این فیلم که با نگاهی به قصه معروف «پری دریایی کوچولو»ی هانس کریستین آندرسن ساخته شده- که کمپانی والتدیزنی هم سال 1989 یک انیمیشن موفق براساس آن تولید کرد- در باره دوستی یک پسر بچه پنج ساله با یک پری دریایی است. این پری دریایی دوست دارد مثل آدمها شود.
میازاکی قبل از این، انیمیشنهای محبوب «قلعه متحرک هاول» و «شهر ارواح» را ساخته که با استقبال خوب بچهها در سراسر جهان روبهرو شده است. بیشتر فیلمهای او جایزههای متعدد و معتبر بینالمللی را دریافت کردهاند. شهر ارواح او اسکار بهترین فیلم انیمیشن سال را هم گرفت. پونیا در جشنواره امسال ونیز حضور داشت و با استقبال تماشاگران و منتقدان روبه رو شد. میازاکی در یک گفتوگوی اینترنتی در باره این فیلم صحبت کرده است.
پوستر ژاپنی فیلم
- فکر تولید فیلم از کجا آمد؟
در ابتدا کسی به نام پونیا در طرح قصهام نبود. ما یک پسربچه کوچولو داشتیم که هنوز نامی برایش انتخاب نکرده بودیم. این پسربچه حال و هوای رویایی خودش را داشت. یک خانه هم داشتیم که روی صخره قرار داشت. مدتها بودکه این خانه خالی بود و کسی در آن زندگی نمیکرد. یک روز سروکله یک آدم غریبه پیدا میشود که تصمیم میگیرد در این خانه زندگی کند؛ اسم او را گذاشتیم فوجیموتو (که در پایان قصه فیلم تبدیل به پدر پونیا میشود). یک روز فوجیموتو از پونیا میپرسد که آیا چیز عجیب و غریبی را در این منطقه ندیده است؟ در اینجا معلوم میشود این پونیا نیست که فوجیموتو به دنبالش بوده است، آن چیزی که فوجیموتو در جستوجویش است، یک قورباغه اسباببازی کوچولوست.
- طرح اصلی قصه از خود شما بود؟
قصد داشتم براساس قصه «التاقورباغه» نوشته «ناکاگاوا ریکو» فیلمی بسازم. سعی کردم این قصه را آب و تاب بدهم و آن را برای یک فیلم بلند سینمایی آماده کنیم. این کار مدتی وقتم را گرفت. ولی بعد از مدتی فهمیدم این کار شدنی نیست و آن را رها کردم. البته آن کتاب و فیلمنامهای که نوشتم هنوز همراهم است و بالاخره روزی آن را کار میکنم. در قصههای خانم ریکو معمولاً- و به شکل شگفتانگیزی- منطق دیده نمیشود. او نویسندهای است که میتواند همه چیز را بدون این که هیچ منطقی همراه آن باشد، توضیح دهد. خودش میگوید: «چه نیازی هست که همه چیز توضیح داده شود؟» و نیازی به رعایت قوانین قصهنویسی نمیبیند. اما در فیلمی که برای بچهها ساخته میشود، ما برای هر چیزی باید دلیلی قانع کننده داشته باشیم؛ این بود که تصمیم گرفتم به سراغ قصه دیگری بروم.
هایائو میازاکی،کارگردان
- یعنی همین قصه «پونیا روی صخره کنار دریا»؟
بله. ولی هنوز فکرم با قصه «التاقورباغه» بود. به خودم میگفتم چگونه میشود فیلم جدیدی ساخت که به هیچ قانون، منطق و یا توضیحهای پسزمینه نیازی نداشته باشد و در عین حال بچهها را هم سرگرم کند؟ چه کار میتوانستم انجام دهم؟ این بار تصمیم گرفتم ریسک کنم و به قصه فیلمم پیچ و تاب بیشتری بدهم. مطمئن بودم کودکان و نوجوانانی که فیلم را تماشا میکنند، متوجه مسائل داخل آن میشوند و ارتباط خوبی با آن برقرار میکنند.
- ولی قصد داشتید از همان سنتهای همیشگی قصهگویی استفاده کنید؟
بله. همیشه یک تئوری کلی وجود دارد که باعث خلق یک قصه میشود. مثلاً دو نفر همدیگر را ملاقات میکنند و قصه براین اساس پیش میرود؛ در ادامه مشکلی به وجود میآید که به صورت مانع ، سر راه آنها قرار می گیرد. این مانع کم و زیاد میشود و در یک لحظه به اوج خودش میرسد و آنها بالاخره پس از غلبه بر این مانع پایان خوش قصه را به وجود میآورند. شما این ساختار را در فیلمهای سامورایی، پلیسی، وسترن و حتی خانوادگی میبینید. من ضمن رعایت کلی این ساختار، میخواستم تغییراتی هم در آن به وجود بیاورم. میدانید، اگر یک فیلمساز به صورت مداوم این ساختار همیشگی را تکرار کند، فیلمهایش حال و هوایی تکراری و کلیشهای پیدا میکنند؛ در این حالت هم کار خودش رو به زوال میرود و هم تماشاگرانش را از دست میدهد.
- نگران نبودید که تماشاگران فیلم این حس و حال شما را نداشته باشند؟
همانطور که گفتم این کار یک ریسک بود، که به خطرش میارزید. همیشه خواسته ام نوآوری کنم و کارهای تازه ارائه دهم. با ذهنیت تماشاگران ژاپنی آشنا هستم و اعتقاد دارم بعضی وقتها باید ذهنیت و ذائقه آنها را با یک شوک کمی تغییر داد.