خانواده از خیلی وقت پیش طردش کرده بودند. اعتیادش سنگین تر شده بود. هر وقت به خانه می آمد با کتک کاری پول می گرفت و می رفت. چند روزی پیدایش نمی شد تا اینکه خماری به سراغش می آمد. اما این بار خیلی طول کشید و...

رهایی از اعتیاد

همشهری آنلاین- رضانیکنام: مرتضی چند ماهی بودکه به خانه نیامده بود و کسی از او خبری نداشت. جاهایی را که فکر می کردند آنجا باشد گشتند. از خرابه های یافت آباد تا پشت خط راه آهن و باغ افیونی ها در شادآباد. اما انگار آب شده بود و رفته بود توی زمین. تیرآخر رفتن پیش پلیس بود. یک قطعه عکس و نشانی ظاهری اش را دادندتا شاید پیدایش کنند، اما باز هم خبری نشدکه نشد.خانواده بعد از تلاش های بی نتیجه تصمیم گرفتند که به پزشکی قانونی هم سر بزنند تا شاید سرنخی از مرتضی به دست بیاورند. رفتن به سردخانه برای تشخیص متوفی دل و جرئت زیادی می خواهد.

کشوهای آهنی سردخانه را یکی یکی بیرون می کشند تا پدر به نمایندگی خانواده بتواند از روی چهره اجساد، فرزندش را شناسایی کند. یکی شان جوان معتادی بودکه چند روز پیش درکنار کانال آب رودخانه کن پیدایش کرده بودند. شباهت زیادی هم به مرتضی داشت. همان زخمی که روی ابرویش بود، این اطمینان را به آنها می داد که خودش است.با گریه و زاری جسد مرتضی را تحویل گرفتند تا در بهشت زهرا(س) دفنش کنند، چون جسد میت نباید روی زمین بماند چون گناه دارد. نگهبان سردخانه تعریف می کندکه جسد معتادانی که در خربه ها پیدا می کنند و قابل شناسایی نیستند را شهرداری با هزینه خودش درجایی از بهشت زهرا(س) به خاک می سپارد. چند ماه به همین شکل می گذرد. شاید بیش از۶ ماه از فوت مرتضی گذشته و خانواده این ضایعه ناگوار را پذیرفته اند. تا اینکه دریکی از روزهای سرد زمستانی افرادی ناشناس زنگ خانه را می زنند و...

مرتضی مرده و نشانی قبرش فلان جاست!

«روح الله استواری» که از فرماندهان حوزه مقاومت بسیج منطقه۱۸ است به همراه ۲ سرباز وارد خانه می شوند و سوالات عجیب و غریبی از خانواده می پرسند. از آقا مرتضی چه خبر؟ چه کار می کند؟ پدر خانواده می گوید که ۶ ماه پیش مرده! نکندشما از پسرم شاکی هستید و یا کار خلافی کرده که آمدید ببریدش زندان؟ مرتضی مرده و نشانی قبرش فلان جاست!
این لحظه برای آقا «روح الله» و همراهانش خیلی سخت گذشت چون حامل پیامی بودند که توان گفتنش را نداشتند. چطور به آنها بگویند که مرتضی زنده است و چند روز دیگر به خانه بر می گردد. شاید فکرکنند که بازی شان داده ایم و کتک مفصلی بخوریم.

ماجرا از آنجایی آغاز می شود که حدود ۶ ماه قبل در زمان اجرای طرح جمع آوری معتادان متجاهر شهر، مرتضی را که ظاهری بد و پوشش نامناسب داشته را در یکی از خرابه های اطراف یافت آباد دستگیر می کنند و به مرکز بازپروری و حمایتی شهید زیادیان می برند. او هیچ کارت شناسایی و اوراق هویتی همراهش نداشت و هربار مشاوران مرکز از او آدرس خانه اش را می پرسیدند، نقاط مختلف شهر را روی کاغذ می نوشت که هیچ کدام درست نبود. اصلا برای همین نتوانستند خبری از مرتضی به خانواده اش بدهند. زمانی هم که سم زدایی و پاک شده و به قول معروف خودش را پیدا کرده، باید پیش خانواده ای برگردد که برایش مراسم ختم گرفته اند و هر هفته سر مزارش فاتحه می خوانند. شنیدن خبر زنده بودن «مرتضی» شوک زیادی را به خانواده وارد کرد. وقتی خانواده فهمید که مرتضی در این مدت در مرکز بازپروری بوده و تلاش کرده که اعتیادش را ترک کند خیلی خوشحال شدند. وقتی به خانه برگشت دسته گلی برایش آماده کرده بودند تا دور سرش بیندازند. حتی پلاکارد زیبایی برایش چاپ و جلوی درخانه چسبانده بودند. درست مثل آدم هایی که برای خانواده و محله افتخار آفرین شده اند. دیگر «مرتضی» آن آدم معتاد و کارتن خواب نیست. در یک مغازه زیرپله ای کفش مردم را واکس می زند و تبدیل به آدم خوبی شده است. پنجشنبه ها هم با خانواده به بهشت زهرا(س) می رود و بر مزارسابق خودش و چند جوان بی نام و نشان دیگر فاتحه می خواند.  
 

کد خبر 655652

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار زیر پوست شهر

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha