روزگار دشواری را از سر گذرانده و آنقدر از رنج و سختی گداخته که همانند آهن محکم شده است.

نيكوكاري

همشهری آنلاین_سحر جعفریان:  ‌زاده روستای «واشقان» استان مرکزی است و در خردسالی پدر و مادر خود را از دست می‌دهد و برای امرار معاش به همراه خواهر پای‌دار قالی می‌نشست و گره به گره قالی‌های رنگ به رنگ می‌بافت. سختی امرار معاش او را از تحصیل باز نگه داشت و رویای خواندن کتاب‌های داستان و درس‌های مکتب را دور و دراز می‌دید. ۱۴ سالگی ازدواج کرد و راهی تهران شد. جایی در حوالی محله «مهرآبادجنوبی» کنونی که هنوز هم ساکن آنجا است.  
«فاطمه واشقانی فراهانی»، ۷۳ ساله که داغ همسر و فرزندان، او را در مسیری متفاوت قرار داد، همان بانوی نیکوکار و خیّری است که نه تنها همسایه‌ها بلکه بسیاری از افراد خیّر و نیازمند در این شهر و شهرهای دیگر، او را با نام «مادر غیور صبور» می‌شناسند. در این گزارش به گفت‌وگو با او نشسته‌ایم تا به سؤال‌هایمان درباره رنج و مهر پاسخ دهد.  

  • خانه‌ای که مهمان‌سرا شد

مـادر صبور محله

چین و شکن صورتش، خبر از گذر سال‌هایی می‌دهد که هم به رنج گذشته و هم به شادی. آرام سخن می‌گوید و مهربانی در صدایش شنیده می‌شود. کسالت مختصری دارد.  
برای همین است که مدام تلفن خانه یا گوشی همراهش زنگ می‌خورد و کسانی از آن طرف خط، جویای احوالش می‌شوند. شیرین می‌خندد و می‌گوید: «خوبم مادرجان. خوبِ خوب.» سبد داروهایش اما این را نمی‌گوید. با این حال، مانند «پروانه» گرد ۲ فرزند جانبازش می‌گردد. ۹ فرزند داشت که روزگار، ۴ فرزندش را گرفت. دفتر فعالیت‌های روزانه‌اش هم کنار سبد داروها است.  
دفتری قطور، پُر از حساب و کتاب و لیست افرادی که چشم به راه مهربانی «مادر» هستند. این‌گونه گفت‌وگو را آغاز می‌کند: «۱۴ سالم بود که با همسرم به تهران آمدیم. تهران‌نشین شده بودیم و بسیاری از هم روستایی‌ها و اقوام خود را که ناچار بودند مدتی را در شهر سپری کنند، در خانه‌مان مهمان می‌کردیم. ‌گاه روزها وگاه ماه‌ها. این شده بود عادت‌مان که هر وعده، سفره‌ای بزرگ پهن کنیم و به خوشی در کنار مهمانان لقمه‌ای غذا بخوریم.

همه همشهری‌ها خانه‌مان را بلد بودند و آنهایی هم که نمی‌دانستند از دیگران می‌پرسیدند تا اگر روزی برای درس خواندن، پیدا کردن شغل یا درمان بیماری به تهران آمدند و گرفتار شدند، حداقل جایی برای سکونت داشته باشند. به خیلی‌ها از این طریق کمک کردیم تا کمی خودشان را جمع و جور کنند. خدا را شکر می‌رفتند و پس از مدتی با لب خندان می‌آمدند و می‌گفتند که موفقیت امروز را مدیون کمک دیروز ما هستند. آن لب خندان و دل شاد برای ما از هر چیزی لذت‌بخش‌تر بود. همان سال‌ها بود که خود به تحصیل پرداختم و رویای کودکی‌ام را بازیافتم.»

