اینکه چرا بازیگران مطرح ما بیشتر کشیده شدهاند به بازی در سریالهای تلویزیونی و اینکه چرا وضعیت سینمای ما شده است این. اینطوری بود که در یک جایی از مصاحبه آقای رویگری گفت: کات. بسمالله الرحمن الرحیم. از اینجا مصاحبه ما شروع میشود؛ قبل از آن را فراموش کن. قبل از آن هم البته مصاحبه چندان توأم با مهربانی نبود اما بعد از آن همهاش گلایه است و نمیتوان گفت که گلایه از روی نامهربانی است. به هر حال دلسوختگان هم حرفهایی دارند.
- چند وقت پیش با یکی از بازیگران مهم سینما و تلویزیون گفتوگو میکردم. به ایشان گفتم که شما هر وقت در تلویزیون پررنگ میشوید در سینما کمرنگ میشوید؛ نگران نیستید که از جریان سینما حذف شوید؟
این را از ایشان پرسیدید یا از من؟
- میخواهم از شما بپرسم.
نه. نگران نیستم برای اینکه نقشهایی که در سینما به ما میدهند نقشهای قابل تعمقی نیست بنابراین ترجیح میدهم بیشتر در تلویزیون باشم. تلویزیون تماشاچی بیشتری دارد و نقشها، نقشهای جذابی است. در سینما بیشتر نقشهای پدر و مادر و بقال برای ما نوشته میشود. برای این نقشها دلم تنگ نمیشود. برای چه چیز این سینما دلم باید تنگ شود؟
- بعضیها معتقدند که کم توفیق بودن سینمای حال حاضر ما به خاطر عملکرد تلویزیون است.
به این خاطر است که سینمای ما از بس درجا زد، بنابراین نقش تلویزیون پررنگ شده است. همه آن آدمهایی که باید در سینما باشند رفتند تلویزیون را ساختند. این یک واقعیت و بهصورت یک معادله است. یک نفر مثل من وقتی میبیند سینما برایش جذابیتی ندارد میآید تلویزیون. فلان کارگردان هم همینطور. سینمای ما شده است یک دختر و یک پسر و یکسری کاتالیزور هم کنارشان. دلمان خوش است که سینما داریم. الان فیلمهایی که در آنها بازی کردهام و روی پرده است هنوز ندیدهام برای اینکه برایم جذابیتی ندارد.
- سریالها چطور؟
سریالها را خیلی بیشتر دوست دارم. همین «خطشکن» که پخش شد؛ از بازیام بسیار راضی هستم همانطوری که نقدهای فوقالعاده خوبی راجع به بازیام نوشته شده. من کاری ندارم کار چیست. مهم برایم این است که کاری که باید میکردم کردم و این برای من جذابیت دارد و اینکه مردم میبینند و خوشحالشان میکند. این برایم بهتر است تا اینکه حالا 10 دقیقه هم در یک فیلم سینمایی باشم و یک نقش بیاثر داشته باشم. آنجا روی میز را ببین.
چند تا فیلمنامه است. این چه فیلمی است که آدم برود در آن بازی کند؟ نقش یا باید نقش باشد و یا نباشد.
- در این سالهایی که بازی میکنید نقشی بوده که خودتان بازی نکردید ولی نقش به قول شما نقش بود و دلتان میخواست که آن را بازی میکردید؟
بله. خیلی نقشها بود اما اجازه بده نگویم، چون ممکن است یکی فکر کند که دلش میخواست بازی کند. کسی به این فکر نمیکند که آدم میخواهد این حرف را بهعنوان تحسین بگوید. نقشهای متفاوتی که جای کار داشته باشد را دوست دارم.
- نقشهایی که ساخته نشده از کاراکترهایی که در قصهها هستند چطور؟
بله. کتاب کلیدر آقای دولتآبادی 4-3 تا نقش دارد که دلم میخواهد آن نقشها را من بازی کنم.
