همشهری آنلاین_فاطمه عسگرینیا: ۳ سال میشود که مؤسسه مردمنهاد «طلوع بینشانها» با تأسیس «خانه مادری» در قلب محله هرندی کوشیده تا بچههای محله را از دل آسیبها بیرون بکشد و در فضایی امن زمینه آموزش، تغذیه و تفریح آنها را فراهم کند؛ بچههایی که خیلیهایشان روزها کار میکنند و شبها در خانههای پاتوقی زخم آسیب را به جان میخرند. خانه مادری اما امروز میزبان ۳۵ کودک آسیبدیده محله هرندی است؛ سری به این خانه باصفا زدیم تا قصه حامیان مهربان کودکان آسیب را برایتان روایت کنیم.
پشت بوستان هرندی، از گذر دیوارهای رنگشده خانههای زهوار در رفته محله که رد شویم به خیابان مرادی میرسیم؛ خیابانی پر از کوچهپسکوچههای قدیمی با خانههای کوچک که در هرکدام بچههای قد و نیمقد زیادی زندگی میکنند. خیلیهایشان حتی از داشتن شناسنامه یا برگه هویتی هم محروماند و همین محرومیت دست آنها را از حضور در مدارس رسمی کوتاه کرده است. در میانههای خیابان، کوچه شهید «فیضالله فیضی» ۳ سال است که به پناهگاه امن این بچهها تبدیل شده است، آن هم زیر سقف خانه مادری. بچههای اهل این خانه از آن بهعنوان خانه «مامان مژگان» یاد میکنند.
کاشی آبیرنگ بالای خانه معرف آن است. از در آهنی باریک و کوچکش که رد میشوی صدای هیاهوی کودکانه اهالیاش به گوش میرسد. شاید تنها خانه این حوالی باشد که در آن از دود و دم خبری نیست. دیوارهایش رنگی و حوض آبی کوچک در میانه حیاط زیر سایهسار درختان سبزش رنگ آرزوهای بچهها را دارد. جمعی در اتاق بازی مشغول بازیاند. تمام تلخیهای زندگی پاتوقیشان را پشت در این اتاق جا میگذارند و به کودکانههایشان میرسند. عدهای هم در گوشه حیاط بساط درس و مشقشان را پهن کردهاند.
«فرهاد» یکی از این بچههاست؛ از آن مکانیکهای حرفهای، باهوش و باذکاوت. فن بیان خوبی هم دارد. انگار زندگی او را زود بزرگ کرده است. عاشق خانه مادری است، جایی که به او امنیت و آرامش هدیه میدهد. جزءجزء این خانه را دوست دارد. انگار ساعتهای حضورش در این خانه برای او حکم زندگی در بهشت را دارد. از آرزوهایش میپرسم. دوست دارد پرستاری حاذق شود تا بتواند زخمهای مردم را التیام بخشد، برخلاف همه پسربچههای بازیگوشی که یا دوست دارند فوتبالیست شوند یا خلبان. شاید به خاطر این است که او خودش زخمی کهنه از آسیب دارد.
قبل از خانه مادری، در خانه شوش دنبال کودکانههایش میگشت. با فرهاد که حرف میزنم «عمران» با دقت گوش میدهد. او هم ۱۰ ساله است، اما برخلاف سن و سالش تلخیهای زیادی را تجربه کرده است. از قدیمیهای خانه مادری است. یک سال میشود به این خانه و مربیان مهربانش پناه آورده است، همانطور که قبلاً به خانه کودک مهر پناه آورده بود. عمران ۲ برادر دیگر هم دارد. عاشق درس خواندن است و مثل فرهاد دوست دارد پرستار شود.
دخترها هم تعدادشان در این خانه کم نیست؛ یکی مثل «سحر»، سرزنده و شاداب با دخترانههای خاص خودش همینطور که تمرینهای ریاضی را حل میکند، سعی دارد در گپوگفت ما هم مشارکت کند: «خواهرم گاز پیکنیک را روشن کرد و خانه رفت روی هوا.» به گفتن همین جمله کوتاه بسنده میکند، انگار مرور خاطراتش را دوست ندارد. ترجیح میدهد «مصیب» ادامهدهنده گفتوگو باشد. پسرک باریکاندام با موهای بلند که لحظهای مربیان و حامیان خانه را رها نمیکند. او هم از بچههای پاتوقی است که آلوده به اعتیاد است. هم درد خماری را هر روز میکشد، هم دوست دارد مانند همه همسن و سالانش دنبال کودکانههای خودش برود. مربیان خانه مادری برای جلوگیری از شدت اعتیاد او تلاش بسیاری میکنند.
هرچه میگذرد بر تعداد بچههای حاضر در خانه افزوده میشود. «یوسف» و «فرید» و «فرزاد» هم از راه میرسند. پسرکهای بازیگوشی که به محض رسیدن خود را در آغوش مربیان مهربان میاندازند. فرزاد هم با مهربانی تمام ما را مهمان میکند. او هر روز به این خانه میآید. پوست و استخوان است، اما قلب مهربانش به وسعت آسمان: «خانه ما همین نزدیکیهاست. زیر بازارچه. یک در و پنجره چوبی دارد.» این نشانی را میدهد تا مهمان خانهشان شویم.
- غم شب بچهها را داریم
بچهها تا لحظهای که در این خانه هستند کودکی میکنند، اما بازگشت شبانهشان به خانهها دل توی دل مربیان و حامیان خانه نمیگذارد. «سجاد میرزایی» از جوانهایی است که این روزها بهعنوان یکی از داوطلبان فعال در خانه مادری مشارکت دارد. آرزوی او و تیم همراهش اخذ مجوز شبانهروزی برای این خانه است: «روزی که بتوانیم این بچهها را بهصورت شبانهروزی در این خانه نگه داریم، دیگر غمی نداریم.»
سجاد عاشق بچههاست. او هم از افرادی است که کارکردن در سن پایین را تجربه کرده و میداند کودکانکار با چه مصائبی روبهرو هستند. به خاطر همین میخواهد برای بچههای کار پدری کند: «بچههای کار ۲ دستهاند؛ بچههایی که در خانوادههای سالم، اما نیازمند مجبور به کار کردن و تأمین هزینههای زندگی هستند و گروه دوم بچههای پاتوقی که اغلب بیهویت، آلوده به اعتیاد و اسیر دست مافیای کودکان کارند. این دسته از بچهها اگر نتوانند برای گروههای مافیایی که در آن اسیرند درآمد خوبی داشته باشند، مورد آزار و اذیت قرار میگیرند. ما نمیتوانیم مانع کار کردن آنها شویم، اما با آموزشهایی که به این بچهها ارائه میکنیم، کمک میکنیم تا از خود مراقبت و محافظت کنند.»
سجاد برای اخذ مجوز شبانهروزی مجموعهای که بتوانند همراه با خیّران این بچهها را در آن نگهداری کنند پروپزالی تهیه کرده است: «در تلاشیم تا با جلب مشارکت مسئولان زمینه ایجاد این خانه فراهم شود. ما در خانه مادری با مجموعهای از کودکان با استعداد روبهرو هستیم که تمام آیندهشان شبها کنار پاتوقهای آلوده زیر سقف خانههایشان دود میشود.»
حکم پدر را برای بچهها دارد. همینطورکه مشغول صحبت کردن با ماست، دخترهای قد و نیمقد خانه دور و برش را میگیرند. یکی میخواهد سجاد موهایش را مرتب کند. دیگری با او درباره اردوهای یکروزهای که رفتهاند خاطرهبازی میکند و او با صبوری و مهربانی جواب تکتکشان را میدهد: «بچهها از قلب آسیب بیرون آمدهاند. همه تلاش این است که آنها را از محیط ناامن زندگیشان دور کنیم و با جلب اعتمادشان مسیر زندگی سالم را نشانشان دهیم.»
- دست سودجویان را کوتاه میکنیم
حرفهایمان با سجاد تمام نشده که رفقای خیرش از راه میرسند؛ خیرینی که این روزها در هرندی مشغول فعالیتهای اجتماعی و اشتغالزایی بزرگی هستند. «ایرج شاکری» یکی از اعضای این تیم است که در قالب «بنیاد خیریه دکتر نبی» چند وقتی است پایش به هرندی باز شده. او به محض رسیدن سری به خانه پدری میزند.
درست روبهروی خانه مادری، اینجا مادران محله پشت چرخهای خیاطی نشسته و مشغول کارند. یکی از مادران میگوید خاکخورده همین کارگاه است و از محل کار در این مرکز است که چرخ زندگیاش میچرخد. اما کارهایی که سفارش میگیرند ارزان است و کفاف مخارجشان را نمیدهد. ایرج که سابقه فعالیت در حوزه تولید روسری و کیف را دارد، به مادران این خانه وعده خرید تجهیزات جدید و رونق کسب و کارشان را میدهد. با شنیدن این خبر، خوشحالی مهمان دل همه میشود: «متأسفانه عدهای از پیمانکاران با سوءاستفاده از شرایط این زنان صرفاً به فکر کسب سود بیشتر هستند. ما سعی میکنیم با خرید تجهیزات لازم و مشارکت با خیّران فعال در حوزه پارچه به کسب و کار این بخش رونق ببخشیم.»
- جلب اعتماد مادران و کودکان هدف ماست
«مریم زندی» مسئول آموزش خانه مادری است. مهربان و صبور: «این خانه یکی از چند مجموعه خیریه زیر نظر طلوع بینام و نشانهاست. مهدکودکی که از کودکان دارای مادران کارتنخواب، مادران بیسرپناه و مصرفکننده موادمخدر حمایت میکند تا از همراهی والدین خود در این پاتوقها باز نمانند.»
به گفته او، در خانه مادری مربیان و داوطلبان ۸ ساعت تمام از این کودکان مراقبت میکنند؛ از استحمام گرفته تا تعذیه سالم آنها: «خیلی از این بچهها بعد از تغذیه صبحگاهی باید سرکار حاضر شوند و این دغدغه دیگر ماست.» هدف او و دوستانش جلب اعتماد مادران است برای اینکه جذب مرکز سرای مهر شوند: «سرای مهر شرایط ترک اعتیاد مادران بیسرپناه را فراهم میکند. مادران بعد از گذراندن دوره ترک یک ماهه میتوانند با فرزندان خود یک سال در این مرکز زندگی کنند.»
از فضای کوچک خانه مادری گلایه میکند، چراکه به خاطر این مسئله تنها میتوانند پذیرای ۳۵ کودک آسیبدیده محله باشند در حالی که مددکاران خانه، بالغ بر ۸۰ کودک نیازمند به کمک را شناسایی کردهاند: «بچههایی که ما شناسایی کردهایم در خانههای پر از آسیب زندگی میکنند، گرچه سقفی بالای سر دارند، اما سبک زندگیشان کارتنخوابی است؛ بینظم و بدون رعایت اصول اخلاقی!»
در خانه مادری نه تنها بچهها آموزش میبینند، بلکه مادران بیسواد محله هم باسواد شدهاند و این اتفاق خوبی است که برای این زنان رخ داده است.
مادری شاد برای ۳۵ کودک
مدیریت خانه مادری با مامان مژگان است. «مژگان علیشاهی»، کارشناس ارشد مشاوره، توانبخشی و مددکار اجتماعی. او مدیر «خانه مادری» و «خانه پدری» جمعیت طلوع بینشانهاست. بانویی پر انرژی که نه هراسی از رو بهرو شدن با مادر معتادی که فرزند در آغوشش درد خماری میکشد دارد، نه از پاکسازی بدن کودکان آلوده به اعتیاد. با مهربانی آنها را از مادر جدا میکند و با مراقبتهای شبانهروزی میکوشد تا او را از درد اعتیاد رها کند.
