به این معنا که از طرفی میتوان توانمندیهای زبان فارسی و گونههای زبانی مختلف آن را در این ترجمهها به صورت برابرنهادههای قرآنی دید و از طرفی نخستین کوششهای نوشتاری به زبان فارسی را در همین ترجمهها جستوجو کرد. از این رو، بحث درباره ترجمههای قرآن، بهنحوی به بحث درباره چگونگی تحول و تکوین زبان فارسی مربوط میشود؛ این نکته بود که ما را نزد دکتر رواقی- لغتشناس و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی- کشاند و با وی دراینباره به گفتوگو پرداختیم.
دکتر رواقی که اخیراً کتاب «ترجمهای فارسی از قرآن مجید» به تصحیح وی و توسط انجمن مفاخر و آثار فرهنگی بهچاپ رسیده، در این گفتوگو بر این نکته تأکید داشت که ترجمههای مختلف قرآن به فارسی در طول تاریخ براساس امکانات زبانی حوزه زبانی هر مترجم نگاشته شدهاند و درواقع این ترجمهها افزون بر جنبههای اعتقادی، جنبه حفظ زبانی هم داشتهاند.
به نظر وی، ما برای رسیدن به یک ترجمه معیار از قرآن، باید ضمن آگاهی و اشراف نسبت به
برابر نهادههای مترجمان مختلف قرآن در طول تاریخ زبان فارسی و اخذ مفاهیم آنها، برابرنهادههای تازهای را بر بنیان آنها سامان دهیم؛ این به معنای تکرار کار گذشتگان نیست بلکه بهمعنای بهرهگیری از امکانات پیدا و پنهان زبان فارسی برای عرضه ترجمهای دقیق از این کتاب آسمانی است.
لازم به ذکر است که دکتر رواقی که نزدیک به 40سال است بر روی حوزههای زبان فارسی و نسبت آنها با متون کلاسیک و جدید فارسی کار میکند، هماکنون در پژوهشکده خود در حال تهیه فرهنگنامهای بزرگ از تمام برابرنهادههای مترجمان قرآن از آغاز تا به امروز است. این گفتوگو را در آستانه ورود به لیالی قدر و نزول قرآن میخوانیم:
- مقدمتاً بفرمایید که نخستین ترجمههای قرآن توسط ایرانیان چه زمانی و چگونه آغاز شد؟
پس از آمدن اسلام به ایران، مردم برای شناخت و آشنایی با دین نو، مبادرت به ترجمه قرآن کردند. در واقع در سده اول که دوره گرفتوگیرها بود، به جز عده معدودی که عربی میدانستند، بقیه مردم نیاز به آگاهی از معنای قرآن داشتند. با این حال، از این دوره ترجمهای از قرآن به فارسی برجای نمانده است. نویسنده تفسیر «تاجالتراجم» در مقدمه کتابش از ترجمههای قرآن به فارسی در سدههای اول اسلامی نام میبرد که متأسفانه به دلایلی از بینرفتهاند یا آنها را از میان بردهاند. با این حال، نخستین ترجمهای که در دست داریم، ترجمه تفسیر طبری است.
واژگان تفسیر طبری دربردارنده واژگان کاربردی حوزه زبانی ماوراءالنهر است. اغلب نسخههای برجای مانده از این ترجمه، متعلق به پایان قرن ششم و اوایل قرن هفتم است. در میان این نسخهها، نسخههای خوبی وجود دارند که از نظر زبانی، زبان حوزه فرارود (ماوراءالنهر) یعنی زبان سغدی آمیخته با فارسی را حفظ کردهاند. منتها ترجمه تفسیر طبری، ترجمهای است که به دستور حکومت وقت انجام شده است. حکومت برای پرهیز از تفرقه و آمیختهشدن نحلههای مذهبی، دست به ترجمه این تفسیر روایی زد تا از تفسیر به رأی قرآن جلوگیری کرده باشد.
- از کجا میتوان پی به اعتبار نسخههای برجایمانده از تفسیر طبری برد؟
نسخه معتبری که مرحوم استاد یغمایی در تصحیح ترجمه تفسیر طبری استفاده کرده، نسخه کتابخانه سلطنتی است ولی در میان دستنوشتههایی که وی از آنها بهره برده، دستنوشتههای دیگری هم هست که واژههای سغدی را در بر دارند. از آنجا که زبان فرارودی آمیزهای از زبانهای سغدی، بلخی و سکایی و در کل زبانهای ایرانی میانه شرقی بوده و در حقیقت زبان گفتاری و شاید نوشتاری دوره اول در آن حوزه سغدی و یا واژگانی بوده که از زبان سغدی وام گرفته شده بود، بنابراین میتوان گفت که زبان سغدی در آن (ترجمه) قویاً جلوهگر شده بود. همه دستنوشتههای برجایمانده از ترجمه تفسیر طبری یکسان نیستند. ما راهی را پیدا کردیم که بتوان درباره ترجمههای قرآن بهصورت روشمند و علمی پژوهش کرد. ما دریافتیم که مترجمان پیشین قرآن برای آنکه برابرنهادههای یکسان و یکدستی داشته باشند، کار بسیار بزرگی کردهاند؛ به این معنا که آنها یک ریشه واژه قرآنی را گرفتهاند و در برابر یک واژه فارسی و برگرفتههای آن قرار دادهاند.
این مسئله، در تمام قرآن رعایت میشده که نمونه بسیار خوب آن را میتوان در «قرآن قدس» دید. بنابراین دستنوشتههای گوناگون را بر مبنای تغییر برابرنهادههای گوناگون یک واژه قرآنی میتوان تشخیص داد. برای مثال اگر در ترجمه «اعوذبالله» نسخهای آورده: «میاند خسم به خدای»، بیتردید این ترجمه متفاوت با نسخههایی است که ترجمههایی چون: «پناه میبرم به خدا»، «فریاد میخواهم از خدا» یا «بازداشت میخواهم به خدای» را برای این عبارت گذاشتهاند. این مسئله بسیار مهمی است.
بنابراین، با شناختن واژههای کاربردی در ترجمههای گوناگون قرآن میتوان به حوزههای زبانی آنها دست یافت. تاکنون کسی این مسئله را طرح نکرده است. از اینرو، اگر در نسخههایی با برابرنهادههای مختلفی روبهرو شویم، این نشان میدهد یا نسخه عوض شده یا کاتب. به نظرم با این نگاه باید یک تصحیح تازه از تفسیر طبری بهدست داد؛ به این دلیل که در نسخه کتابخانه سلطنتی که فراهمآمده از نسخههای دیگر است، آن مقدار واژههای سغدی وجود ندارد اما در نسخههای دیگری که در ترکیه بوده، همان ضبطهای کهن را میتوان دید.
- آیا ترجمه تفسیر طبری، بعدها در حکم تفسیری معیار برای دیگر مترجمان قرآن در حوزههای زبانی دیگر ایران قرار گرفت؟
همینطور است. درواقع حوزههای مختلف حکومت سامانی از این ترجمه معیار بهره گرفتند؛ اما کاربردهای واژگانی را به زبان معیار یا زبان نوشتاری آن روزگار نزدیک گردانیدند. اگر بخواهیم وارد زبان معیار بشویم، بحث بسیار سنگین میشود ولی میتوان بهطور خلاصه گفت که تمام واژگانی که در همه حوزههای کاربردی شناخته شده بودند، تقریباً به یک زبان معیار نوشتاری تبدیل شده بودند. اغلب نویسندگان براین دوگانگی زبانی، یعنی زبان حوزه خودشان و زبان معیار آگاهی داشتند. برای مثال رودکی در قصایدش از واژگان غیرمعیار بهره نمیبرد اما در نظم کلیله و دمنه و دیگر آثارش، لغات ماوراءالنهری و یا سغدی را که گونههای گفتاری بودند، بهکار میگیرد. او خود در جایی به این واقعیت چنین زیبا اشاره میکند:
یک مرغ سرود پارسی خواند
یک مرغ سرود ماوراءالنهری
درست است که در اینجا وی میخواهد از تفاوت 2 دستگاه موسیقایی سخن بگوید ولی درواقع این بیت نشان میدهد که وی از ناهمگونی میان زبان پارسی و ماوراءالنهری هم اطلاع داشته است. یا اسدی طوسی در «لغت فرس» خود از شاعرانی نام میبرد که «واژگان معروف» یا بهاصطلاح ما «واژگان کاربردی معیار» را درست نمیدانستهاند. این نشان میدهد که در کنار زبانهای محلی حوزههای مختلف زبانی، یک زبان معیار هم وجود داشته است.
- این نظر شما، برخلاف نظر برخی از پژوهشگران است که تکوین زبان فارسی را به دورههای بعدتر منحصر میکنند؛ حال آنکه شما معتقدید که زبان فارسی در همان قرنهای نخستین سیر تکوین خود را پیموده و گونه نوشتاری معیار هم پیدا کرده بود.
همین طور است. درواقع همه حوزههای زبانی فارسی، پس از اسلام از همه داشتههای زبان پهلوی استفاده نکرده بودند. برخی از آنها از گنجینه واژگانی زبانهای محلی و گویشی خود هم بهره برده بودند. نکته دیگر آنکه آن چیزی که امروزه تحت عنوان سبک خراسانی در دوره اول شعر فارسی شناخته شده، خیلی دقیق نیست؛ چرا که زبان فارسی در آن دوره در حوزه ماوراءالنهر شکل گرفته بود. بر همین اساس، نمیتوان گفت که رودکی نخستین شاعری است که با این قوت و قدرت شعر گفته است. باید بپذیریم که رودکی از فرهنگ متعلق به حوزه ماوراءالنهر، یعنی فرهنگ زبانهای ایرانی میانه تأثیر گرفته و نمونههایی چنین زیبا سروده از اینرو بیتردید شعر رودکی، شعری پیشرفته بوده است.
این بیت وی را بنگرید:
با صد هزار مردم تنهایی
بی صد هزار مردم تنهایی
به مفهوم مندرج در این شعر باید خیلی فکر شده باشد تا تنهایی انسان را به این ظرافت و روانی تصویر کند. به این سادگی نمیتوان گفت که این شعر نخستین است. اگر هم شعر نخستین باشد، باید بپذیریم که یک فرهنگ بسیار غنی پشتوانه آن بوده است و رودکی با اتکا به آن -که ما اکنون به آن (فرهنگ) دسترسی نداریم- دست به خلق چنین اشعاری زده است.
از این رو، ترجمه تفسیر طبری که پس از رودکی بوده، از ترجمههای قرآنی مختلف بهره جسته و به نوبه خود بهعنوان ترجمهای معیار برای حوزههای دیگر زبانی بهکار برده شد. منتها نسخههای دیگر ترجمه طبری، آن را اصل قرار دادهاند اما واژههای «نامعروف» آن را حذف کردهاند و بهجای آنها واژههای کاربردی حوزه خود را بهکار بردهاند. از اینرو، قدیمیترین نسخه ترجمه تفسیر طبری، نسخهای است که از یکدستی واژگانی برخوردار باشد.
- به نظر شما که ترجمه قرآن قدس را تصحیح و چاپ کردهاید، آیا با وجود واژههای کهن و ناشناخته در آن میتوان به این نتیجه رسید که این ترجمه (قدس) از ترجمه تفسیر طبری کهنتر بوده است؟
آنقدر ناهمگونیهای زبانی میان این دو ترجمه هست که نمیتوان داوری دقیقی کرد؛ اما میتوان گفت که قرآن قدس یکی از نیازهای ملی- مذهبی مردمی بوده که در حوزه سیستان میزیستند. حوزه سیستان، حوزه مقدسی بوده، از اینرو مردم آنجا به دانستن مفاهیم قرآن احتیاج وافری داشتند. بنابراین مردم سیستان از مجموع واژگان کاربردی حوزه خودشان در ترجمه این قرآن استفاده کردند. ضمناً این ترجمه شاید برای زردشتیانی هم که از آن حوزه (سیستان) قصد مهاجرت به هند را داشتند، قابل بهرهبرداری بوده است.
- اگر بخواهیم بین این دو ترجمه، یعنی ترجمه قرآن قدس و ترجمه تفسیر طبری مقایسه کنیم، بهنظر شما کدامیک از دقت و انسجام بیشتری برخوردارند؟
تاآنجایی که مطالعه و بررسی کردهام، میتوانم بگویم که برابر نهادههای هر دوترجمه، خیلی دقیق است. در مورد ترجمه تفسیر طبری باید گفت از آنجایی که هنوز مطالعات دقیقی بر روی زبان سغدی صورت نگرفته، بسیاری از واژگان آن (تفسیر طبری) ناشناخته ماندهاند؛ اما چون قرآن قدس از واژههای پهلوی بهرهگرفته، واژگان آن برای ما شناختهترند. من مقایسه ساختاری، واژگانی و آوایی بین زبان قرآن قدس و زبان پهلوی را در مقدمه ترجمه قرآن قدس آوردهام.
- با توجه به مقدمهای که آوردید، آیا مترجمان قرآن پس از ترجمه تفسیر طبری، ابتکارها و ظرافتهای بیشتری را در ترجمه قرآن بهدست دادند یا آن که در محدوده تفسیر طبری باقی ماندند و صرفاً به تکرار آن- البته با توجه به کاربردهای واژگانی حوزه زبانی خود- دست یازیدند؟
متأسفانه آگاهیهای ما از گونهها و گویشهای زبان فارسی بسیار کم است. پس از مستقر شدن اعراب در ایران، حکومت بغداد، لهجههای عربی را در ایران جمع کرد و یک زبان عربی معیار را جایگزین آن کرد؛ اما گویشها و گونههای ایرانی جمع نشدند. کار ما این بوده که براساس متون ترجمهای قرآن و یا فرهنگنامههای قرآنی و نیز شمار زیادی دیگر از متون و مقایسه آنها با یکدیگر، به چند گونه مهم زبانی دست پیدا کردیم:
1 - گونه زبانی سیستان، که ترجمه قرآن قدس براساس آن صورت گرفته است. 2 - گونه فرارودی یا ماوراءالنهری که ترجمه تفسیر طبری براساس آن است. 3-گونه هروی که نزدیک به تفسیر سورآبادی است 4- گونه مرکزی یا رازی که تفسیر ابوالفتوح رازی و یا ترجمه قرآن ری بر مبنای آن شکل گرفته است. البته حوزههای دیگری هم وجود دارند که نسبت به این حوزههای زبانی کمرنگترند. با این حال، یک زبان معیار هم به موازات این حوزههای زبانی وجود دارد. برای مثال، با مقایسه میان شاهنامه فردوسی که برخاسته از زبان معیار بوده و ترجمه تفسیر طبری که اتفاقاً همزمان با آن بوده، میتوان به ناهمگونی بین این دو متن که ناشی از ناهمگونی میان زبان فارسی معیار و گونههای زبانی حوزههای دیگر بوده، پی برد. بنابراین گونههای زبانی مختلف در ترجمههای قرآن قویاً منعکس شدهاند؛ زیرا مردم هر حوزه نیاز به ترجمه قرآن داشتند. از اینرو بسیاری از واژگان محلی آن حوزهها در آنها نفوذ کردهاند.
- فارغ از این تفاوتهای گونهشناختی زبانی موجود در میان ترجمههای قرآن، آیا میتوان این ترجمهها را براساس مشربها و نگاههای مثلاً عرفانی، شریعتمدار و... تقسیمبندی کرد و آیا این نگاهها تأثیری در نحوه ترجمههای قرآن، داشتهاند؟
ترجمههای دوره اول از قرآن مثل ترجمه تفسیر طبری معروف به ترجمه و قصههای قرآن است. این ترجمه را بهاصطلاح ترجمه روایی میدانند. تفسیر سورآبادی و تفسیر تربت جام هم، همینطورند؛ اما تنها ترجمهای از قرآن که متفاوت از این شیوه است، تفسیر «کشف الاسرار» است که از نگاهی عرفانی برخوردار است. درواقع نوبت اول و دوم این ترجمه، ترجمه تفسیر است و نوبت سوم آن که توسط خواجه عبدالله انصاری صورت گرفته، مشحون از بحثهای عرفانی است. در ترجمههای دیگر قرآن، چنین بحث عرفانیای بهچشم نمیخورد.
- با توجه به گسترش نگاههای عرفانی و غنای متون وابسته به آن در گستره ادبیات فارسی، به نظر شما آیا عجیب نیست که تنها تفسیر عرفانی قرآن، همین باشد که به آن اشاره کردید. دلیل این امر چه میتواند باشد؟
شاید عرفای بزرگ ایران از این که به سراغ چنین متن مقدسی (قرآن) بروند و آن را به مذاق عرفانی تفسیر کنند، پرهیز داشتند. درست است که ما کتابهای صرفاً عرفانی مثل «کشفالمحجوب»، «شرحتعرف» و «مرصادالعباد» را در دست داریم؛ اما کتابهایی که تلفیقی باشند؛ یعنی شریعت را با طریقت آمیخته باشند، در اختیار نداریم. از این رو، شاید همه این جرأت را نداشتند که به پیوند این دو، آن هم در ترجمه و تفسیر متنی چون قرآن بیندیشند. مثلاً اگر تفسیر ابوالفتوح رازی را با تفسیر کشفالاسرار مقایسه کنیم، میبینیم که آگاهیهای دینی، شرعی و فقهی آن به مراتب بیشتر از تفسیر میبدی است اما در مورد تفسیر میبدی، تا آنجا که آگاهی داریم، خواجهعبدالله تنها به ترجمه و تفسیر قرآن پرداخته و نوبت سومی که فعلاً در کشفالاسرار میبینیم، به احتمال افزوده خود میبدی با اثرپذیری از نگاه عرفانی خواجه بوده است. باید منتظر پژوهشهای بعدی نشست و نیز اینکه آیا ترجمههای دیگر عرفانی از قرآن در دست بوده است؟ درست نمیدانیم. البته کتابهای مستقل دیگری داریم که براین اساس بودهاند، مثل تفسیر سوره یوسف که به بحثهای عرفانی پرداخته است. این تفسیر متعلق به قرن ششم؛ یعنی دوران اوج مشرب و نگاه عرفانی در ایران است.
به هر حال، بیشتر ترجمههای قرآن، تحتتأثیر ترجمه تفسیر طبری قرار دارند، با این تفاوت که از امکانات زبانی و واژگانی حوزه زبانی خود بهرهگرفتهاند. حتی امروزه هم سیطره تفسیر طبری بر ترجمههای قرآن مشاهده میشود؛ زیرا مترجمان قرآن همواره این نگرانی را داشتهاند که مبادا کلمهای را بهکار گیرند که دقیق نباشد. شرح و توضیحی که ابوالفتوح درباره کلمات و معادلهای فارسی ترجمه خود میدهد، نشان از این دقت و وسواس دارد. درواقع ابوالفتوح میخواهد به خواننده بگوید که معادلهای فارسی قرآنی من، تا چهاندازه همسنگ و همپای واژههای قرآنیاند.
- آیا مترجمان دیگر قرآن هم، نظیر این شیوه (ابوالفتوح) را در ترجمه قرآن بهکار بستهاند؟
درواقع تفسیر ابوالفتوح رازی، یک دایرهالمعارف است. این شیوه شرح و توضیح منحصر به تفسیر ابوالفتوح است؛ اما برابرگذاری ترجمههای دیگر قرآن هم به همیناندازه دقیق است. در مقدمه ترجمه قرآن قدس بهدقت شیوه برگردان مترجم آن اشاره کردهام. مثلاً اکثر مترجمان قرآن برای واژه قرآنی «مستبصرین»، معادل «بینایان» را گذاشتهاند؛ اما تنها قرآن قدس واژه «بیناپنداشتاران» را برای آن نهاده است. به هر حال، هر حوزهای کوشش داشته تا از نهایت امکانات واژگانی خود در دقت ترجمه قرآن بهره گیرد.
- آیا ترجمههای کلاسیک قرآن برای عموم مردم قابل استفاده بودند؛ یعنی آیا مترجمان که خود عالمان و مفسران دین و قرآن بودند، قرآن را برای مردم ترجمه میکردند یا برای عالمانی چون خودشان. بهعبارت دیگر آیا میتوان بین ترجمههایی برای عموم مردم و ترجمههایی برای خواص قائل به تفکیک شد؟
ترجمههای قدیم قرآن را همهدست افراد میخواندند. بههر حال، باید فرد از حداقل سوادی برای خواندن ترجمهها برخوردار میبود. برای نمونه، ترجمه تفسیر طبری، کاملاً مشخص است که هر دو گروه (عموم و خواص) میتوانستند از آن بهره ببرند. اصلاً به این دلیل که همه بتوانند از آن استفاده کنند، از گونه گفتاری سغدی در آن بهره گرفته شده است. درواقع، این امر به معنای همگانی کردن ترجمه و فهم قرآن بود. این که همه گروههای دینی و علمای مختلف با مشربهای گوناگون در ترجمه تفسیر طبری دخیل بودهاند، خود نشان میدهد که میخواستند به یک برگردان واحد، عمومی و قابل فهم از قرآن برسند و از یک فهم خاص از آن اجتناب کنند.
