با توجه به اهمیت جایگاه نیروی انتظامی در کلانشهری همچون تهران، انتظار میرفت که دستکم برخی از مطبوعات و جریانات سیاسی در خصوص این رویداد اظهارنظری میکردند. آیا غیر از این است که پلیس رابطه تنگاتنگی با مسایل عدیده سیاسی و اجتماعی در شهری همچون تهران با 10 تا 12 میلیون نفر جمعیت و قریب به نیممیلیون دانشجو پیدا میکند؟
آیا غیر از این است که پلیس درگیر انواع مسایل در تهران است؟ از سرقت، اعتیاد، انواع خلافها گرفته تا تجمعات سیاسی و اعتراضی دانشجویی، گروههای فشار، کارگران و سایر اقشار تا مواجهه با پدیده زنان خیابانی، دختران فراری و انواع و اقسام مسایل دیگر.
در آن صورت آیا هیچیک از این مسایل آنقدر اهمیت نداشت که جریانات سیاسی و مطبوعات اظهارنظر میکردند که آیا این اقدام به مصلحت جامعه بوده یا خیر؟ آیا هیچ فرقی نمیکند که چه کسی جای سردار طلایی بیاید؟
اساساً نحوه مدیریت سردار طلایی در بیش از سه سالی که فرماندهی پلیس تهران بزرگ را برعهده داشته چگونه بوده است؟ آیا اگر او فرماندهی شایسته بوده و توانایی و لیاقتهای قابلتوجهی از خود در طی دوره مدیریتش نشان داده، اساساً درست است که وی از نیروی انتظامی کنارهگیری کند؟
بهنظر میرسد که جریانات سیاسی ما یا آنقدر درگیر مسایل صرف سیاسی هستند که چنین خبر اجتماعی مهمی را نمیبینند و یا آنکه آنقدر سرخورده و بیتفاوت شدهاند که مسالهای به این اهمیت هم دیگر برایشان چندان توجه برانگیز نیست.
البته برخی از روزنامهنگاران کمتجربه و یا مشتاق تیترآفرینیهای جنجالی، سعی کردند با طرح مساله از منظر «ورود نظامیان به عرصه مسایل مدیریت شهری»، ژست روشنفکرمآبانهای به خود بگیرند؛ غافل از آنکه زدن تیتری تحت عنوان «ورود نظامیان به مسایل مدیریت شهری»، اگرچه فریبنده و اغواگرانه است، اما حکایت آن، حکایت کشیدن شکل مار به جای نوشتن آن است.
چراکه سردار طلایی اتفاقاً تنها چیزی که نبود و نیست، یک «نظامی» به معنای «میلیتاریستی» آن است. این دسته روزنامهنگاران اگر زحمت مختصری به خود داده بودند و نیمنگاهی به عملکرد طلایی ظرف چند سال گذشته میانداختند، متوجه این نکته میشدند. مراد ما به هیچ روی آن نیست که سردار طلایی یک «فرشته» بوده و عملکردش بیعیب و نقص، خیر.
صرفاً میخواهیم بگوییم که سردار طلایی هر عیب و ایراد دیگری که دارد، دستکم این حسن را داشته که در رویارویی با مشکلات و بحرانهایی که نیروی انتظامی در دوران فرماندهیاش با آنها روبهرو میشود او خیلی کم بهدنبال رویکردهای نظامی میرود.
کافی است واقعه هولناک کوی دانشگاه در 18 تیر سال 78 و نوع «مدیریت بحران» که فرماندهان نیروی انتظامی وقت از خود نشان دادند را در نظر بگیریم تا ارزش فرماندهی سردار طلایی در موقعیتهای بحرانی بهتر درک شود. ظرف سه سال گذشته موارد متعددی مشابه 18 تیر پیش آمد که او با اتخاذ تدابیر مقتضی موفق شد از تکرار امثال حوادث کوی دانشگاه جلوگیری کند.
نکته مهم آن است که سردار طلایی با این نیت که نیروی انتظامی از توسل به رویکرد نظامی خودداری کند به میدان آمد. هنوز چند هفتهای از انتصابش نگذشته بود که ریاست پیشین دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه آزاد به اطلاع شماری از اساتید آن دانشکده میرساند که فرمانده جدید نیروی انتظامی تهران درخواست دیداری با آنان دارد برای همفکری در خصوص مدیریت اجتماعی نیرو.
در نشست مذکور، سردار طلایی خیلی صریح به استادان گفت که او میخواهد «نیروی انتظامی را در تهران بزرگ تبدیل کند به نیرویی که مردم، حتی دانشجویان، آن را از آن خود و نه در برابر خود بدانند و برای تحقق چنین تصویر و جایگاهی برای نیروی انتظامی، از دانشگاهیان طلب یاری دارد.»
مهم نیست که او چهقدر در برآوردن این هدف توفیق داشت؛ اساساً خود اینکه یک فرمانده ارشد پلیس به این اندیشه بیفتد که نشستی با اساتید دانشگاه داشته باشد و از آنان طلب همکاری فکری نماید به منظور ایجاد تصویری جدید و متفاوت از پلیس، فینفسه درخور تأمل و ارزش است.
در عمل نیز او تلاش زیادی کرد تا پلیس چنین تصویری پیدا کند. از جمله شاهد بودیم که او معمولاً از اعمال ضرب و جرح و گرفتن و زدن و بستن در رویارویی با ناآرامیها بسیار پرهیز میکرد.
حیف است که چنین فرماندهی به واسطه رفتن به شورای شهر از مسئولیت حساس پلیس تهران بزرگ با هزار و یک مشکل سیاسی و اجتماعی که دارد، کنار گذارده شود، حتی اگر شورای شهر تهران به توانایی های مدیریتی وی نیازمند باشد . اما باز هم صلاح آن بود که سردار طلایی همچنان در کسوت فرمانده پلیس باقی میماند.