این تمام آموختههای ساختمانی و مهندسی ما از غرب است. در واقع هر سال 100 میلیون متر مربع ساختمان تبدیل به زباله شده و ثروت ملی کشور نابود میشود. در این میان نشانی از بناهای قدیمی با معماری شگفت انگیز و پردوام نیست. دیگر شاید تا قرنهای قرن، اثری مانند کاخ عالیقاپو یا گنبد سلطانیه و یا حتی مسجد امام ساخته نشود. آنچه جلوه معماری امروز است، انبوهی از ساختمانیهایی است که به زور شیشه و سیمان و آهن استوار شدهاند و شکوهی ندارند از تاریخ این مرز و بوم.
شکوه معماری ایرانی را انگار دیگر نباید در سیمای شهرها بجوییم. تنها میتوان در قفسه خاک گرفته کتابخانههای قدیمی بهدنبال آثاری جست که امروز همچنان جلوهگرند و در کتب معماری نامی یافتهاند. اگرنه این سرزمین تهی از تمامی آنچه است که تا به امروز به دست آوردهاست. بناهای کممایه و بیدوام، شهرهای امروز ما را به آشوبی جدی بدل کردهاند. ارکستری ناهمگون و ناپایدار و بیدوام از آهن و سنگ، تنها حاصل معماری مدرن برای این سرزمین بود.
«ما یکباره فراموش کردهایم. همه آنچه در تاریخ خود بهدستآورده بودیم را ناگهان در پای تمدن جدید غرب قربانی کردیم. تمامی مختصات و ویژگیهای سرزمینمان را
فرو گذاشتهایم و دل به ترجمه قوانینی بستهایم که هیچ ربطی به این مرز و بوم ندارد.»
این بخشی از گفتار سید محمد بهشتی است که در باب مهندسی ایرانی گفتهاست.
در تلقی عمومی، مهندسییعنیدانش کافی که به دو مرتبه علموفناوریتقسیم میشود؛ مرتبه اول علم، عبارتاست از آشنایی کافی نسبت به آن دسته از علوم پایه و تجربه که در هر رشته مهندسی لازم است. مرتبه دوم نیز فناوری است؛یعنی آنچه انسان با بهرهگیری از علوم شناخته شده زمان و برای رفع نیازهای علمی خود ابداع میکند.
اما این تلقی از مهندسی از نظر تاریخی محبوس در زمان است و از نظر جغرافیایی فارغ از حبس مکان. به عبارت دیگر مهندسی در هر دوره تاریخی اختصاص به همان دوره دارد و در دوره بعد پایبندی به آن واپسگرایی شمرده میشود.
اما مهندسی، مرتبه سومی نیز دارد. مهندسی از واژه «هندسه» عربی است و هندسه معرب واژه فارسی «اندازه» است؛ یعنی مهندسی رعایت اندازههای متغیرهای گوناگون. با رعایت اندازههاست که فناوری میتواند کارآمدی داشته باشد؛ یعنی اگر برای دانمارک و عربستان بخواهند یخچال بسازند بهدلیل تفاوت شرایط محیطی این دو سرزمین، این یخچالها یکسان نخواهد بود و میباید برای هریک از کشورها، فناوری واحد یخچال را متناسب با اندازههای متغیرهای محیطی هر یک مهندسی کرد.
بخشی از متغیرها مربوط به محیط طبیعیاند. مثل اندازههای میزان و تغییرات حرارت محیط، رطوبت، ارتفاع از سطح دریا و بخشی هم اندازههای فرهنگی هر یک از جوامع بهرهبردار در هر کشور.
در یک کلام مهندسی یعنی اندازه کردن یک فناوری با این متغیرها که بخش اعظم آن متوقف در مکان و خارج از حبس زمان است.این مطلع ورودی ما در باب معیارهای جدید ساختوسازهای شهری و معماری است با سید محمد بهشتی.
میتوان از آنچه بهشتی در مورد مهندسی و تاثیر آن در شهرسازی جدید میگوید، به راحتی استنباط کرد که ما هیچگاه نتوانستهایم اندازههای محیطی که در آن زندگی میکنیم را به دست آوریم و بدون توجه به اقلیم و متغیرهای مختلف، قوانین تثبیت شده جهانی را به کار گرفتهایم و همین موضوع آغاز مشکلات متعدد در بخشهای گوناگون است.
این در حالی است که بهشتی معتقد است:« در سرزمین ایران با تنوع طبیعی و فرهنگی فوقالعادهای روبهرو هستیم که حاصل آن تفاوت متغیرها حتی در زیستگاههای نزدیک به هم است. متغیرهای طبیعی و فرهنگی شهری مثل یزد با اردکان هم تفاوت دارد.» اما قوانینی ثابت بر تمامی این شهرها حاکم است. قوانینی ترجمه شده بدون لحاظ تمامی اندازههای محیطی.
او علم و فناوریهای جدید را به لباسی تشبیه میکند که به یک اندازه مشخص دوخته شده و قرار است آنرا به تن افراد مختلف بپوشانیم.
نگاه او در مورد قوانین مختلف قابل توجه است. «در کشورهای دیگر اندازه متغیرهای آنها در قالب آیین نامهها ارائه شدهاست؛ یعنی اندازه متغیرهای محیط را در اختیار همه قرار دادهاند تا در کارشان رعایت کنند، اما ما بعد از پی بردن به لزوم وجود آیین نامه فقط آیین نامههای دیگر کشورها را ترجمه کردیم بیآنکه آنها را با مختصات سرزمینمان تطبیق دهیم. در حالی که همه میدانیم بهدلیل تفاوت فاحش میان متغیرها با یک آییننامه واحد نمیتوان مسائل رشت، بوشهر، یزد و شهرکرد را به شیوهای یکسان حل کرد.»
آنان مقاومند
این سخنان بهشتی ما را به گذشته میبرد؛ به ساختمانهای باشکوه سالهای دور؛ گنبد سلطانیه، گنبدکاووس و بلندترین بناهای معماری که قرنها دوام آوردهاند و در برابر حوادثی چون زلزله و توفانها ایستادگی کردهاند و خود را به امروز رساندهاند. آیا کسانی که این بناهای معروف را طراحی کردهاند، به اندازههای محیطی احاطه داشتهاند؟ آیا آنان توانستهاند، آثاری بسازند که با معیارهای مختلف تمامی متغیرهای سرزمینشان را داشته باشد.
پاسخ این سؤال روشن است. چرا که قرنها از ایستادگی آنان میگذرد و هنوز هم مستحکم بر جای استوارند. اما چه شد که این مهندسی ادامه نیافت؟ چرا امروزه آثاری که منبعث از الگویهای معماری نوین است، نتوانسته کمترین بهره را از این دانش ببرد؟
بهشتی چنین پاسخ میدهد: «در کشور ما، به هنگام وقوع حوادث غیرمترقبه، اغلب در مواردی که بستر طبیعی و پوشش گیاهی، در اثر مداخلات زیاد تغییر نکردهاست، آثار تاریخی در معرض تهدید قرار نمیگیرند و خیلی تهدید نمیشوند، چرا که در ساختو سازهای قدیمی این اندازهها رعایت میشد.
به هر حال باید به این موضوع توجه کرد که چنین اندازههایی را نمیتوان در مدتی کوتاه حتی یک دوره صد ساله به دست آورد. این رازها در طول قرون و حتی در طول چند هزار سال آشکار میشوند. آنها را میتوان به دو گروه تقسیم کرد، رازها و اندازههای مربوط به منابع زیستی بالقوه و رازها و اندازههای مربوط به موانع زیستیبالقوه.»
او به جزیره کیش اشاره میکند که در دوره سلجوقی تا پایان دوره صفوی در حدود 12 تا 16 هزار جمعیت داشت. آنان به منابع آب شیرین دسترسی داشتند. این در حالی است که هم اکنون این جزیره برای تامین آب شیرین با مشکل روبهروست.
«اگر به این موضوع توجه کنیم اولین گمان این است که آبباران در قناتهایی که آثارشان هنوز وجود دارد ذخیره میشده، اما عمق این قناتها بیش از 6 متر نیست و تازه میزان بارندگی هم آن قدر نیست که بتواند برای چنین جمعیتی کافی باشد. سفره آبهای زیرزمینی هم بهدلیل میزان بارندگی کم در این منطقه نمیتواند مطرح باشد، اما با کمی تامل و جستوجو میتوانیم دریابیم که در جزیره کیش سه گسل هست که یکی از آنها سرتاسر جزیره را بریدهاست.
در دو طرف گسل در ساحل، آب شیرین از چشمهای بیرون میآمده و مردم 7 کانال حفر کرده بودند که به این گسل ختم میشده و آب قناتها را هدایت میکرده است. پس منبع زیستی در این منطقه وجود داشته و از آن بهرهبرداری هم میشده و البته بهدلیل وجود گسل، تهدید زلزله هم بوده بنابراین شهر را با حداکثر فاصله از گسل ساختهاند و مسلما در ساختوساز هم به این مسئله توجه میکردند.»
این نکته تنها نمونهای کوچک از توجه به منابع زیستی در یک منطقه کوچک است. اما امروزه این موضوعات چندان مورد توجه نیست. امروزه ما نه فقط در مورد کیش بلکه در همه جای سرزمینمان چنان رفتار میکنیم که انگار تازه به اینجا آمدهایم و میتوانیم در هر گوشهای منابع زیستی را با پول نفت بخریم و بساط زندگی را بیتوجه به معادله چند مجهولی منابع زیستی و موانع زیستی پهن کنیم.
بنیهای به نام سابقهزیست
بیاختیار به یاد دبی میافتم. جایی که در سالهای اخیر بهشت آسمانخراش سازان شدهاست و در هر جایش ساختمانی غولپیکر بنا میشود. دوباره همان قوانین ترجمه شده ظاهر میشود و بدون توجه به متغیرهای محیطی فقط سیمان و آهن را در کنار هم چیده و به آسمان میبرد. آنان نمیدانند که سرزمینشان را دستخوش چه بلایی میکنند.
راه برون رفت از این مشکلات را بهشتی اینگونه باز میگوید: «متأسفانه امروز بهدلیل خلع دانایی، نمیتوان به ساکنان هر نقطه مراجعه کرد و از آنها اندازهها را پرسید. آنها هم این اندازهها را نمیشناسند. اما هنوز یک راه برایمان ماندهاست. میتوانیم به آثار تاریخی و فرهنگی که این اندازهها را در خود دارند مراجعه کنیم. یک بنای دوره سلجوقی علاوه بر آنچه از دوره خاص سلجوقی برایمان نقل میکند، اندازههای سرزمین را هم برایمان باز میگوید که در حبس زمان نیست و منوط به مکانی است که متغیرهای آن چندان تغییر نمیکنند. نه از آن جهت راهحلهایی که در دوره سلجوقی به کار میبستند. فقط از جهت اندازههای درست مانند یک لباس قدیمی که از نظر شکل و شیوه دوخت، و از نظر اندازههای انسانی میتواند مورد استفاده خیاط قرار گیرد.»
امروزه برای آنکه بتوانیم در شرایط امن زندگی کنیم و سرمایههایمان را در حوادث بهاصطلاح غیرمترقبه از دست ندهیم، راهی جز اینکه مهندسی کنیم، یعنی اندازههای محیط را در نظر بگیریم نداریم. طبعا شرط نخست این است که اندازهها را به دست آوریم.
خوشبختانه سابقه زیست در کشور ما بسیار طولانی است. میتوان ادعا کرد که در این سرزمین هیچ نقطه بالقوه قابل زیستی نداریم که اندازههایش در نوع ساخت و ساز و شیوههای زندگی در آنجا شناخته نشده باشد. روند توسعه شهر اصفهان در طول تاریخ شاهد این مدعاست. بررسی نحوه توسعه اصفهان از دوره ساسانی تا پیش از صفویه نشان میدهد که اصفهان در طول نزدیک به 1500 سال با فاصلهای نزدیک به 2 کیلومتر از زایندهرود آرزوی پهلو گرفتن در ساحل این رودخانه منحصر به فرد در فلات مرکزی را در سر داشته، اما مانعی طبیعی تحقق این آرزو را ناممکن میکردهاست. در دوره صفویه با به کارگیری فناوری هوشمندانه مادیها و احداث سدی زیرزمینی در پایههای پل خواجو این مانع از سر راه برداشته شد و شهر به ساحل رودخانه نزدیک شد و از آن عبور کرد.
مهندسی لازمان ایرانی
سخن گفتن از آنچه در تاریخ شهرسازی ما گذشته است، شاید حیرت آور باشد. شهرهای بزرگی که همه آنها بر پایگاه منطقی بنا شدهاند و معماران برجسته ایرانی نیز در ساخت آنها نقشی بارز داشتهاند. اما با ظهور علم جدید یکباره تمام قوانین حاکم بر شهرسازی و معماری ما به مانند تمامی عرصهها فرو ریخت و برخی قوانین ثابت که به تعبیر سید محمد بهشتی از اندازههای غربی پیروی میکردند، ترجمه شده و به شهرهای ما حاکم شدند؛ قوانینی که بیش از هرچیز برساخته اندازههای محیطی دیگر بود. شاید امروز با بروز توسعه پایدار بتوان بخشی از آن را که از دست رفته است بازیافت.
در کشور ما حدود 15 سال است که اصطلاح توسعه پایدار به کار برده میشود، بدون اینکه این بحث واقعا جدی شود. در واقع برای حصول به توسعه پایدار ارزانتر، مطمئنتر و طولانیتر، توسعه باید مبتنی بر مزیتهای تاریخی، فرهنگی و طبیعی و به عبارت دیگر مبتنی بر اندازههای شناخته شدهباشد. اینجاست که مدارک و اسناد گذشته دور، چه مدارک ملموس و چه غیرملموس، اهمیت پیدا میکنند. یعنی تمام مطالعات باستانشناسی، مردم شناسی، تاریخی، زمینشناسی و سابقه طبیعی.
برای جدی شدن مقوله توسعه پایدار ما باید اهل این سرزمین باشیم. باید اندازههای سرزمینمان را بشناسیم و شاید راه حل این باشد که آنچه را از گذشته برایمان مانده است، دست کم به دانشی قابل انتقال به نسلهای بعدی تبدیل کنیم و از همه مهمتر دست به کار مهندسی شویم و از اکتفا به علم و فناوری بپرهیزیم.»
شاید این دیدگاه کمتر در سایر معماران ایرانی وجود داشته باشد. کسانی که عمدتا با دیدگاه غرب، دانش خود را به روز میکنند و نگاهی ایرانی به معماریندارند.
شاید حق با بهشتی باشد. مشکل ما این است که تقاضای دانستن تاریخ خود را نداریم. در حالی که نیازمند تاریخ خود در هر رشتهای به مثابه چراغ راه حال و آینده و نه چراغ راه گذشته هستیم.
اگر به چنین تاریخی در موضوع معماری و شهرسازی و تجربه زیست در این سرزمین دستیابیم، در حقیقت به اندازههای پایدار گوشهگوشه آن وقوف خواهیم یافت و بهدنبال هزاران سال تجربه «مهندسی ایرانی» میتوانیم باز هم با توسل به علم و فناوری زمان دست به «مهندسی ایرانی» در سرزمینمان بزنیم. «مهندسی ایرانی» از زمان احداث تختجمشید تا هزاران سال آینده خیلی دچار تغییر نمیشود. چرا که مهندسی لازمان است.
مهندسی بیمهار غرب
پایان این ماجرا به کجا خواهد رسید؟ هرچند سخنان سید محمد بهشتی بسیار بیشتر از این نوشتار است، اما سخن آخر او را اینگونه نقل میکنیم.
از نظر مهندسی غیرایرانی که برآمده از الگوهای غربیاست در یک مجموعه اندازه نرمال وجود دارد. مثل خیاط که یک اندازه لباس را میشناسد و به رسمیت میشناسد و لباس خود را آن اندازه میدوزد و هیچیک از مشتریانش را اندازه و قواره نمییابد.
از نظر این مهندسی همه چیز از سرزمین تا مردمی که در آن زندگی میکنند باید اندازه بشوند. اندازهای که او میشناسد، در حقیقت یک اندازه. نفت به مثابه ثروتی بادآورده در این کارزار به مهندسی ما در همه رشتهها و عرصهها این امکان را میدهد که دست به هر اقدامی بزند.اولین تجربیات یکدست و یک اندازهسازی، در بستر طبیعی سرزمین ایران صورت میگیرد.
همه این سرزمین باید مثل کاغذ سپیدی بشود به مساحت 1 میلیون 648 هزار کیلومتر مربع. تا هر جا او اراده کرد، هر خطی را بکشد و هر طرحی را دراندازد. در مسیر طرح او هر کوه مزاحمی از سر راه برداشته میشود و هر دره بیموردی پر میشود. اوقاتش تلخ است. اگر کوهی بر سر راه او سرسختی نشان دهد و او را مجبور کند آن را دور بزند، و در آرزوی زمانی است که لزومی به اعتنا به مقتضیات کوه نداشته باشد. امتیاز اتوبان تهران شمال چیست؟
جز اینکه با توسل به زور بازوی ثروت نفت، مهندسی امروز ما خود را در بیاعتنایی به البرز، توانا میبیند. یا در مقایسه تهران 40 سال پیش با امروز آن همه تپه ماهوری که از خیابان بلوار کشاورز و کریمخان تا شمال نارمک و تهرانپارس تا دامنههای البرز گسترده شدهبود، چه سرنوشتی پیدا کرد. کبر حاکم بر مهندسی ما کوه و تپه را تلخاکی میداند که میتوان به راحتی آن را جابهجا کرد و درصورت لزوم به سرعت محاسبه میکند چند روز چند تا بولدوزر برای برچیدن آن لازم است و چند روز و چند کامیون برای حمل آن لازم دارد و راحتتر از این محاسبه، آن را انجام میدهد.
برای او معنی مسیل و رودخانه با کانال البته کمی فرق دارد. کانال بتنی مسیل یا رودخانهای مطیع و تحت فرمان است و نمیتواند آزاری برساند. رام نشده. اما مانند شیری است در قفس. در هر زمین صافی از نظر او میشود هر چیزی حتی شهر ساخت و اگر صاف و مسطح نباشد، البته تیغ لودرها و بولدوزرهای او را کمی به زحمت میاندازد و شهرهای جدید شاهد. کدام اقدام عمرانی، رفتاری جز این با سرزمین ایران داشته است؟