این به مصلحت من است که به رغم اینکه حقیقت تنها از آن من نیست، در برابر آن خضوع کنم و همچنین به صلاح شماست که آن را بپذیرید، اگرچه در انحصار شما نباشد. بزرگترین فیلسوف کسی است که نه تنها از حقیقت شانه خالی نکند بلکه آن را با عبارت ساده بله، چنین باشد هم خوشامد گوید.»
جمله فوق از زبان اتین ژیلسون است که شهرتش در درجه اول مرهون نظریه فلسفی او در باب قائل شدن به وجود فلسفهای مسیحی است. آنچه دقیقا منظور ژیلسون است تحقق فلسفهای است که با داشتن تمام پارامترهای تعریف یک نظام فلسفی، حضور وحی در آن به نحو پررنگی آشکار باشد. البته ژیلسون میان فلسفه مسیحی و فلسفهای که مبتنی بر اهداف کلامی گزینش شده است تفاوت میگذارد. ژیلسون بر این مسئله اصرار میورزد که بسیاری از پیروان توماس آکوئیناس بر مبنای عقاید اصلی مسیحیت دست به طرحریزی نظام فلسفی زدهاند.
اتینهانری ژیلسون- فیلسوف فرانسوی- در 1884 در پاریس متولد شد، تحصیلات دانشگاهیاش را در سوربن گذراند و در سال 1913 موفق به اخذ درجه دکتری شد. رساله دکتری وی درباره آزادی از نظر دکارت (آزادی نزد دکارت و الهیات) بود. پس از آن به مطالعه فلسفه آکوئیناس مشغول شد. در زمان جنگ جهانی به مدت دو سال در ارتش فرانسه با درجه افسری خدمت کرد. پس از آن استاد فلسفه در دانشگاه استراسبورگ شد و در سال 1921 مدرس کرسی تاریخ فلسفه قرون وسطی در سوربن گشت که البته تا زمانی که همین سمت را در کولژ دو فرانس پذیرفت آن را هم عهدهدار بود. از مهمترین کارهایی که ژیلسون در این دوره انجام داد میتوان به سرپرستی سلسله آثار موسوم به «اسناد تاریخ اعتقادی و ادبی قرون وسطی» و همینطور سلسله کتابهای «مطالعات فلسفه قرون وسطی» اشاره کرد.
همچنین برای تاسیس انستیتو مطالعات قرون وسطی در 1929 همکاری کرد و سپس ریاست آن را به عهده گرفت.
در قرن 19 با تاکید پاپ بر اهمیت فلسفه توماس و توصیه پاپ به فیلسوفان کاتولیک جهت گسترش اندیشههای آکوئیناس برای پاسخگویی به سؤالات عقلانی و نیازهای فرهنگی در دوره جدید تحت لوای تفکرات سنت توماس، نوعی تجدید حیات فلسفه توماس آکوئیناس پدید آمد. اما این نحوه روی آوردن مجدد به آرای وی نتایج مختلف مثبت و منفی را به همراه داشت. پژوهش و مطالعه ژیلسون درباره توماس و تومیسم در 1919، ویرایش نخست «توماس گرایی، مدخلی بر مطالعاتی درباره قدیس توماس» را سبب شد و در 1929 اولین ویرایش فلسفه قرون وسطی انتشار یافت. آثار بعدی ژیلسون درباره قدیس آگوستین، قدیس بونا ونتوره، قدیس برنار، دانته و
دانز اسکوتس ادامه یافت.
البته ژیلسون علاوه بر شرح فلسفه توماس، فلسفهای تومیستی کاملا مستقل از اندیشهها و آرای آکوئیناس طرحریزی کرد و پس از آن بود که بر وجود فلسفهای مسیحی به معنای واقعی اصرار ورزید؛ هرچند مخالفان او را محکوم به یاوهسرایی کردند که تحقق فلسفه مسیحی به اندازه تحقق فیزیک و ریاضیات مسیحی بیمعناست.
حاصل سخنرانی و درسگفتارهای این فیلسوف «قائل به اصالت ذات» منتشر شده است. به عنوان مثال کنفرانس وی در دانشگاه هاروارد (37-1936) به نام «وحدت تجربه فلسفی» و در فارسی تحت عنوان نقد تفکر فلسفی غرب منتشر شد که این کتاب و کتاب «خدا و فلسفه» که آن هم حاصل سخنرانی وی در دانشگاه ایندیانا (1940) است دوکتاب وزین از ژیلسون در تاریخ فلسفه غرب از دوره یونان تا دوران معاصر است.
در کتاب «خدا و فلسفه» معنای خدا نزد فلاسفه دغدغه اصلی ژیلسون است. این کتاب در فصل اول به فلسفه یونان میپردازد، هرچند توماس نمیتواند فارغ از ذوق کاتولیکی و مبانی تومیسم به سراغ تفکر اسطورهای یونان برود. در فصل دوم، موضوع بحث، خدای مسیحی است. وی تلاش میکند از فلسفه مسیحی در مقابل تفکر یونانی دفاع کند. فصل سوم کتاب معنای خدا در فلسفه جدید از دکارت به بعد است. ژیلسون این فصل را مهمترین فصل کتاب قلمداد میکند. فصل آخر به سلطه اندیشه علمی در دوران معاصر میپردازد. این کتاب را دکتر شهرام پازوکی به فارسیبرگردانده است.
به همین سیاق ژیلسون در کتاب «نقد تفکر فلسفی غرب» در چهار بخش به مطالعه تاریخ فلسفه به نحو تحلیلی میپردازد که دکتر احمد احمدی آن را به فارسی ترجمه کرده است.
یکی از جالبترین نظریات ژیلسون که میتوان آن را از مواضع مشخص فلسفی او دانست در رابطه با مسئله شناخت است. او معتقد بود بدون اینکه بدانیم شناخت چیست نمیتوانیم درباره آن پرسشی مطرح کنیم و جالبتر اینکه با دانستن چیزهاست که ذهن از توانایی خود در شناخت امور آگاه میشود و ممکن نیست شناخت معنی خود را از بین برده و به طرز ما تقدم و پیشینی مشخص کنیم شناخت امکان دارد یاخیر. سرانجام اتین ژیلسون در 19سپتامبر 1978 پس از عمری جهد بلیغ درگذشت.