت مرکز کاهش آسیب زنان در بوستان شوش نه تنها علت تمرکز معتادان متجار در این نقطه از شهر نیست، بلکه این مرکز باعث شده تا این افراد با دریافت خدمات رفاهی و بهداشتی از انتشار آلودگیها در منطقه بکاهد: «بر اساس مصوبه شورای عالی اداری کشور در سال ۷۸، حدود ۱۱ دستگاه اجرایی مسئول ساماندهی آسیبدیدگان اجتماعی شهر هستند و شهرداری به تنهایی نه مسئول ساماندهی این وضعیت است، نه توان چنینکاری را دارد.
ارگانهایی چون نیروی انتظامی، بهزیستی، وزارت کار و رفاه اجتماعی، قوه قضائیه، کمیته امداد و صدا و سیما باید در یک تعامل و همکاری تنگاتنگ زمینه ساماندهی بوستان شوش را فراهم کنند. ما امروز نیازمند یک کانکس نیروی انتظامی در بوستان هستیم تا از فعالیت آزادانه فروشندگان موادمخدر و دیگر آسیبهای اجتماعی در بوستان بکاهیم؛ امر مهمی که تاکنون در این بوستان اتفاق نیفتاده است.» معاون خدمات اجتماعی شهردار منطقه ۱۲ در ادامه با اشاره به فعالیت پایگاه بسیج و حوزه مقاومت در همسایگی بوستان شوش میگوید: «این پایگاه میتواند با افزایش نظارتهای خود کمی از حجم آسیبهای اجتماعی این بوستان بکاهد.»
- قبح اعتیاد را نشکنیم
«اسماعیل بهرامی»، جامعهشناس، با اشاره به وضعیت اسفناک بوستان شوش در منطقه ۱۲ و سیمای زشت این نقطه از شهر میگوید: «متأسفانه امروز در سایه شانهخالیکردن دستگاههای اجرایی مسئول در حوزه ساماندهی این آسیبهای اجتماعی، شاهد تکثیر آسیبها در شهر هستیم؛ مسئولانی که هرکدام سعی میکنند با انداختن توپ به زمین دیگری از زیر بار مسئولیتهایشان کنار بکشند.»
او با بیان این نکته که نباید اجازه دهیم قبح آسیبهای اجتماعی در جامعه شکسته شود، اضافه میکند: «وقتی ما در یک بوستان شهری آزادانه اجازه استعمال موادمخدر، خرید و فروش موادمخدر و... را میدهیم کمکم دیدن این صحنهها برای مردم عادی میشود و این عادی شدن بستر رشد و تکثیر چنین فضاهای آلودهای در شهر است.» این جامعهشناس با تأکید بر ضرورت تعامل دستگاههای اجرایی در اجرای مصوبه قانونی که سالهای سال روی زمین مانده است، میگوید: «دستگاه قضایی باید به جد وارد عمل شود و با متخلفین اجرا نشدن این مصوبه برخورد قانونی کند.»
سعید شاهمیر: بر اساس مصوبه شورای عالی اداری کشور در سال ۷۸، حدود ۱۱ دستگاه اجرایی مسئول ساماندهی آسیبدیدگان اجتماعی شهر هستند و شهرداری به تنهایی نه مسئول ساماندهی این وضعیت است، نه توان چنینکاری را دارد. ارگانهایی چون نیروی انتظامی، بهزیستی، وزارت کار و رفاه اجتماعی، قوه قضائیه، کمیته امداد و صدا و سیما باید در یک تعامل و همکاری تنگاتنگ زمینه ساماندهی بوستان شوش را فراهم کنند.
نظر شما