- مثلاً گلمحمد؟
خیلی از آن نقشها به من میخورد. گلمحمد میخورد اما گلمحمد جوانتر است. چند نفر دیگر هم هستند که نقش آنها به من میخورد.
- جالب است که تاکنون اکثر فیلمهایی که براساس قصههای درست و حسابی ساخته شدهاند موفق بودهاند اما اقتباسهای سینمایی از داستان و ادبیات کمتر صورت میگیرد. همین چند سال پیش بود که داریوش مهرجویی «مهمان مامان» را براساس قصهای از هوشنگ مرادیکرمانی ساخت. مهرجویی آنقدر به بافت قصه و دغدغههای آدمهای طبقه متوسط به پایین نزدیک شده بود که واقعاً رشکبرانگیز بود...
آقای مهرجویی واقعاً فیلمساز باشعوری است و دغدغههایی دارد که مثلاً مرحوم علی حاتمی هم داشت و خیلیهایمان داریم. این دغدغهها چیزهایی است که ما در بچگیمان دیدهایم. آن سفرههای رنگین قشنگ، آن اتحاد خانواده، آن دور هم جمع شدنها، آن با هم بودنها، آن همسایههای مهربان که نگران همدیگر هستند و به هم میرسند و این چیزها. در «مهمان مامان» همینطور است و در آن مهرجویی به یک نکته خیلی کوچک و ظریف اشاره کرده است. قصه یک شام دادن است با تمام ظرافتهایی که آدمهای آن طبقه دارند و اتحادشان. زیباییهای انداختن یک سفره شام که یک گوشهاش در «اجارهنشینها» بود.
- فکر میکنم چیزی که در فیلمسازان جوان نیست و شما قدیمیترها را گلایهمند میکند هم همین نکات ظریف است. درست است؟
بندههای خدا، چیزی ندیدهاند و نمیشناسند. البته خیلی ربطی به این چیزها ندارد. مثلاً حمید نعمتالله هم جوان است اما خیلی خوب میبیند. او نشان داده که این فضا را میشناسد و این حال و هواها را میشناسد. البته اینکه میگویم ندیدهاند هم حرف دقیقی نیست چون مرحوم حاتمی هم دوره شعبان استخوانی را ندیده بود اما بسیار زیبا مطرحش میکند. مهم این است که کارگردانان امروزی دغدغهشان این مسائل نیست. الان من نمیدانم چطور شده اما بیشتر ماجرا این است که یک چیزی ساخته شود، یک پولی برود توی جیب و یک کاری هم بیاید بیرون. اصلاً به این فکر نمیکنند که این فیلم را بهتر بسازند، کمتر ببرند اما فردا بهتر مطرح شوند.
- البته فکر میکنم این مسائل بیشتر برمیگردد به تهیهکننده. یک موقعی تهیهکنندهها خودشان دغدغه ساخت فیلم خوب را داشتند؛ ضمن آنکه به بازگشت سرمایه هم فکر میکردند که تفکر درستی هم هست.
کسی که میخواهد فیلم خوب بسازد باید دیدگاه خوبی هم داشته باشد. با همین بودجهای که دارد هم میتواند نگاه بهتری داشته باشد اما متأسفانه آن ظرافتها از بین رفته است. نه رنگآمیزی محل برایشان مهم است، نه لباس و نه آکسسوار آن خانه.
- فکر میکنم این البته نقطه عطف دیگری در فیلمسازی است. مثلاً در یک دورهای ساخت سریالی مثل هزار دستان 10-15 سال طول کشید اما حالا در تلویزیون تلهفیلمها 20روزه تمام میشوند. فکر میکنم این یک جنبش جدید است و احتمالاً در درازمدت فیلمسازی و سریالسازی حرفهایتر میشود. زمانی بود که در سینما فیلمهای خوبی ساخته میشد اما سریالها چیزی نداشت.