مادری با نشاط برای کودکان هرندی. همانجور لباس میپوشد که بچههایش دوست دارند؛ رنگارنگ و شاد. میگوید دنیای این بچهها به اندازه کافی سیاه و سفید هست. دوست دارم در این خانه همه چیز را رنگی ببینند حتی مادرشان را: «خانه مادری حدود ۳ سال پیش با هدف کاهش آسیب در محله هرندی بازگشایی شد و در طول این سالها کوشیدیم تا با بسترسازی لازم نسبت به جلب اعتماد مادران و کودکان آسیبدیده در هرندی اقدام کنیم. خوشبختانه موفق هم بودیم. همین که بچهها دوست دارند حتی شب را هم کنار مامان مژگان بمانند، این یعنی اعتماد کامل آنها به خانه مادری»
مامان مژگان سالها درباره کودکانکار مطالعه و تحقیق کرده است، هرچند منکر این نیست که بخشی از کودکانکار دارای خانوادههای سالم و خانههایی پاک از هر نوع آسیب هستند و بچهها صرفاً برای کمک به تأمین هزینههای زندگی مجبور به کار کردنند، اما قاطعانه میگوید در محله هرندی و حوالی خانه مادری ۹۹درصد کودکان، کودکان پاتوقی هستند که به دلیل آلودگی به موادمخدر و تأمین هزینههای موادمخدر مصرفی پدر و مادر و حتی خودشان و همچنین وعده ناچیز غذا به دام مافیای کودکانکار میافتند و مجبور به کار کردن هستند: «ما به چرخه کودکانکار وارد شدهایم و در تلاشیم تا با ساماندهی این کودکان و آموزش آنها بستر رشد بچهها را در فضایی سالم دنبال کنیم. فضایی که در آن حتی اگر لازم است کودکی کار کند با حفظ بهداشت جسم و جانشان دست به این کار بزند.»
همه تلاش مامان مژگان این است که با ارائه آموزشهای لازم به این دسته از کودکان و تأمین بهداشت روانی آنها چهره شهر را با کودکانکار تغییر دهد: «خانه مادری در تلاش است تا با اخذ مجوز فعالیت شبانهروزی بستر ماندگاری کودکان آسیبدیده را در این مرکز فراهم کند. در عین حال کودکان با رعایت تمام اصول اخلاقی و بهداشتی ضمن حفظ ظاهر آراسته خود میتوانند به کار کردن ادامه دهند و با کسب درآمد آیندهای روشن را برای خود رقم بزنند.
کار بیدغدغه کودک آرزوی ماست. وقتی یک کودککار بداند با وجود نفروختن کالا یا نداشتن درآمد در یک روز میتواند از یک وعده غذای گرم، جای خواب مطمئن و مهربانی اطرافیان برخوردار باشد، دیگر خشونتی از خود در جامعه نشان نمیدهد.» مامان مژگان در خانه مادری تلاش میکند خیّران را دور هم جمع کند و بستر کارآفرینی برای کودکان آسیبدیده را فراهم کند: «آموزش خودمراقبتی، افزایش امنیت کودکان و تأمین مالی آینده با کار در فضایی استاندارد اهدافی است که ما برای این کودکان در خانه مادری دنبال میکنیم.»
او میگوید اگر خانه مادری شبانهروزی شود همه مادران عاشق و داوطلب میتوانند بخشی از وقت خود را صرف مهربانی به این کودکان کنند.
خانه مادری آرزوهای بزرگی برای کودکان هرندی دارد؛ آرزوهایی مادرانه برای تمام دردانههایش.
نظر شما