مهمترین سوالی که در این رابطه پیش میآید این است که دلیل احتیاج به علت چیست؟ یا به تعبیر دیگر مناط احتیاج معلول به علت چیست؟ معنای این سوال این است که چه خصوصیتی در معلول وجود دارد که سبب شده وجودش ناشی از علت باشد. مجموع دیدگاههایی که در این زمینه ابراز شده در چند محور قابل تقسیمبندی است که هر یک در محل خود مورد اشاره قرار خواهد گرفت.
متکلمان معتقد به نظریه حدوثی هستند. «بر طبق این نظریه خصوصیتی که موجب میشود شیء نیازمند به علت باشد همانا «حدوث» است و خصوصیتی که موجب میشود شیء بینیاز از علت باشد «قدم» است. یعنی ادراک ما از قانون علیت که منشأ استفهام ذهنی «چرائی» میشود، این است که هر امر حادث؛ یعنی چیزی که وقتی نبود و بعد بود شد؛ حتما علتی دارد و محال است که چنین موجودی بلا علت به وجود آید (صدفه) و در چنین مواردی است که جای استفهام «چرائی» که سوال از علت است باقی است. ولی اگر موجودی قدیم بود نمیتوان گفت علتی دارد.» بر این مبنا تقدم علت بر معلول، تقدمی زمانی است. بنابراین علیت در منظر متکلمان، علیت معده است.. لذا استدلال آنها بر وجود خداوند به حادث بودن عالم بازمیگردد. بنابراین دیدگاه خدا را باید در ابتدای عالم خلقت و در زمان ببینیم؛ خدا به لحاظ استدلال، در زمان هرچند در سرآغاز زمان قرار میگیرد و لذا زمان به لحاظ استدلال، بر خدا تقدم مییابد.
البته توجه به این نکته ضروری است که یکی از مبانی استدلال بر وجود خدا براساس اصل علیت محال بودن تسلسل علل است. لیکن درخصوص علل معده چنین امری محال عقلی نیست؛ اگرچه به لحاظ عملی و بالفعل، این امر محال است ولی به لحاظ عقلی تسلسل علل معده تا بینهایت، محال نیست. این از جمله اشکالاتی است که به متکلمان وارد شده و کانت نیز در بحث مغالطات عقل محض درباب خداشناسی به آن اشاره دارد. درواقع همین برهان حدوث متکلمان است که تحت تاثیر نوع نگاه ابنرشدی و نه ابنسینایی در فلسفه غرب رایج شده است. لذا است که در غرب، وجوب و امکان، در قالب حادث و محدوث، فهمیده میشود.
پنج طریق آکوئیناس در اثبات وجود خدا هم همین رویکرد را دارد. اصولا امکان در فلسفه غرب به حدوث یا احتمال تقلیل مییابد و درک عمیقی از آن به دست داده نمیشود.به هرحال متکلمان میخواستند مشکل سنخیت خدا و مخلوقات و نیزقول به عدم اراده آزاد خدا را حل کنند. براساس دیدگاه حکما و فلاسفه، بنابر اصل سنخیت، از علتهای معین، معلولهای معین صادر میشود. حکما در ذیل این اصل، قاعده الواحد را نیز مطرح میکنند که بر طبق آن از علت واحد، قطعا معلول واحد صادر میشود. به هر حال متکلمان برای حل مشکل سنخیت علت و معلول و طبعا سنخیت خدا و مخلوقات که به زعم ایشان، دامنگیر حکما و فلاسفه است به حدوث قائل شدند. به نظر این عده، خداوند هیچ سنخیتی با مخلوقاتش ندارد.
مشکل بعدی، بحث عدم اراده آزاد خدا است که به اعتقاد متکلمان، دامنگیر حکما و فلاسفه است. به نظر متکلمان، فلاسفه آنگاه که اصل ضرورت را مطرح میسازند (یعنی این اصل که ترتب معلول بر علت تامه، ضروری و واجب است)، در دام اعتقاد به عدم اراده آزاد خداوند میافتند. اگر ضروری باشد که از خدا که علت تامه است، عالم و موجودات که معلولند، صادر شود، خداوند فاقد اراده آزاد خواهد بود. لذا متکلمان برای احتراز از این محذور، حدوث را مطرح میکنند. به اعتقاد متکلمان، خدا دارای اراده آزاد است و میتوانست عالم و موجودات را خلق نکند. به هرحال دو اصل سنخیت و ضرورت، فروع اصل علیت هستند و حکما و فلاسفه برای اثبات آنها دلایلی را ذکر کردهاند.