- نظر جنابعالی در ارتباط با ترجمههای معاصر قرآن به زبان فارسی بهویژه از 40سال پیش به اینطرف چیست و این ترجمهها تا چه اندازه توانستهاند در مقایسه با ترجمههای قدیمی قرآن در برابرگذاری واژگان قرآنی و در نهایتامر، فهم ما از قرآن پیشرفت بهتری حاصل کنند؟
چون ما فرهنگنامهای مستقل از ترجمههای قرآن نداشتهایم، لذا مترجمان ما از کار مترجمان گذشته آگاهی دقیقی نداشتهاند. ما نیازمند یک فرهنگ کامل از قرآن هستیم تا تمام برابر نهادههای قرآنی را از آغاز تاکنون در برابر مترجم بگذارد. من مترجمی در زمان معاصر نمیشناسم که همه این ترجمههای قرآن از ترجمه تفسیر طبری گرفته تا ترجمه معاصری چون کمبریج را دیده باشد. اکثر این مترجمان، حداکثر 2یا 3 ترجمه را دیدهاند و آنها را اصل قرار داده و یا تلفیقی از آنها ارائه کردهاند. بیشتر مترجمان ما تنها از ترجمه تفسیر طبری و «تفسیر کشفالاسرار» استفاده کردهاند. مثلاً ترجمه قرآن مرحوم رهنما، تحتتأثیر ترجمه کشفالاسرار است یا ترجمه مرحوم پاینده خیلی از ترجمه تفسیر طبری استفاده کرده است.
از سویی، امروزه عدهای با کنار هم گذاشتن واژههای کهن فارسی، قصد ترجمهای سره از قرآن را دارند. باید به یاد داشته باشیم که این ترجمهای فاخر از قرآن نیست. ترجمهای فاخر است که ضمن پرهیز از بهکارگیری برابر نهادههای دشوار کهن ترجمههای قرآن، بتواند به عمق مفاهیم دقیق آنها (برابرنهادههای کهن) پی برد و همان مفاهیم را در واژگان و برابرنهادههای امروز بگنجاند. امروزه برخی از مترجمان ما دنبال تعصبات زبانی هستند. اما فکر میکنم برای ارائه ترجمهای فاخر از قرآن در وهله اول باید به دریافت درست از مفاهیم واژگان کاربردی مترجمان قدیم قرآن و آنگاه برابر نهادههای آنها از واژههای قرآنی آگاهی یافت. در کنار این مسئله هم باید اندکی از شأن نزول آیات را برای فهم بهتر قرآن درج کرد.
در تفسیرهای قدیمی نظیر «تفسیر شنقشی» این شیوه رعایت شده و گاهگاهی در «تفسیر نسفی» و بیشتر از آن تفسیر کمبریج نیز این شیوه را میبینیم. براین اساس، ترجمههای قرآن بر دو دستهاند؛ دستهای که ترجمه صرفاند و کلمه به کلمه قرآن را ترجمه کردهاند، مثل: ترجمه تفسیر طبری و دستهای دیگر که ترجمه- تفسیرند؛ مثل تفسیر کمبریج که مترجم آن مشخص نیست.
- نظر شما این است که ما باید به سمت یک ترجمه تفسیری از قرآن برویم؟
بله درواقع دو ترجمه باید داشته باشیم؛ که در اولی هم زبان ادبی و نوشتاری امروز رعایت شده و از واژههای مبهم و چندمعنایی در آن پرهیز شده باشد و در دومی که برای عموم مردم خواهد بود، ضمن مشخص کردن مناسبات دقیق کاربردی واژگان، از قصههای قرآنی و شأن نزول آیات بهره گرفته شود.
- در ارتباط با ترجمه قرآنی که شما آن را تصحیح کردهاید و اخیراً به چاپ رسیده، توضیح دهید که از چه اختصاصاتی برخوردار است و احیاناً چه امتیازاتی نسبت به ترجمههای دیگر قرآن دارد؟
این ترجمه دنباله همان حرکتی است که علمای ماوراءالنهر در ترجمه قرآن آغاز کرده بودند. این ترجمه بر پایه دوترجمهای است که درآستان قدس موجود بوده است که یکی از نسخههای آن متعلق به قرنپنجم است و دیگری متعلق به قرن هشتم یا نهم. از برخی گونههای زبان فارسی مثل گونه ماوراءالنهری آثار متعددی در طول تاریخ داشتهایم و این امر نشان از پویایی و تحول آنگونه دارد. این مسئله را میتوان در ترجمه تفسیر طبری و اینک، همین ترجمه که اخیراً بهچاپ رسانیدهایم، مشاهده کرد؛ یعنی این دو ترجمه نشانگر تحول عمدهای در گونه ماوراءالنهری هستند. از این رو، زبان این ترجمه به زبان «تفسیر طبری»، «لسان التنزیل» و «المستخلص» نزدیک است. این ترجمه، زبان کاربردی مردم حوزه ماوراءالنهر در قرن پنجم و ششم را دربردارد.