غربیها در طول سالیان دراز کوشیدند تا شوروی سابق و اینک روسیه را در چارچوب مرزهای خود محصور کنند و در سوی دیگر هم روسها هرازچندگاهی که مجالی یافتند این حصار را شکسته و امتیازگیری از غرب را محور فعالیت خود قرار دادند.
جنگ قفقاز اگرچه مراحل پایانی خود را میگذراند و از نگاه مردم عادی دیگر مجالی برای پرداختن به آن نیست اما از نگاه محافل کارشناسی غرب، جنگ روسیه و گرجستان هشداری بود برای غرب؛ غول خفته سرزمین تزارها باردیگر بیدار شده است. جنگ قفقاز در ظاهر تمام شده است اما از نگاه استراتژیستهای غربی، جنگ تازه شروع شده است.
چگونه میتوان روسیه را مدیریت کرد؟ این سؤالی است که همه در غرب از هم میپرسند. میخائیل ساکاشویلی، رئیسجمهوری گرجستان، آنقدر از حمایت غرب از خود و انفعال روسیه اطمینان داشت که در خاطرش هم نمیگنجید که مسکو چنین مقتدرانه حتی پایههای حکومتی وی در تفلیس را هم به لرزه درآورد.
اوباما و مککین که یکی از آن دو قطعا رئیسجمهوری آینده ایالات متحده خواهد بود، واکنش بسیار شدیدی به حملات روسیه به گرجستان نشان دادند. نومحافظهکاران ساکن کاخ سفید هم اگرچه در ظاهر واکنش شدیدی نسبت به حضور روسها در 30 کیلومتری پایتخت گرجستان نشان دادند اما در عمل ناتوان از هراقدامی بودند. جنگ قفقاز فارغ از نتیجه آن اینک این سؤال را مطرح کرده است که رئیسجمهوری آینده آمریکا چه تعاملی با روسیه خواهد داشت؟
برخلاف آنچه تصور میشود پاسخ به این سؤال چندان هم آسان نیست. روسیه اگرچه یک ابرقدرت نیست اما چه میتوان کرد که از نگاه غرب همچنان هیولایی بزرگ است. مسکو با اتکا به جمعیت و قدرت بالای بازیگری در بحرانهای منطقه، توانایی فراوانی برای به چالش کشیدن آمریکا و غرب بهخصوص در بحرانهای منطقهای کسب کرده و اغراق نیست اگر بگوییم روسیه امروز به یکچشم بهمزدن میتواند همه معادلات منطقهای آمریکاییها را برهم بریزد.
روسیه همچنین توانسته جایگاه خود را بهعنوان دومین تولیدکننده نفت در جهان تثبیت کند. نیمی از سلاحهای هستهای دنیا همچنان در اختیار مسکو است، در شورای امنیت دارای کرسی دائم است و از ذخیره ارزی قابلتوجهی هم برخوردار است.
جورج بوش در شدیدترین واکنش ایالات متحده به نبرد قفقاز اعلام کرد که این نبرد، نتیجهاش هرچه که باشد، اوضاع روابط روسیه و گرجستان را به گذشته بازنخواهد گرداند. این سخن برای بسیاری یادآور دوران جنگ سرد بود که شوروی و آمریکا ترجیح داده بودند با وجود اختلافات بسیار در بحرانهای منطقهای و جهانی، ارتباطات خود را محدود به برخی کانالهای خاص، آن هم در شرایط فوق بحرانی کنند.
هم اینک این سؤال در بسیاری از محافل مطبوعاتی ایالات متحده مطرح شده است که بهراستی چه لزومی داشت بوش اینچنین تند و بیپروا سیاستهای منطقهای روسیه را به چالش کشیده و روابط خود با مسکو را به حالت تعلیق درآورد؟ به باور این طیف از تحلیلگران منافع مشترک روسیه و آمریکا از سویی و سودی که از قبل همکاری با مسکو نصیب واشنگتن میشد آنقدر زیاد بود که نیازی به این میزان از تندروی نباشد. آمریکاییها چه باور داشته باشند و چه نداشته باشند، بوش اشتباه بزرگی را انجام داد و هاله سنگینی از جنگ سرد را در روابط واشنگتن- مسکو حکمفرما کرد.