  • ۳ داغ در یک سال

خاطرات را که مرور می‌کند، می‌رسد به سال ۱۳۸۳. سالی که ابتدا به فاصله یک روز، همسر و یکی از پسرانش را از دست داد و مدتی بعد، پسر جوان دیگرش بر اثر تصادف، دچار مرگ مغزی شد. بانوی خیّر هم‌محله‌ای با این توضیحات ادامه می‌دهد: «نمی خواستم «ذبیح الله» (نام پسرش) با مرگ تمام شود. از سویی ۵ بیمار بودند که برای ادامه حیات به اهدای عضو امید داشتند. من هم رضایت دادم تا این‌گونه، فرزندم با یاد نیک، زنده بماند. این آغاز راه تازه‌ای بود تا به‌صورت جدی‌تر و منسجم‌تر به همراه ۵ فرزند دیگرم به امور خیرخواهانه بپردازم.

مساعدت‌های مالی و همراهی‌های جهادی آنها سبب شده است تا حمایت از کودکان بی‌سرپرست، بانوان خودسرپرست، خانواده‌های نیازمند، افراد بیمار و دارای مشکل مالی، مادران زندانی (مالی)، اهدا و توزیع سبدهای گوشتی و پروتئینی به‌صورت هفتگی، نذر آب ویژه روستاهای کم‌آب، بسته‌های حمایتی به افراد آسیب دیده از زلزله، برگزاری گلریزان ویژه تهیه جهیزیه و تأمین هزینه‌های کارآفرینی و اشتغالزایی را در اقدامات خود بگنجانیم.

از سویی با راه‌اندازی انجمن «مهر امیر» به ۷۵ سالمند نیازمند، کارت‌های هدیه و کمک معیشت ماهانه اهدا می‌کنیم. کارت‌های هدیه‌ای در قالب «یارانه مهربانی» که‌گاه دامنه توزیع آن به سایر گروه‌ها از جمله خانواده‌های دارای چند قلو و چند معلولی نیز می‌رسد. آنچه برای ما مهم است، نظم و پایداری در امدادرسانی مالی است. چراکه خیلی‌ها چشم‌انتظار همین کمک‌ها هستند.»

  • مادر معنوی ۶۵۳ کودک بی‌سرپرست

مـادر صبور محله

ماه گذشته، ۵ مادر زندانی را که به دلیل بدهی مالی گرفتار شده بودند، ازبند رها کرد و پس از آن راهی کوره‌های آجرپزی در «شمس‌آباد» و  «فیروز بهرام» شد تا در جشنی کوچک، کنار «کودکان کار» و «حاشیه نشین» ‌ها باشد. واشقانی فراهانی می‌افزاید: «کار ثواب کردن، ثروت فراوان نمی‌خواهد.

دل بزرگ می‌خواهد و همت بلند. اینها اگر باشد، ثروت هم می‌آید. ثروتی که برکت دارد و باید دوباره در همان مسیر از آن استفاده کنیم. زندگی، تنها عمر کردن نیست. زندگی در کنار هم به خوشی بودن است که گاهی این خوشی درد و رنج دارد.» مادر معنوی ۶۵۳ کودک بی‌سرپرست ادامه می‌دهد: «خیلی‌ها می‌پرسند چرا با وجود این همه خیر و کمک، هنوز فقر در بسیاری از حوزه‌ها وجود دارد. به گمان من ۲ علت، این معلول را همراهی می‌کند. یکی اصول تربیتی خیرپروری است که گام نخست آن از خانواده آغاز می‌شود و گام‌های دیگر آن به مدرسه و جامعه می‌رسد.

دلیل دوم عدم معرفی درست کار گروهی و جهادی از سوی متولیان امر است. اگر کار ثواب و جهادی به درستی معرفی شود، لذت آن فراگیر می‌شود و آن وقت است که می‌بینید هر کسی به ثوابی سرگرم است. اینها مواردی بودند که به‌رغم همه رنج‌ها و فراز و فرودهایی که در زندگی شخصی خود تجربه کردم، از آنها به‌عنوان اصول تربیتی مهم برای فرزندانم غافل نماندم.»
 

کد خبر 605125

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha