یک مامان فاطی می‌گویند و صد مامان فاطی از دهانشان می‌ریزد. از آشنا و غریبه تا پیر و خردسال به این نام صدایش می‌کنند.

مامان فاطی

همشهری آنلاین _ مژگان مهرابی: مثل همه مادرهای دنیا مهربان است و دوستداشتنی اماگویی جنس محبتش فرق می‌کند. خمیره مادری او به غیر از عشق چاشنی دیگری هم دارد که بوی بهشت می‌دهد و آدمی را به یاد خدا می‌اندازد. البته این خصلتش عجیب نیست؛ چون همنشینی با کودکان یتیم از او چنین انسانی ساخته است. «فاطمه برزگر» سال‌هاست خود را وقف خدمت به بچه‌های بی‌سرپرست کرده و هیچ‌کاری به اندازه مادری کردن برای آنها او را سرشار از نشاط نمی‌کند. خیریه حضرت زینب(س) را هم به همین نیت راه‌اندازی کرده است. به گفته خودش از ۵۰ سال پیش که پا در این راه گذاشته تا الان ۲ هزار و ۵۰۰ کودک را بزرگ کرده و سر و سامان داده است. حالا هم با وجود ۸۵ سال سن باز هم دست از فعالیت خود نکشیده و بی‌توجه به کهولت سن باز مدیریت امور خیریه را در دست دارد.  

اینجا خیریه حضرت زینب(س) است. ورودی به راهرویی راه دارد و از آنجا به حیاطی منتهی می‌شود که بی‌شباهت به بوستان نیست. زمین آن با چمن‌های سرسبز، مفروش و در جای جای آن لوازم بازی تعبیه شده است. بعد از فضای ورودی، ‌هال کوچکی است که سمت راست آن سالن غذاخوری و اتاق بازی واقع شده و در سمت چپ هم راه پله‌ای است که به محل خواب بچه‌ها منتهی می‌شود. مامان فاطی اول از همه به سالن غذاخوری سر می‌زند. بچه‌ها با دیدنش از روی ذوق سلام بلندی می‌کنند و برای او دست تکان می‌دهند. مامان فاطی حالشان را می‌پرسد و می‌گوید: «امروز غذا چه می‌خورید؟» و بچه‌ها یک صدا جواب می‌دهند: «لوبیا پلو». مامان فاطی می‌گوید: «من هم دوست دارم از غذای شما بخورم.» با گفتن این جمله، بچه‌ها با هیاهو از هم سبقت می‌گیرند تا غذای خود را به مامان فاطی بدهند.  

  •  مادرم جوراب‌های ما را وصله می‌کرد 

مامان فاطی برای گفت‌وگو اتاق بازی را انتخاب می‌کند؛ اتاقی بزرگ که در گوشه‌ای از آن انواع اسباب‌بازی به چشم می‌خورد. چند میز و صندلی هم وجود دارد که برای برگزاری کلاس‌های آموزشی از آنها استفاده می‌شود. مامان فاطی سر صحبت را باز می‌کند: «از وقتی خیلی جوان بودم پا در این راه گذاشتم. یتیم‌نوازی و دستگیری از مستمندان میراثی بود که پدر و مادرم برای من به یادگار گذاشتند.

پدرم از ملاکان بنام مشهد بود و خیلی به رعیت‌هایش رسیدگی می‌کرد. مادرم هم همین‌طور. زنی مؤمن و خیر بود. جوراب‌های ما که پاره می‌شد وصله می‌کرد و به جای آن برای بچه‌های نیازمند جوراب می‌خرید. هر سال نزدیک عید که می‌شد از زنان همسایه و آشنا می‌خواست چرخ خیاطی‌شان را به خانه ما بیاورند. در یک اتاق دور هم جمع می‌شدند و از پارچه‌هایی که مادرم تهیه کرده بود برای خانواده‌های بی‌بضاعت لباس می‌دوختند. من هم در این خانواده بزرگ شده بودم. رسیدگی به ایتام را دوست داشتم. به مراکز شبانه‌روزی سر می‌زدم. آن زمان شبانه‌روزی‌ها وضعیت اسفباری داشت. بچه‌ها در شرایط بدی بودند. لباس‌ها نامرتب بود و غذا هم خوب نمی‌خوردند. اما آنچه بچه‌ها را خیلی آزار می‌داد، بی‌مهری بود.» 