شاید چند سالی نیاز باشد تا بتوان این سخنان را جبران کرد. مواضع رئیسجمهوری آتی آمریکا در قبال روابط با مسکو البته دراینباره بسیار مهم و حیاتی است. عجیب نبود اگر روسها هم از سخنان بوش استقبال کردند و اینطور مینمود که گویا آنان نیز بهدنبال بازسازی غرور فروریخته خود در مقابل غرب بودند و چه فرصتی بهتر از این تا هم بتوانند در قامت یک ابرقدرت در مقابل غرب صفآرایی کنند و هم فارغ از هرگونه فشار غرب، بتوانند منافع و برنامههای خود در منطقه را پیش ببرند.
سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، که خیلیها او را نیز مانند پوتین یادگار جنگ سرد میدانند اعلام کرده است که آمریکاییها باید میان ادامه تعامل و همکاری و روابط خود با روسیه یا حمایت از گرجستان یکی را انتخاب کنند. واکنش روسیه، شوک جدیدی را پس از سخنان بوش در روابط مسکو- واشنگتن پدید آورد و بر وخامت اوضاع افزود. باوجود حمایت لفظی کاخ سفید از گرجستان، اما بسیاری انجامندادن اقدام عملی کاخ سفید در قبال روسیه را ضعف بزرگی برای آمریکا به حساب آوردند.
از سوی دیگر استراتژی اشتباه آمریکاییها در قبال روسیه و جنگ قفقاز، اروپا را در هالهای از ابهام فرو برد. آنها نیک میدانند که هنوز، هم در واشنگتن و هم در مسکو فراوانند آنانی که همچنان دررؤیای جنگ سردی دیگر بهسر میبرند. صریحترین واکنش در این باره از سوی اشتاین مایر، وزیر خارجه آلمان صورت گرفت. وی در گفتوگوی اخیر خود با یک رسانه آلمانی اعلام کرد که در حال حاضر ما در شرایط بحرانی عمیق و جدی گرفتار شدهایم، اما این شرایط نباید هرگز به جنگ سرد جدیدی منتهی شود. اروپاییها نیک میدانند که جنگ سردی دیگر برای آنان، به مفهوم لزوم پیوستن به جبهه یکی از دو کشور روسیه یا آمریکاست؛ امری که آنان تجربه شیرینی از آن در ذهن ندارند.
هم اینک اخراج روسیه از جمع 8 کشور بزرگ صنعتی، موسوم به جی 8، بهعنوان یکی از مهمترین راهکارهای انتقام جنگ قفقاز از روسیه، روی میز رهبران غربی قرار گرفته است. این امر البته به مفهوم الزام نداشتن روسیه به تصمیمات این گروه هم هست. این طرح منتقدان جدی دارد؛ منتقدان آن معتقدند باید به هر نحوی شده سطحی از تعامل با مسکو را حفظ کرد تا روسیه را بتوان همچنان در چارچوب قوانین بینالمللی کنترل کرد. این طیف همچنین سخنان 40 سال پیش ریچارد نیکسون، رئیسجمهوری سابق آمریکا در مورد چین را به یاد سیاستمداران امروز آمریکا میآورند.
چین آن روزها آرام آرام در حال تثبیت موقعیت خود بهعنوان یکی از بزرگترین قدرتهای منطقهای بود و پیشبینیها هم از جهش چین در دهههای آتی خبر میداد که البته اینچنین هم شد. نیکسون در آن برهه اینگونه استدلال میکرد که نمیتوان برای همیشه چین را از دایره دوستان و معادلات آمریکا در منطقه و جهان خارج کرد. سیاست آن روزهای نیکسون به باور این طیف، امروز باید در قبال روسیه هم حفظ شود.