امین محله است. تا ابتدا و انتهای خیابان آرامش را طی کند، با چند نفری چاق سلامتی می‌کند و احوال خانواده‌شان را می‌پرسد.

امین

همشهری آنلاین _ مرضیه موسوی:  صبح شده. «خداوردی رحیمی» به رسم همه صبح‌های ۳۷ سال گذشته لباس پاکبانی را از تن درآورده و با کت و شلوار همیشگی‌اش راهی خانه می‌شود. ۳۷ سال است که ساعت ۲ نیمه‌شب خود را به محله امانیه می‌رساند و صدای خش خش جارویش، سکوت کوچه را می‌شکند. اینجا را خانه دومش می‌داند و می‌گوید: «اهالی این محله مثل خانواده من هستند. فکر می‌کنم همانقدر که من آنها را دوست دارم آنها هم به من محبت دارند و مرا محرم خود می‌دانند.» روز کارگر بهانه‌ای است برای گپ زدن با این پاکبان نمونه منطقه ۳. 

رحیمی نام خانوادگی‌اش است. اما اهالی محله او را «مش رحیم» صدا می‌کنند. صبح که اهالی خیابان آرامش از خواب بیدار می‌شوند، مش رحیم دیگر کارهایش را به پایان رسانده و کم‌کم راهی خانه می‌شود. جارو و لباس‌هایش را در راهرو خانه یکی از همسایه‌ها، کنار میز و تخت چوبی کوچکی می‌گذارد و می‌گوید: «این گوشه انگار خانه من است.
یکی از همسایه‌ها اینجا را در اختیارم گذاشته تا وسایلم را در آن قرار دهم.» کت و شلوارش را تن می‌کند و آماده رفتن می‌شود. در راه حواسش هست پای درختان و باغچه‌های دو سمت کوچه خشک نشده و زباله‌ای در کنارشان جا نمانده باشد. تا به انتهای خیابان برسد، با اهالی سلام و علیکی می‌کند و با همسایه‌هایی که زبان آذری می‌دانند،
ترکی صحبت می‌کند. مش رحیم می‌گوید: «چند سال پیش خانه سفیر ترکیه در این خیابان بود. من شده بودم مترجم او و دیگر همسایه‌ها. کم‌کم کلمه‌هایی که در زبان ترکی استانبولی با ترکی آذری تفاوت داشت را هم یاد گرفته بودم و دیگر وقتی او را می‌دیدم حسابی با هم گپ می‌زدیم.»

  • خانواده‌ای به نام اهل محل

خانه به خانه، اهالی محله را می‌شناسد. جشن‌ها و شادی‌ها و تولدهایشان را به خاطر دارد و بزرگ شدن بچه‌هایشان را به چشم دیده است. رحیمی می‌گوید: «بارها پیش آمده که در خیابان کیف پول و وسایل گم شده اهالی محله را پیدا کرده‌ام. چون محله را خوب می‌شناسم همان موقع وسایل را به دست صاحبانشان رسانده‌ام.» ۷ سال پیش بود که بازنشسته شد اما درخواست اهالی محله و شهرداری از این پاکبان نمونه برای ادامه کار، باعث شد تا دوباره به کار برگردد. مش رحیم می‌گوید: «وقتی برای بازنشستگی اقدام کرده بودم هم خودم دلم برای این محله تنگ می‌شد و هم اهالی محله مدام سراغم را می‌گرفتند. ۲ سال پیش که به‌عنوان پاکبان نمونه در برنامه‌ای در تلویزیون شرکت کردم هنوز از ساختمان صدا و سیما بیرون نیامده بودم که همه اهالی محله مدام به من زنگ می‌زدند و تبریک می‌گفتند. محبتی که اهالی محله به من دارند باعث شده من هم اینجا پاگیر شوم و اینجا را مثل خانه خودم دوست داشته باشم.»

امـین خیابان آرامش

  • نجات اهالی محله

شب‌ها که اهالی محله در خواب به سر می‌برند خداوردی سر و کله‌اش پیدا می‌شود. علاوه بر تمیز کردن کوچه و گذر، حواسش به محله هم است و هوای خانه‌ها را دارد.
خاطره‌ای از دزدی از یکی از خانه‌های محله تعریف می‌کند: «چند سال پیش بود که نیمه‌شب چند جوان را دیدم که کیف و چمدان به دست از یکی از خانه‌ها بیرون آمدند. آنها را تا آن زمان در محله ندیده بودم. سراغشان رفتم. گفتند مهمان خانه‌ای بودند و در حال ترک خانه هستند. چند دقیقه بعد از یکی از خانه‌های کوچه بغل صدایی آمد. نگران شدم و به سمت خانه رفتم. هرچه زنگ زدم کسی در را باز نکرد. اما صدای صاحب خانه را که یکی از اهالی قدیمی بود می‌شناختم و می‌شنیدم. از در بالا رفتم و خودم را به خانه رساندم.
صاحبخانه را که مردی تنها بود به صندلی، بسته و دور دهانش را پارچه پیچیده بودند. به او که رسیدم قرمز شده بود و نمی‌توانست نفس بکشد. همان جوان‌ها بودند که برای دزدی به خانه این همسایه رفته بودند. هنوز هم وقتی مرد همسایه مرا می‌بیند می‌گوید تو آن شب جانم را نجات دادی.» اهالی محله به سفر که می‌روند کلیدهایشان را به مش رحیم می‌سپارند تا مراقب گلدان‌ها باشد و سری به خانه بزند: «بزرگ‌ترین دلخوشی من در این محله این است که اهالی محله مرا امین خود می‌دانند.»

امـین خیابان آرامش

  • مرد تنهای شب

۲۳ سال است خواب شب به چشم‌های «فرامرز مرادی» نیامده؛ پاکبانی که سال‌هاست در محله امانیه و خیابان سلطانی مشغول به کار است. او می‌گوید: «هر شغلی دردسرها و سختی‌هایی دارد. این هم سختی شغل ماست که باید شب‌ها بیدار باشیم.» از ۲ بامداد کارش را شروع می‌کند و تا ۹ صبح نظافت و نگهداری از کوچه را برعهده دارد. او می‌گوید: «حضور پاکبان‌های قدیمی در محله‌ها باعث می‌شود اهالی محله نسبت به نگهداری از محله حساس شوند و خودشان هم دلسوز باشند.»
مرادی از اعتماد اهالی محله به پاکبان‌های قدیمی و ارتباطی دوطرفه می‌گوید که بین اهالی و پاکبان‌ها برقرار است: «اهالی محله امانیه مردمی بامحبت هستند و هوای پاکبان‌ها را دارند. از روزهای نخست کرونا وقتی مرا می‌دیدند که در شرایط سخت آن روزها همچنان سر کار حاضر می‌شوم برایم ماسک و ضدعفونی‌کننده می‌آوردند و توصیه می‌کردند که مراقب خودم باشم. این ارتباط دوطرفه است؛ من هم اهالی این محله را مثل خانواده خودم دوست دارم و برای آنها ارزش و احترام زیادی قائلم.»

امـین خیابان آرامش

  • مش رحیم کار درست

«مش رحیم در کارش دقیق است و آن را درست انجام می‌دهد. هر روز صبح که از خانه بیرون می‌آییم با دیدن کوچه که از تمیزی برق می‌زند، لبخند روی لب‌هایمان می‌نشیند.» «جعفر دهقان» یکی از اهالی محله امانیه و از ساکنان کوچه آرامش است و رحیمی را از روز اولی که به این کوچه آمده می‌شناسد. وسایل مش‌رحیم را در گوشه‌ای از راهرو خانه‌اش جا داده و هر روز مش رحیم را می‌بیند. او می‌گوید: «همه اهل این محله مش رحیم را عضوی از خانواده خودشان می‌دانند.

ما خیالمان راحت است که اگر اتفاقی در محله رخ دهد مش رحیم حواسش به ما هست. حتی من و خیلی از اهالی محله کلید خانه‌هایمان را به او می‌سپاریم تا روزهایی که اینجا نیستیم سری به خانه بزند و حواسش به گل و گیاه‌ها باشد.» مش رحیم یاد خاطره‌ای از ماه پیش می‌افتد که تازه واکسن کرونا زده بود و کمی احساس کسالت می‌کرد. او می‌گوید: «یکی از همسایه‌ها تا من را دید فهمید که سر حال نیستم. وقتی متوجه شد تازه واکسن کرونا زده‌ام و کمی تب دارم برایم آب قند آورد و صندلی‌ای تا بتوانم کمی استراحت کنم. همین لطف‌ها و همین کارهاست که باعث شده من تمام این سال‌ها در این محله پاگیر شوم و حتی بعد از بازنشستگی هم نتوانم از اینجا دل بکنم.»

کد خبر 597929

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار زیر پوست شهر

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha