مجموعهای جذاب و پرمخاطب که محجوب در آن در نقش سیدخلیل خوش درخشیده است. با این بازیگر گزیدهکار گفتوگویی کردهایم که چیزی شبیه به کلکلهای دینا با پدربزرگش از کار درآمده است.
میخواهم یک مصاحبه متفاوت انجام دهیم.
- پس از گذشته و هر چیزی که من در آن هستم نپرسید.
بیشتر روی نقشها و بازی شما در صاحبدلان زوم میکنیم، موافقید؟
- در این روزهای عزیز چه چیزهایی از ما میخواهید...
اتفاقاً آنوقت دیگر در درست بودنش هیچ شکی نخواهیم داشت؟
- باور کنید که من حتی دروغ مصلحتی را هم قبول ندارم...
یادم هست سر صحنه صاحبدلان گفتید که ای کاش زمان و شرایط بیشتری مهیا بود تا میتوانستید کار بهتری ارائه دهید. منظورتان چه بود؟
- این را برای چندمین بار میگویم که من هیچ کاری برای رسیدن به این نقش نکردم، چون ویژگیهای خودم در آن هست. من این موجود را به راحتی میشناسم و بخش عمدهای از آن خودم هستم و باز میگویم که اگر به لحاظ متن و زمان این کار فرصت بیشتری میداشت، میتوانست ارزندهتر هم باشد.
نقطه قوت داستان ارتباط دینا با پدربزرگش است. این ارتباط پشت صحنه ایجاد شد؟
- من تا ارتباطی بهوجود نیاید، کاری را انجام نمیدهم، چون جزو آن دسته بازیگرهایی هستم که همه چیز در آن ارتباط برقرار میشود و من آن ارتباط را با باران برقرار کردم و این ارتباط هم در کار و هم در بیرون از کار موثر بود.
کلکلهای دینا با پدربزرگش هم داخل سناریوی انتخابی شما بود؟
- اصلاً همه چیز خود سناریو بود و یک چیزهایی کوچک را باران اضافه کرد، در کل از سناریو بیرون نزدیم. من که تجربه چندانی در آن زمینه ندارم که بخواهیم خارج از سناریو سریال را جلو ببریم. حتی لفظ کشمش هم که گفته میشود تا حدودی داخل متن بود.
با توجه به اینکه مخاطبان تلویزیون کمتر حسین محجوب را میشناسند، جذابیت این نقش برای شما چه بود؟
- من به محتوای آن اعتقاد دارم. این محتوا اگر صورت بهتر از این پیدا میکرد؛ همان چیزی که فرصت میداشتیم در طول زمان بیشتری به آن برسیم، بهتر از این چیزی میشد که الان هست.
مگر الان راضی نیستید؟
- من در قضاوت خیلی سختگیر هستم.
ولی بخش سخت آن را به عهده ما بگذارید؟
- عیبی ندارد شما بتازید... ولی آن چیزی که من از مردم میشنوم و میبینم این بوده که کار برای آنها خوشایند بوده، خوب این من را راضی میکند که توانستهایم در مردم اثر بگذاریم و آنها را متاثر کنیم من از این بابت خشنود هستم.
چگونه برای این کار با قرآن انس گرفتید و جلو آمدید؟
- من با قرآن مأنوس هستم مثل راهنما و عصای دستم هست و بهطور مرتب هم دم دستم بود. به همین خاطر نیاز نبود برای این نقش دورخیز کنم، همه چیز در دسترس بود و من استفاده کردم.
خودتان هم تحت تاثیر و تحول شخصیت سیدخلیل قرار گرفتید؟
- باید این را بگویم که خودم هم امید به این تغییر و تحول داشتم و اصلاً خواهان آن بودم. چون میخواستم در وهله اول در این مسیر درهایی بهرویم باز شود و به حقیقت زندگی بیشتر واقف شوم.
قبول دارید که نقش حاج خلیل کمی دور از نقشهای دیگر شماست. شاید هم دور از حاج خلیل؟
- من راجع به نظر شما چیزی نمیگویم.
اشتباه نکنید من قرار نیست بازی خوب شما را نفی کنم، اما نظرم این است که شاید هم ریسک خوبی بوده با نقشهایی مثل مادیان، مثل رنگ خدا که کمی استحکام و شاید هم خشونت در آنها هست، حالا مخاطبان تلویزیون شما را در قالب یک انسان معتقد و سجادهنشین ببینند؟
- جالب است، این نظر شما استثنایی است، تاکنون کسی چنین چیزی نگفته، من به استناد نظر آدمهایی که با آنها صحبت کردم، خلاف نظر شما را گفتند.
شاید هم ذهنیت من راجع به شما به این خشونت و کمی منفی بودن میانجامد؟ شاید هم در فیلمهایی که فضاهای منفی داشتند، منفی به نظر آمدید، اما حالا در صاحبدلان همه چیز فرق دارد و ما چهره جدیدی از شما میبینیم؟
- من فکر میکنم شما خاطرهای در ذهنتان از آن نقشها مانده، حالا آن را به این نقش هم تسری میدهید، مثلاً در ما همه زندهایم اصلاً این خشونتی که شما از آن نام میبرید وجود نداشته ولی در طبل بزرگ زیرپای چپ به این شکل که میگویید بوده چون نقش کمی این را ایجاب میکرد.
من برمیگردم به این صحبت که شاید فیزیک یک بازیگر و میمیک چهره او ایجاب میکند که نقشهایی خاص به او پیشنهاد بشود یا نه؟
- من اتفاقاً کاملاً با این قضیه مخالف هستم، به استناد چند کار موفق که من اعتقاد دارم منفی هم نیستند، نمیتوان نظر داد. مثلاً شما نمیتوانید بگویید رنگ خدا منفی است، در این فیلم شما حس میکردید که دارد به آن پسر ظلم میشود. اما آیا پدر حق نداشت زن بگیرد؟ پس چرا شما آن پدر را محکوم به منفی بودن میکنید.
آیا او پسر را زد؟ فقط خواست آینده او خراب نشود. بینش آن پدر آنقدر بود که بتواند چیزی را به آینده منتقل کند که باعث سرافرازی آن بچه شود، اما پدر منفی نیست، چون ذات بدی ندارد. حالا من یک سؤال از شما میپرسم، در کجای این کار و کدام صحنه احساس کردید این منفی بودن هست؟
شاید بیشتر صحنههایی که عصبانی میشدید. در رابطه با دینا، با اکرم و عمو جلیل، این جدیت در میمیک صورت شما بیشتر نمایان میشد؟
- شما صراحت برخورد را با عصبانیت یکسان میبینید؟ جایی که بحث حق میشود وجه مثبت و منفی را نباید به آن اتلاق کرد. پس سید خلیل حق دارد وقتی بحث حقی میشود تندی در قضیه بیاورد. خشم در مقابل ظلم خشم است یا برای اعاده حق است؟ این خیلی مهم است.
این حق در قبال دینا برای شما چقدر است؟
- دینا با توجه به این که دانشجوی رشته فیزیک است، در این سریال هم راجع به موضوعی بحث میشود که خیلی علمگراست. رشتهای که با اشیاء دور و اطراف ما در ارتباط هست ولی آن چیزی که پدر بزرگ دارد، تفکر دیگری است که درست در نقطه مقابل دینا است.
درست همین جاست که دو تفکر از دو نسل مقابل هم قرار میگیرند و این به نظرم ذکاوت و هوشیاری نویسنده را میرساند؟
- بله، نویسنده این کار در شرایط فعلی آمده وحدتی میان علم فیزیک و مقوله مذهب ایجاد کرده، چون فیزیک علمی است ظاهراً پیشرو و جزء پیشروترین علوم محسوب میشود و اتفاقاً در رابطه با مذهب این علم خیلی کمک کرده تا انسانهای معاصر بتوانند حقانیت خدا را ثابت کنند و فیزیک بر این علوم ماورائی یا مذهب مهر تأیید میزند و شروع آن هم از آنجایی بود که فیزیک کوانتوم از هایزنبرگ شروع شد و فیزیک را با دین مورد ارزیابی قرار دادند و نویسنده این کار هم به این دلیل این دختر را دانشجوی رشته فیزیک قرار داده.
حالا اگر من و شما در این زمینه به بحث برسیم یک جاهایی شکل غیر متعارف پیدا میکند و به قول دینا میشود کل کل به اضافه آن چیزی که شکل میگیرد باید جذابیت داشته باشد پس من باید بگویم الهی نصیب گرگ بیابون نشی و این نباید باعث شود که منفی دیده شود.
خوب این ارتباط در رابطه با اکرم چهطور؟ آن که دیگر حقکشی و ظلمی در کار نیست؟
- اکرم خواهان بچهای است که سید خلیل به او هشدار میدهد که تو از کجا میدانی که اگر این بچه بیاید برای تو بدبختی با خودش نیاورد همانطور که درباره عهدیه زن جلیل میگوید:
که تو از کجا میدانی او شفا پیدا نکرده و تازه بدبختی او شروع نشده باشد، پس وقتی آن زن این را متوجه نمیشود، باید با کمی تندی آن را مطرح کرده یک جاهایی وقتی یک حرفی انتقال پیدا نمیکند، باید صورتهای متفاوتی را ارایه داد، سرکار رسم عاشق کشی یک خانم خبرنگاری به کارگردان گفت:
ای کاش آن فرجی که اسمش پدر میشود، در داستان مطرح میشد که او خواهان دختر او بوده و او جواب نه داده و حالا میخواست آن پسر را بکشد و انتقام بگیرد. این نفرت منطقیتر به نظر میآمد و این خیلی حرف درستی بود.
اما من باز هم حس میکنم باید جدیت و استحکام سید خلیل نرمتر از این میبود تا مخاطب راحتتر او را از آن خود میکرد. البته این را نباید به اصطلاح به تو سرزدن او تعبیر کرد؟
- ببینید همه آدمهای فیلم علیه این آدم اقدام میکنند و تو سر او میزنند، شما معتقدید که باید بیشتر به او بیاحترامی میشد یا این که به اصطلاح توی سرش میزدند.
نه! میگویم شاید لازم بود انسانی لطیفتر میبود؟
- سید خلیل نباید به شکل یک گوشت قربونی میشد، آسید غفور، بهادری، برادرش، همه با او دشمن بودند، بنابر این باید او در رفتارش استحکامی هم میداشت که بتواند از خودش دفاع کند، تازه بیشتر آن صحنههایی را که قرار بود به سید خلیل آسیب بیشتری برسد در آوردند چون معتقد بودند که نباید آنقدر حقیر شود.
با این حساب شما خلیل را چگونه موجودی میبینید؟
- ببینید هر کس که از حقی پیروی میکند و به حقانیتی میرسد، باید تاوانش را پس بدهد، ما نمیتوانیم حقیقتی را باور داشته باشیم ولی وقتی به پای آن میرسد خودمان را عقب بکشیم که آسیبی به ما نرسد.
خلیل موجودی است مدافع این حقانیت و هستیاش را در گرو این حقانیت میگذارد و تا آنجایی که به خودش مربوط میشود چیزی برای بازگویی آن ندارد. او وقتی در مقابل برادر مورد بیاحترامی قرار میگیرد تحمل میکند ولی جایی که حقانیت مطرح میشود هر کاری که لازم باشد انجام میدهد.
چرا نام سریال صاحبدلان شد؟
- گفتند شاید استنباط دیگری جدای از آنچه که در ذهن ماست بشود، به همین خاطر آن را عوض کردند.