تیراندازی فقط جسم و ذهن شما را درگیر می‌کند اما در این روزها جان کادر درمان در خطر است. شاید از هر هزار تیرانداز یک نفر هم مصدوم نشود اما ۹۸ درصد بچه‌های بخشی که من در آن کار می‌کنم به کرونا مبتلا شده‌اند.

جواد فروغی

همشهری- مهرداد رسولی: قهرمانی تیرانداز ایرانی در نخستین روزهای بازی‌های المپیک ۲۰۲۰ غیره‌منتظره‌ترین خبری بود که از توکیو به تهران مخابره شد. جواد فروغی که به‌راحتی و با فاصله نسبتا زیادی با سایر رقبا، مدال طلای المپیک را به گردن آویخت خوب می‌دانست که این مدال همچون مرهمی روی زخم ناسور مردمی خواهد بود که به‌واسطه همه‌گیری کرونا روزهای دشواری را از سر می‌گذرانند. او در روزها و ماه‌های پس از شیوع کرونا جزو کادر درمان یکی از بزرگ‌ترین بیمارستان‌های کشور بوده و حالا بعد از قهرمانی در المپیک توکیو به سنگر اصلی‌اش بازگشته است. داستان گرایش یک پرستار به تیراندازی و قهرمانی‌اش در المپیک بیشتر شبیه افسانه است تا واقعیت؛ ماجرای کسی که در کنار شغل پرستاری و با آزمون و خطاهای بسیار به قهرمان ملی بدل می‌شود را باید از زبان خودش شنید. گفت‌وگو با جواد فروغی، قهرمان مسابقات تپانچه ۱۰متر مردان المپیک، روایت جزئیات این داستان خواندنی و پرماجراست.

  • پرستاری و تیراندازی دنیای کاملا متفاوتی دارند. اصلا چطور شد که در کنار پرستاری و کار در محیط بیمارستان به تیراندازی علاقه‌مند شدید؟

قبول دارم که پرستاری و تیراندازی دنیای متفاوتی دارند اما برخی اتفاقات، غیرممکن‌ها را ممکن می‌کنند. من از سال ۱۳۸۱ برای گذراندن خدمت سربازی به تهران آمدم و بعد از پایان دوران خدمت در یک درمانگاه خصوصی مشغول به‌کار شدم. سال ۱۳۸۵ هم به‌عنوان پرستار در بیمارستان بقیه‌الله تهران کارم را شروع کردم و داستان علاقه‌مندی‌ام به تیراندازی از همان موقع شروع شد. ما یک باشگاه کوچک تیراندازی زیرزمین بیمارستان داشتیم و یک‌بار به‌طور کاملا اتفاقی برای تیراندازی به باشگاه رفتم. آن روز برای نخستین بار بود که تپانچه بادی را می‌دیدم و مثل بیشتر مردم دوست داشتم برای یک‌بار هم که شده تیراندازی با اسلحه را امتحان کنم. در همان نخستین جلسه با اجزای مختلف تپانچه و نحوه تیراندازی آشنا شدم و در نخستین تیراندازی امتیاز بالای ۸۰ گرفتم که برای یک تیرانداز مبتدی عالی بود.

  • پس استعداد تیراندازی شما در باشگاه بیمارستان شکوفا شد؟

بله، امتیازی که در نخستین تیراندازی گرفتم با امتیاز تیراندازهایی که ۶‌ ماه کار کرده بودند برابری می‌کرد و مسئول باشگاه بعد از آنکه به استعدادم پی برد مرا به دکتر خدابنده‌لو که مدیر تربیت بدنی دانشگاه بقیه‌الله و مربی تیراندازی بود، سپرد. می‌توانم بگویم الفبای تیراندازی با تپانچه بادی را از دکتر خدا‎بنده‌لو یاد گرفتم. ایشان وقتی استعدادم را دید، اسلحه اختصاصی در اختیارم قرار داد و تیرانداز دیگری نمی‌توانست با اسلحه من تمرین کند. وقتی تمرین تمام می‌شد اسلحه را قفل می‌کردند تا تمرین بعدی، چون ممکن بود قلق آن توسط تیرانداز دیگری به‌هم بخورد.

  • وجود باشگاه تیراندازی زیرزمین بیمارستان هم ماجرای عجیبی است. شاید یکی از همان اتفاقاتی است که باید رخ می‌داد تا به قول شما غیرممکنی را ممکن کند.

باشگاه ما خیلی کوچک و در یک محیط نمور بود و بعد از مدتی آن را هم از ما گرفتند. فکر می‌کنم باشگاه تیراندازی بیمارستان بعدها به اتاق تاسیسات بدل شد. البته یک فضای جدید را در حیاط بیمارستان به ما دادند؛ در حدی که ۶-۵ خط تیراندازی برای تمرین ۱۰ متر داشته باشیم. ما در بیمارستان زمین والیبال و یک زمین جمع و جور فوتبال و سالن فوتسال هم داریم.

  • مگر در محیط بیمارستان به‌خصوص در این روزهای شلوغ و سرسام‌آور مجالی برای ورزش دارید؟

گاهی اوقات لابه‌لای شیفت‌های کاری نیم ساعت فرصت پیدا می‌کردیم. یک موقع‌هایی هم بعد از پایان شیفت و تا ساعت ۷شب در بیمارستان می‌ماندم و زیرنظر دکتر خدابنده‌لو تمرین می‌کردم. حدود یک سال با همین شرایط زیرزمین بیمارستان تمرین کردم و رکوردهای خوبی را به ثبت رساندم.

  • رکوردهایی که زیرزمین بیمارستان ثبت کردید در حد رکورد مسابقات کشوری بود؟

سال ۱۳۹۱ در زیرزمین بیمارستان رکورد ۵۷۸ را تجربه کردم که ۲ نمره از قهرمان مسابقات کشوری همان سال بیشتر بود اما تا مدت‌ها بعد، مجال حضور در مسابقات کشوری را پیدا نکردم. به هر حال شغل پرستاری طوری است که مدام باید در شیفت کاری حضور داشته باشید و به همین دلیل ترجیح دادم به‌طور آماتور و تفریحی تیراندازی را ادامه بدهم. همان موقع دکتر خدابنده‌لو برای پیشرفت من مشوق‌هایی برایم درنظر می‌گرفت. خیلی اوقات ۱۰۰ هزار تومان یا ۲۰۰ هزار تومان بابت هر رکورد جایزه می‌گرفتم. یک‌بار قرار شد اگر رکورد ۵۸۰ را بزنم یک سکه بهار آزادی به من جایزه بدهند اما ۵۷۸ را ثبت کردم. آن روز نتوانستم جایزه را ببرم اما برای نخستین بار رکورد ۵۷۸ را تجربه کردم که خیلی ارزشمند بود.

  • پس چطور شد که به تیم ملی تیراندازی با تپانچه بادی راه پیدا کردید؟

تمرینات مستمری که گاهی اوقات به واسطه مشغله‌های کاری جسته و گریخته می‌شد تا سال ۱۳۹۶ ادامه داشت و به توصیه یکی از استادان که در رشته تپانچه خفیف کار می‌کرد تصمیم گرفتم از شهر دهلران و استان ایلام که زادگاه من است در مسابقات کشوری شرکت کنم. این تصمیم مورد استقبال خانم غیاثی که رئیس هیأت تیراندازی استان ایلام بود قرار گرفت. هفتم تیرماه سال ۱۳۹۶ هم به فدراسیون تیراندازی نامه زدند و اعلام کردند جواد فروغی از این پس تیرانداز استان ایلام است و می‌تواند در مسابقات آزاد کشوری شرکت کند. حدود ۲ هفته بعد هم برای نخستین بار در مسابقات کشوری حضور پیدا کردم و مدال طلا گرفتم. از آنجا که در هیچ رده‌ای مسابقه نداده بودم و برای نخستین بار در یک مسابقه ورزشی تیر می‌زدم به‌عنوان پدیده مسابقات کشوری انتخاب شدم.

  • در چند سالگی برای نخستین بار قهرمان کشور شدید؟

من از ۳۱ سالگی تیراندازی را شروع کردم و ۳۸ سالم بود که قهرمان کشور شدم.

  • حالا که ۱۰ سال از آن روزها گذشته و قهرمان المپیک شده‌اید فکر می‌کنید از روی علاقه تیرانداز شدید یا شرایط محیطی شما را به این سمت سوق داد؟

باور کنید اگر باشگاه تیراندازی بیمارستان بقیه‌الله نبود به هیچ عنوان فرصت ورزش در خارج از محیط بیمارستان را نداشتم. به تیراندازی علاقه داشتم اما هدفمند نبود. قبل از تیراندازی مثل خیلی از نوجوان‌های دیگر چند رشته ورزشی را امتحان کرده بودم. حتی در نوجوانی تا حضور در مسابقات استانی وزنه‌برداری هم پیش رفتم اما پرستاری همه وقتم را گرفت. یک دلیل دیگری که تیراندازی را انتخاب کردم این بود که پیامبر (ص) تیراندازی، اسب‌سواری و شنا را به مسلمانان توصیه کرده‌اند. توصیه پیامبر (ص) انگیزه‌ای شد تا تیراندازی را برخلاف وزنه‌برداری به‌طور حرفه‌ای ادامه بدهم. وقتی در بیمارستان تمرین می‌کردم گفتم حالا که امکانات فراهم است و استعداد تیراندازی هم دارم چرا به توصیه پیامبر (ص) عمل نکنم. البته با شنا هم بیگانه نیستم اما اسب‌سواری امکانات ویژه‌ای می‌خواهد و ورزش لوکس و گران قیمتی است.

  • حتما این روزها فضای متفاوتی را تجربه می‌کنید. از دهکده پر نشاط بازی‌های المپیک به محیط غم‌انگیز بیمارستان برگشته‌اید و این یک پارادوکس تمام عیار است. تحمل این شرایط برایتان سخت نیست؟

کسی که بیش از ۱۲ سال در شرایط سخت اورژانس بیمارستان کار کرده باشد با بدترین شرایط خودش را وفق خواهد داد. الان حدود ۱۰ سال است که در کنار پرستاری تیراندازی هم می‌کنم و در این یک دهه یاد گرفته‌ام که چگونه خودم را با محیط ورزش و بیمارستان تطبیق بدهم. قبل از المپیک یکی از محیط‌های تمرینی من در میدان کلاهدوز بوده، یکی در ورزشگاه آزادی و یکی دیگر در حوالی میدان نوبنیاد. علاوه بر این در باشگاه تیراندازی بیمارستان هم تمرین می‌کردم. یعنی من در گرما و سرما و حتی در ماه رمضان مسافت‌های طولانی را طی می‌کردم و در این شرایط از شیفت‌بندی و شب‌کاری در بیمارستان هم غافل نبودم. بنابراین بازگشت از دهکده المپیک به بخش اورژانس بیمارستان را به راحتی تحمل می‌کنم.

  • تصورش را می‌کردید که با این شرایط، قهرمان المپیک شوید؟

به هیچ عنوان چنین تصوری نداشتم. وقتی زیرزمین بیمارستان تمرین می‌کردم اصلا نیتم قهرمانی در مسابقات نبود. خوابش را هم نمی‌دیدم که به تیم ملی راه پیدا کنم. دعوت به اردوی تیم ملی برایم یک‌رؤیا بود. برایم افسانه بود.

  • حالا فکر می‌کنید تیراندازی در المپیک سخت است یا کار کردن در بخش اورژانس بیمارستان که این روزها با خطرات بسیاری همراه است؟

در این شرایط، قطعا کار کردن در محیط بیمارستان دشوارتر است. تیراندازی فقط جسم و ذهن شما را درگیر می‌کند اما در این روزها جان کادر درمان در خطر است. شاید از هر هزار تیرانداز یک نفر هم دچار مصدومیت نشود اما ۹۸ درصد از بچه‌های بخشی که من در آن کار می‌کنم به کرونا مبتلا شده‌اند. مدام می‌شنویم که فلان همکار به‌دلیل ابتلا به کرونا بستری یا در خانه قرنطینه شده و ناگفته پیداست که شرایط برای کادر درمان چقدر سخت است.

  • البته شما الان یک قهرمان ملی هستید و بیش از گذشته باید از خودتان مراقبت کنید.

دوستان و همکاران خیلی به من لطف دارند اما مثل گذشته همچنان خودم را پرستار می‌دانم و فکر می‌کنم یک تیرانداز معمولی هستم؛ آن قدر معمولی که احساس می‌کنم هنوز به مربی نیاز دارم و باید تمرینات بیشتری را پشت سر بگذارم تا جایی که شرایط اجازه بدهد این راه را تا المپیک بعدی ادامه خواهم داد. امید به آینده ما را سرپا نگه خواهد داشت.

کد خبر 622749

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار چهره‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha