به گزارش دویچه وله، آخـرین خبر در مورد بحران مالی در آمریکا این است: 2 بانک سرمایهگذاری گلدمن ساکس (Goldman Sachs) و مورگان استانلی (Morgan Stanley) از برج عاج فرود آمدند و از مقام و منزلت بینظیری که در جهان سرمایه داشتند، دست کشیدند. آنها آخرین چهرههای اسطورهای وال استریت، بورس نیویورک هستند.
اعتقاد عمومی بر این است که یک دوره تاریخی در وال استریت به سر آمده و دوره تازهای آغاز شده که در آن وال استریت دیگر جلال و جبروت گذشتهاش را نخواهد داشت. [از رویای آمریکایی تا کابوس آمریکایی]
سود از آن من، ضرر از آن شما
کار دو مؤسسه مالی گلدمن ساکس و مرگن استانلی سرمایهگذاری است. آنها با اوراق اعتباری بازی میکنند، حجمهای عظیمی پول را در چشمبههمزدنی از اینجا به آنجا منتقل میکنند، شرکتهای بزرگ را میخرند، از چند شرکت یک شرکت و از یک شرکت چند شرکت میسازند.
آنها در جهان بورس خدایی میکنند و هیچ کنترلی بر آنها اعمال نمیشود. اما گویا دوران خداییشان به سر آمده است. پذیرفتهاند که زیر کنترل بانک مرکزی آمریکا قرار گیرند. انگیزه روشنی دارند که با قانون مطلق بورسبازی میخواند، سود بیشتر.
آنها در بحران مالی اخیر ضرر کردهاند و حال که دولت آمریکا میخواهد با پول مالیاتدهندگان آمریکایی به کمک مؤسسههای مالی ورشکسته و زیاندیده بشتابد، آنها فکر کردهاند که بایستی از این کمک نصیب برند. دستشان را به سوی دولت دراز کردهاند و کسانی که همواره میگفتهاند دولت حق اعمال نقش هدایتگر در اقتصاد ندارد و بایستی از هر گونه دخالت و کنترلی بپرهیزد، به ناگهان طرفدار دخالت دولت شدهاند.
کلا پنج مؤسسه مالی آمریکایی به عنوان غولهای آزاد سرمایهگذاری به رسمیت شناخته شده بودند. 3 تا آنها پیشتر از میدان خارج شده بودند و اینک دو تای دیگر تسلیم سرنوشت شدهاند.
همدستی هر دو حزب
وزارت دارایی آمریکا در حال مذاکره با کنگره برای به تصویب رساندن تخصیص ۷۰۰ میلیارد دلار به برنامهی نجات بورس است. اگر این بودجه را به حجم عظیمی پول که تا کنون صرف خرید شرکتهای ورشکسته توسط دولت یا دادن اعتبارهای تضمینی به آنها شده است، بیفزاییم به رقم نجومی ۱۳۰۰ میلیارد (یک و 3 بیلیون) دلار میرسیم. این پول مالیاتدهندگان است که به کیسه بورسبازان سرازیر میشود.
در این ماجرا دموکراتها و جمهوریخواهان همدستاند. در گفتوگوهایی که دولت آمریکا برای ارائهی برنامهای گسترده و به اصطلاح نجاتبخش در پیش گرفته، بن برنانکه رئیس بانک مرکزی ایالات متحده و نیز سیاستمداران بلندپایهی 2 حزب جمهوریخواه و دمکرات شرکت میجویند.
در متن این همدستی، باراک اوباما، کاندیدای حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری، انتقادهایی را متوجه مقامات واشنگتن کرده است. او در اعلامیهای که روز یکشنبه، ۲۱ سپتامبر (31 شهریور) منتشر کرد، ضمن اینکه خواهان حل فراحزبی مسئله بحران مالی شد[تشدید بحران مالی در آمریکا]، از دولت خواست که به فکر مالیاتدهندگان نیز باشد و برای صاحبخانههای زیرفشار قرار گرفته هم چارهای بیندیشد.
خانههای کاغذی
این صاحبخانهها چه کسانیهستند؟ آنان عمدتا کسانی هستند که به قول ریچارد سنت (Richard Sennet)، جامعهشناس آمریکایی با باد هوا زندگی میکنند. زندگی آنها با کردیت میگذرد، از این بانک وام میگیرند، تا وام آن بانک دیگر را بپردازند؛ دهها کارت بانکی در جیب دارند و حالا به ناگهان میفهمند که آن پولهای پلاستیکی مفت نمیارزند و کاش به واقع مفت بودند، حال باید بابت آنها بپردازند، آن هم بهایی سنگین را. در درجهی اول خانهیشان را از دست میدهند، خانهای که آن را با وام خریده بودند.
ریچارد سنت، حال و روز آنان را در مصاحبهای با روزنامهی آلمانی زوددویچهتسایتونگ (۲۲ سپتامبر ۲۰۰۸) چنین توصیف میکند، این انسانها فقط کارشان را از دست نمیدهند، خانهشان هم از دست میرود. دیگر نمیتوانند مثل گذشته مصرف کنند. این امر معنای عمیقی دارد: آمریکاییها خیال میکردند که در سرمایهداری، فاتح آناناند. اکنون دیگر این اعتماد به نفس رنگ میبازد و جای آن را احساس شکست میگیرد.
علایم سقوط
یوشکا فیشر، وزیر خارجه سابق آلمان، در مقالهای منتشر شده در وبگاه هفتهنامهی دی تسایت (Die Zeit) میگوید که ۱۹ سال پیش، هنگامی که دیوار برلین فرو ریخت، آمریکا در جهان یکهتاز شد. حال چه وضعی دارد؟ فیشر مینویسد: امروز، 19 سال بعد، ما شاهد سقوط قدرت آمریکا هستیم. علت این سقوط را میتوان در ترکیبی جست از تکبر و کوری در میان نقشآفرینان کارگزار در ایالات متحده.
فیشر در ادامه یادآوری میکند که چگونه بوش و نومحافظهکاران آمریکایی گمان میبردند که قرن 21، قرنی آمریکایی است. به نظر فیشر واقعیت غیر از این است. واقعیت بزرگ این است که چین اینک از آمریکا طلب دارد.
آمریکاییان با کردیت زندگی میکنند. دولت آمریکا نیز به قول فیشر به این وضع نباید خندید زیرا ازکارافتادگی ایالات متحده به مثابه موتور جهانی رشد، باعث سقوط اقتصاد جهانی نیز میشود. با این کار خطر تنشهای داخلی و ستیزهای اجتماعی بالا میگیرد، چیزی که ممکن است به عرصهی سیاست خارجی نیز تسری یابد.