الان به سریالسازی اهمیت میدهند به خاطر اینکه اگر قرار است تلویزیون مخاطب داشته باشد باید کار خوب هم به مردم ارائه کند. بنابراین تلویزیون دارد کارهایی میکند که تماشاچی را به طرف خودش بکشاند و این سیاست درستی است. اما در سینما اینطور نیست. قرار بود در یک فیلم سینمایی نقش پدر را بازی کنم. یک پسر خوشقیافه این طرف گذاشته بودند و آن طرف هم یک دختر خوشقیافه و آن وسط به یک پدر هم احتیاج بود. گفتم در این فیلم بازی نمیکنم برای اینکه باید بیایم خودم را تکهپاره کنم و بازی کنم تا این بچه که از سر راه برداشتهاید آوردهاید نقش اول را به او دادهاید مطرح شود. مهم این است که سینماگران بلد نیستند برای سنهای ما نقش بنویسند.
فکر میکنید سنهای ما یعنی بابا، بقال و... در حالی که در آن طرف که بروید میبینید برای 70 سالههایی مثل رابرت دنیرو و آل پاچینو نقشها را مینویسند و هنوز فیلمهایشان پرفروش است برای اینکه نمیگذارند بازیگرشان از دور بیفتد. شما فکر میکنید تا یک دانه مویش سفید شد و یک چین افتاد درصورتش یعنی بابا و ننه. برای همین است که من نمیروم سینما برای بازی در آن نقشها. اما تلویزیون همیشه برای بازیگر جا دارد. من به نقش خوب اعتقاد دارم.
- نقشی که دیده شود؟
باید کاری بکنید که دیده شود. باید بازی خوب بکنید اما نقش باید جایی برای بازی کردن داشته باشد تا بتوانید بازی کنید.
- یک موقعی در همین سینما یک نقش خوب مثل نقشهای انتظامی در خانه خلوت نوشته میشد که...
میبینید چقدر نقش خوبی بود؟ آن فیلم کم فروخت؟ آیا آن فیلم، فیلم بدی بود؟ الان اگر بخواهند آن فیلم را بسازند لابد به جای آقای انتظامی یک جوان چشم زاغ 26-25 ساله را میگذارند.
- از این نقشها شما باز هم یادتان میآید؟
در همین تلویزیون سریال «میوه ممنوعه» ساخته شد که کاراکتر اولش علی نصیریان بود. میبینید مردم چقدر پذیرفتند؟ برای آنکه آن نقش مال آن سن بود، خوب نوشته شده بود، خوب کار شده بود. من اصلاً اعتقادی به این ندارم که اگر یک فیلم میخواهد خوب بفروشد حتماً باید یک دختر و پسر جوان در آن باشند. آن موقع هم اعتقاد نداشتم هنوز هم ندارم. قصه باید زیبا و جذاب باشد و نقش خوب نوشته شده باشد.
- یعنی فیلمنامهنویسهای ما باید طور بهتری عمل کنند و بیشتر فکر کنند؟
از یک جهت فیلمنامهنویسهای ما چندان تقصیری ندارند چون آنها برای آنکه سناریوهایشان را بخرند مجبورند همان کاری را بکنند که تهیهکننده میگوید. تهیهکننده میگوید یک پسر و دختر باشند در این سن که همدیگر را بخواهند و قصه یک مقدار هم نمک داشته باشد. همه قصهها همین است؛یک دختر و یک پسر و یک ریزه خوشمزگی.
- البته بازیگرانی هستند که شانس این را دارند که قصههای خوبی برایشان نوشته شود. مثلاً آقای انتظامی در فیلم «روسری آبی» هم در نقش اصلی اینطوری بازی داشت.
قصه وقتی خوب باشد این است. نمیگویم که همه نقشها اینطوری باشد. میتواند فیلم، دختر و پسر جوان هم داشته باشد ولی دلیل نمیشود که به کاراکترهای دیگر پرداخته نشود. جالب است با این شخصیتپردازیهای ناقص دلشان میخواهد مثلاً نقش بابا را یک هنرپیشه خوب هم بازی بکند.
- یعنی حتی بازیگران اصلی و محوری هم میتوانند همان دختر و پسر جوان باشند ولی نقشهای مکمل هم پرداخت شده باشند؟
بله. مگر در فیلم «بوتیک» دختر و پسر جوان نبودند؟ بودند اما آیا نقشی که من بازی کردم نقش بدی بود؟ منظورم چنین چیزی است. یک کاراکتر قوی نوشته شده بود برای سن من. حتی صحنهای که آن کاراکتر نبود تأثیر و رد پایش بود برای اینکه درست نوشته شده و خوب هم کار شده بود. منظورم این نیست که هی بیایند برای سنهای ما نقش اول بنویسند بلکه منظورم این است که نقش را درست پرداخت کنند. میخواهند نقشهای بیاثر به ما بدهند. من اگر از گرسنگی بمیرم این کارها را نمیکنم. اگر هم تا حالا کرده باشم دیگر نمیکنم. فیلمها دیگر جذابیت ندارد چون به تقابل نسلها توجه نمیشود. به فیلم مادر یا هزاردستان نگاه کنید.
- یا همین مهمان مامان که حرفش را زدیم.
بله. گلاب آدینه آنجا دیده نمیشود؟ خوب نوشتند، خوب بازی کرد مردم هم دوست دارند آن کار را ببینند در حالی که نقش یک آدم میانسال را بازی میکند. نقش خوب بنویسید، بدهید به یک هنرپیشه خوب در کنارش دو تا جوان را هم بگذارید،خوب از کار در میآید. الان همه فیلمها یک جور است و یک طعم دارد؛ با یک کم تفاوت.
قدیمها میگفتند اینطوری کار میکنند برای جذب مخاطب ولی الان معلوم شده که برای مخاطب هم نیست و مخاطب هم نمیرود این فیلمها را ببیند... یادشان رفته است که اگر یک فیلم خوب باشد و خوب ساخته شود چقدر میتواند بفروشد.
- بهنظر شما راهکار بیرون رفتن از این تسلسل چیست؟
قصه خوب، قصه خوب، کاراکترهای درست و سرجا، دیالوگهای زیبا و قشنگ با تمام حواشی درست و قرص و محکم با یک ساخت و بازی خوب.
- بهترین نقشهایی که خودتان دوست داشتید چه نقشهایی بود؟
من «اجارهنشینها» را دوست داشتم، «خانه خلوت» را دوست داشتم، «بوتیک» را دوست داشتم، نقشم در همین سریال «خطشکن» را دوست دارم، نقشم در «عملیات 125» را دوست دارم. با اینکه نقش، نقش جذابی نیست ولی یک نوع بیان و بازی خوب در آن گذاشتم که دوستش دارم و از بازیام راضی هستم. در سریال «مختار» دارم کار میکنم که نقش کیان ایرانی را دارم و خیلی دوستش دارم.
- کدام کاراکتر تاریخی هست که دلتان میخواهد نقشاش را بازی کنید؟
خیلی دلم میخواهد که یک روز یعقوب لیث ساخته شود و نقشاش را بازی کنم. دلم میخواهد قصههای شاهنامه درست ساخته شود با بودجه و پروداکشن خوب. سرخجامگان، سیاهجامگان، بابک خرمدین را دوست دارم. غیراز نقشهای مذهبی که من خیلیهایش را – کوتاه و بلند – بازی کردم از نقشهای تاریخی، این قصههاست که خیلی دلم میخواهد کار کنم. قصههای مربوط به سالهای 1280 تا 1300 مثل همین سریال هزاردستان را دوست دارم. دلم میخواهد قصههای حول و حوش آن روزها را هم بازی کنم؛ تاریخ معاصر 90-80 سال پیش.
- کار موزیکال چطور؟
کار موزیکال اینجا جا نمیافتد. ما بلد نیستیم.