  •  خانه‌ای در خیابان خلیلی

با پیروزی انقلاب اسلامی یکی از مسئولان اجتماعی و فرهنگی کشور که خبر از فعالیت‌های مامان فاطی داشت از او خواست مدیریت چند پرورشگاه شهر را برعهده بگیرد. قبول این مسئولیت برای این بانو که جوان و کم تجربه بود سخت به نظر می‌آمد. موضوع را با همسرش در میان گذاشت. همسرش به او اطمینان خاطر داد که در کارش موفق خواهد شد. مامان فاطی ادامه می‌دهد: «با خدا کلی حرف زدم و از او خواستم کمکم کند. تا امروز دستان خدا را یاریگر خود دیده‌ام. خانه‌ای بود در خیابان خلیلی که در آنجا از دختران ۶ تا ۱۶ ساله نگهداری می‌کردند. بچه‌ها ناآرام و سرکش بودند.

کارکنان آنجا هم سواد چندانی نداشتند و جز غذا پختن و لباس شستن‌کاری نمی‌دانستند. این بود که از دوستانم خواستم همراهی کنند. شرایط سختی بود. هر روز که می‌آمدم با کلی خرابی مواجه می‌شدم. بچه‌ها مرتب درگیر می‌شدند و وسایل مرکز را خراب می‌کردند. بعد از تحقیق متوجه شدم که مورد اهانت قرار می‌گیرند و به تلافی این کار را می‌کنند.» 

  •  خانه پلاک ۸ 

مدتی بعد خانه پلاک ۸ در اختیار مامان فاطی گذاشته شد. او هم ۳۰ کودک ۶ تا ۹ ساله را به این مرکز آورد. مامان فاطی در گام نخست شرایط خانه را در این مکان فراهم کرد تا بچه‌ها طعم شیرین با خانواده بودن را بچشند. آنهایی که حرف‌شنوی نداشتند کم‌کم با مامان فاطی و دیگر مربیان اخت شدند و آنها را امین خود دانستند.

بانوی خیر می‌گوید: «هرچه بچه‌ها بزرگ‌تر می‌شدند من توان مضاعفی پیدا می‌کردم. برخی دانشگاه رفتند و بعضی هم مشغول به کار شدند.» وقتی برای دخترها خواستگار می‌آمد، مامان فاطی در مورد پسر تحقیق می‌کرد و وقتی از سلامت اخلاقی او مطمئن می‌شد جواب مثبت می‌داد. بعد هم دست به کار می‌شد تا جهیزیه‌ای، فراهم و دخترش را روانه خانه بخت کند. می‌گوید: «دخترهایم همه ازدواج کرده‌اند. کلی نوه و نتیجه دارم. می‌آیند و می‌روند. مثل خانه مادرشان. مهمان می‌شوند. دعوت می‌کنند.»

  • شرط نخست، عاشقی

مامان فاطی مدتی بعد از راه‌اندازی خیریه حضرت زینب(س) تصمیم گرفت دایره فعالیت‌های خود را گسترش دهد. به همین دلیل با هلال‌احمر دیگر شهرها ارتباط برقرار کرد. بچه‌هایی که شرایط بدی داشتند به او سپرده می‌شدند. می‌گوید: «همیشه به این فکر بودم که شرایطی فراهم کنم تا بچه‌ها در خانواده بزرگ شوند. به همین دلیل سعی کردم امکان فرزندخواندگی را فراهم کنم. البته با تحقیق و پیگیری نه اینکه بچه‌ها را به دست هر کسی بسپارم.»
برای گفت‌وگو با بچه‌ها به طبقه دوم می‌روم. در هر اتاقی ۷ تختخواب صورتی رنگ با پتو و ملحفه‌های زیبا و رنگارنگ قرار دارد.

به جز «مبینا» که روی زمین نشسته بقیه بچه‌ها روی تخت خود مشغول تماشا هستند. مبینا می‌گوید: «مامان فاطی را خیلی دوست دارم. مثل فرشته مهربان است.» «نرگس» هم همین نظر را دارد و می‌گوید: «مامان فاطی مامان خوب و مهربان ماست.» از بین ۲۲ کودکی که اینجا زندگی می‌کنند کسی نیست که این بانوی خیر را دوست نداشته باشد.  
 

کد خبر 650463

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار زیر پوست شهر

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • علی IR ۰۷:۳۸ - ۱۴۰۰/۱۱/۰۳
    0 0
    خدا وند ایشانرا با بانوی دوعالم محشور کند